مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

«دختر بچه‌هایی که در برج میلاد رقصیده بودند را احضار کرده بودند. شناسنامه‌هایشان را بررسی کردند تا ببینند نه سالشان شده یا نه. یکی از دختربچه ها را از یک ظهر تا نه شب در وزرا نگه داشته بودند و بازجویی کرده بودند»

🔹 منبع اولیه خبر بالا روزنامه نگاری ساکن ایران است. کاربران حرفه‌ای فضای مجازی که بسیاری‌شان در اجاره نهادهای شناخته‌شده وزارت خارجه آمریکا مثل «توانا» هستند بلافاصله در خط مقدم نشر خبر قرار میگیرند. ژنرالهای دعوای جناحی داخل کشور که خود بخشی از نظام سیاسی حاکم در ایران هستند و دولت و نیمی از مجلس و نیمی از ساختار اقتصاد نفتی-رانتی کشور را در اختیار دارند و سودش را میبرند بلافاصله به انها میپیوندند و در خط میانی آتش می‌ایستند. و در نهایت کاربران عادی معصوم ولی غیر پرسشگر هم پیاده نظام میشوند. خبر در کمتر از یکساعت مثل توپ صدا میکند.

🔸 در مرحله بعد، رسانه‌های فارسی زبان دولتهای غربی وارد میشوند و بلافاصله خبر را بازنشر میدهند تا خبر از فضای محدود مجازی خارج و در سطح ملی منتشر شود. حالا افکار عمومی جامعه در ابعاد وسیع «تحریک» و احساسات بخشی از جامعه «جریحه‌دار» شده. حالا هر کس موظف است موضع خود را ابراز کند.

🔹  سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی و هنری، یعنی همان «مراجع اجتماعی» طبقه متوسط جدید، پشت تریبون‌ها و منبرهای مدرن خودشان در توییتر و اینستاگرام و تلگرام میروند و از این واقعه «ابراز انزجار» میکنند. در پایین منابرشان، افکار عمومی بسیج میشوند، با مشت‌های گره کرده و دهن های کف کرده و گاه کفن پوش شعار میدهند. اول به مسببان این «جنایت»، بعد به نظام سیاسی جمهوری اسلامی که این «جنایت» را بوجود آورده، بعد به زندگی در ایران و در نهایت هم به خود «ایران» لعنت و نفرین میفرستند. قبلا خود را با مردم بقیه کشورها و زندگی خوشبخت شان مقایسه میکردند، تازگی‌ها هم که به اصلاحات دروغین عربستان اشاره میکنند، و مانند مراسمی آیینی، به صورت جمعی حسرت میخورند و در موجی هیجانی و هیستریک پر از عقده میشوند. حرف ساده همه شان در یک کلمه این است: «خاک بر سر ما». 

🔸 ایدئولوژی ایران‌ستیزی موفق شده یکبار دیگر همه را در مقام استنطاق و بازجویی قرار دهد و توپخانه ایران‌ستیزی موفق شده‌است یکبار دیگر روان بخشی از هشتاد میلیون ایرانی را ناامن و‌ به آنها دز و میزان بالایی از داروی «نفرت از خود» تزریق کند. داروی استعماری شناخته‌شده‌ای که سیستم ایمنی ملتها را تضعیف میکند و به آنها احساس حقیر و ضعیف بودن القا میکند. دارویی که آنها را مستعد پذیرش ذلت و بردگی و سرخم کردن مقابل ملتها و قدرتهای دیگر میکند. بیست و چهار ساعت بعدتر خبر به آرامی و در سکوت تکذیب میشود. به همین سادگی!

🔹 روزنامه‌نگار به نقل از یکی از مادران این کودکان خردسال اعلام میکند: «دلیل حضور ما در وزرا بخاطر اتفاقات برج میلاد نبود بلکه من در روز هشت مارس در میدان انقلاب توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت شدم و از آنجایی که بچه با من بود، او را هم به وزرا آوردند. سوالهایی هم که از ما شد ارتباطی با موضوع برج میلاد نداشت.» 

🔸 این تکنیک شناخته شده‌ای است. خبر فیک و دروغ در صدر می‌ایستد و میلیونها نفر آن را می‌بینند. یعنی عملا در صفحه اول و با حروف درشت چاپ شده ولی تکذیبیه وقتی که موج خوابیده و عملا در صفحات میانی و جایی که هزار نفر هم با آن درگیر نمیشوند و حتی اگر ان را بخوانند تاثیرش بر انها چندان نیست.

🔹  خبر وقتی تکذیب میشود که ناامنی و نفرت از خود و دیگران، وقتی که  ناامیدی و سیاه دیدن همه چیز و همه کس، وقتی میل به رفتن از ایران و مهاجرت، وقتی بی‌تفاوتی به سرنوشت آینده ایران و...  در ذهن مردم عادی این کشور رسوب کرده و ته نشین شده. این ساختار ایران ستیزی است. و بسیاری از ایرانیان هم بی انکه بدانند پیاده نظام لشکر همین ایران ستیزی هستند.

(علی علیزاده)



پ.ن:

من مریض شده ام رفقا!

ما مریض شده ایم رفقا!


مرض خود بد بینی حاصل از جهل!


مردی به نام شقایق
۲۰ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۴۸ موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۲۰ نظر


?!Is every thing clear 

پ ن:

چه انتظاری از ما مردا دارین خدایی :)))

مردی به نام شقایق
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۳۱ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ نظر

سلام


تو اتوبوس داشتیم برمیگشتیم تهران. من بودم و حنانه.

بغل دستمون یه دختر خانوم دانشجو بود که حسابی با حنانه رفیق شدن تو مسیر . البته داشتن چند بسته آلبالو خشکه و پاستیل هم بی اثر نبود :)


ازش پرسید اسمت چیه خانوم کوچولو؟

اونم با یه عشوه ای گفت حنانه خانوم (قشنگ مرزهای اعتماد به سقف رو جابجا کرد یجا)


گفت اسم مامانت چیه؟ جواب داد. گفت اسم بابات چیه؟ یه جوابی داد که حسابی منو برد تو فکر!


گفت اسم بابام "علی آقا"ست ولی اسم بابای امیر علی "بهرام"ه!!!




پ.ن:

بچه ها دقیقا اسکن پرینتر هستن! هرچی ببینن هرچی بشنون هر رفتاری رو حس کنن تکرار میکنن.

این یه نمونه کوچیک بود تو قضیه صدا کردن اسم همدیگه تو خونه!

حالا این رو باید تعمیم داد به همه ی رفتارها و کنش ها و واکنش هایی که یه بچه از پدر مادرش تو خونه می بینه.


نمونه اون وریش هم هست. غالبا مادرشون رو تو خونه "خانوم" صدا میکنم. حنانه هم وقتایی که میخواد صدا کنه از همین پسوند استفاده میکنه و میگه "مامان خانوم". حالا بماند که این پسوند رو بنده خدا فکر میکنه باید برای بقیه هم استفاده کنه و به زهرا هم میگه "آبجی خانوم" و به من هم بعضی وقتا میگه "بابا خانوم"!!!


مردی به نام شقایق
۰۸ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۳۱ موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۰ نظر