مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان

 

کیه که ندونه یکی از اصلی ترین دلایل اختلافات زوجین و طلاق تو کشور ما متاسفانه منشا و ریشه اش مسائل جنسیه و چقدر آمار نارضایتی های جنسی متاسفانه در کشورمون بالاست! و یکی از دلایل تنوع گرایی و روابط از خارج از خانواده چه برای مردها چه زن ها در شرایط فعلی جامعه همین عدم رضایت جنسیه.

 

این مسئله دلایل متعدد و متنوعی داره که دو تا از اصلی تریناش به نظر حقیرِ کمترین ایناس:

1-عدم انتخاب مناسب شریک جنسی (عدم کفویت جنسی)=> قبل ازدواج

2-عدم آموزش مسائل جنسی (عدم مهارت جنسی کافی)=> قبل، حین و بعد از ازدواج

 

 

ان شاالله تو این پست قصد داریم در خصوص مورد 1 با هم صحبت و تبادل نظر کنیم البت بعد از گفتن چند نکته:

 

نکته اول: صحبت کردن در این خصوص بویژه در جامعه ما همیشه با حاشیه ها و نگاه ها و حرف و حدیث هایی همراه بوده و یکی از دلایل مشکلاتمون هم همینه که درباره این مسایل حیای نابجا بخرج میدیم و تهش این میشه که داریم تو سطح جامعه میبینیم!

لذا اجازه میخوام از دوستان عزیز و فرهیخته که در ادامه مطلب یکم بی پرده و صریح در این خصوص صحبت کنم. لذا دوستانی که حساس هستن و ممکنه این صحبتهارو حمل بر بی حیایی بنده و ترویج فلان و بهمان بدونن خواهش میکنم از مطالعه ادامه مطلب صرفنظر کنن.

 

نکته دوم: بنده صرفا مواردی که باهاشون مواجه شدم در دوستان و نزدیکان و یا از اساتیدم در حوزه روانشناسی و جامعه شناسی شنیدم و همچنین حاصل مطالعات و تجربیات خودم رو به اشتراک میذارم. مسلما وحی منزل نیست و جای اشکال هم داره. لذا علاوه بر اینکه خوشحال میشم از شنیدن نظراتتون و انتقاداتتون در این خصوص، خواهشم این هست که این پست رو همگی به عنوان مقدمه ای از مطالعات و بررسی های تکمیلی و کامل تر قرار بدیم و به هم کمک کنیم که رشد و تکامل بیشتری رو در این بعد از زندگی تجربه کنیم.

 

نکته سوم: طبق آموزه های دینی ادیان توحیدی، سکس و روابط جنسی (با اجازتون زین پس اسمش رو میخوام بذارم "عشق ورزی" که مفهوم بهتر و کامل تری داره) یکی از موهبت های خداوندیه و بسیار مقدس و ارزشمند توصیف شده. پس حرف زدن دربارش، بحث کردن، آموزش دیدن، مشورت کردن و ... نه تنها بد نیست! بلکه اگر در طول و راستای اهدافی که خدا برای این مسئله تعریف کرده باشه کاملا امری ثواب و موجب پاداشه.

لذا لازمه اون "حیای منفی" که در دین هم بکلی رد شده رو کنار بذاریم و این مباحث رو بیشتر از قبل تو جامعه مطرح کنیم و در این خصوص به هم کمک کنیم.

 

 

نکته چهارم: از طرف دیگه چه بخوایم چه نخوایم یکی از ارکان زندگی متاهلی همین مسئله اس که به عنوان یه چسب یا ملات میتونه آجرهای زندگی رو در کنار هم نگه داره و زندگی خونوادگی رو شکل و قوام بده.

پس مهمه. از مهم هم مهمتره. پس باید براش اهمیت قائل شد. باید برای یادگیریش و ارتقاش وقت گذاشت. هزینه کرد. مطالعه کرد. پیش متخصص رفت و قص علی هذا.

اینو یادتون باشه یکی از اولین سوالاتی که در مشاوره زوجین مشاورا میپرسن اینه که وضیعت عشق ورزیتون چطوره! بنظرتون چرا اینقدر مهمه این سوال که اول کار بررسی میشه قبل از چیزای دیگه؟

دوستان متاهل شاهدن که چقدر این مسئله در حل مسائل و برطرف کردن کدورت ها و تشنج های زندگی مهم و کاربردیه.

برای همین باید از قبل از ازدواج به فکرش بود و براش آموزش دید. لذا این پست بیشتر مخاطب عزیزان در آستانه ازدواج و انتخاب شریک زندگی هستن.

 

خب. اگر نکات بالا رو مطالعه فرمودید بریم ادامه مطلب که برسیم به اصل مطلب ^_^

 

(یه خواهش دیگه. دوستان اگه فکر میکنن این مدل پست ها رمز دار باشه حتما بهم اطلاع بدن. ممنونم)

 

مردی به نام شقایق
۳۰ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۱ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۳۷ نظر

 

 

 

پ.ن:

متنی که شب عاشورا تو کانال تلگرام آقای زائری دیدم و الحق اشکمو دراورد...

 

"پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من چند ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم مفهوم شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند چیست ( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )

بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟
روزی در سن حدود بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله بنام حسین که فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست 
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را تعریف کرد:


در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه ی زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.


از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد و من همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار کنم.

ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنّایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.


من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدام بدهی؟ کدام بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.


گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته.


آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم.
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده  زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت.


وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد: 
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند.

من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی امام حسین است، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم!!


تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه افتادیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده، بگونه ای که آنروز  پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم!

وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای حسین بر سر می زده  دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده، همانگونه که در عزای حسین بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده، و هنگامی که برای عاشورا سفره نذری می انداخته دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده است.

 

 

 

+

خدایا مارو اینطوری "امام حسینی" کن...

 

 

++

حسین جان

وقتی نوکرات اینجوری آقایی میکنن

خودت چطور آقایی میکنی عزیز دلم...

مردی به نام شقایق
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۰۶ موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۲۸ نظر

بسم الله

 

رفت توی بیابون

یه جایی که هیچکس نبینه

زانو زد

با دستاش خاکهارو کنار زد

اندازه یه قبر کوچیک

بچه اش رو گذاشت توی قبر

با دستاش آروم آروم خاک ریخت...

اشک ریخت...

خاک ریخت...

اشک ریخت...

 

زانوهاش توان نداشت

هر کاری کرد نتونست از جاش بلند بشه

صورت گذاشت روی قبر

فقط زیر لب گفت

حسین جان... فدای دل سوخته ات...

 

 

 

+

شش سال پیش

بچه ام رو که خاک کردم

فقط دلم خوش بود گلوش پاره پاره نبود...

مردی به نام شقایق
۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۴۴ موافقین ۲۶ مخالفین ۰

 

 

 

پ.ن:

همه ی گفتنی هایی که در دل هست

در این فایل کوتاه گفته شده...

 

 

+

#لبیک_یا_حسین

مردی به نام شقایق
۱۴ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۲ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳ نظر

سلام

 

غدیر نوشت (با تاخیر!)

عید غدیر همیشه خاصه. هر سال خاص تر از پارسال.

اصن یه جوریه که نمیشه وصفش کرد. نمیشه دربارش حرف زد حتی!

فقط میشه یه گوشه نشست و تصور کرد ماجراهای اون روز رو و غرق لذت شد...

 

شاد باشید به حق امیرالمومنین علیه السلام.

 

 

عیدی نوشت

یکی از بهترین عیدی هایی که تو عمرم گرفتم رو امسال استادم یا بعبارتی بهترین دوستم با 40 سال اختلاف سن لطف کردن. تابلویی که خودشون سالها پیش نوشتن و سالها بالای سرشون نصب بود تو دفترشون و من از حدود 18 سال پیش چشمم به این تابلو بود و هر وقت میدیدمش دلم قنج میرفت براش و فکرش رو هم نمیکردم که سالها بعد این تابلو از بالا سر استاد به دیوار خونه خودم منتقل بشه :)

 

 

خنده نوشت

همه وسایل کمک آموزشی که مادرای دوران ما استفاده میکردن درد داشت

ولی این یکی لامصب با همش فرق داشت

قشنگ فلج میکرد...

مردی به نام شقایق
۰۶ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۱۷ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۶ نظر