مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام


"کودک باید برای آمادگی حضور در جامعه فعلی آموزش داده شود یا جامعه انسانی؟ به عبارت دیگر آموزش کودک می بایست بر مبنای توانایی ها و مهارت های زندگی در اجتماع باشد یا بر مبنای اخلاق و انسانیت؟"



این سوال ازونجا تو ذهنم شکل گرفت که یه درگیری فیزیکی سخت بین حنانه و پسرخواهرم که حدودا 7-8 ماه از حنانه کوچیکتره شکل گرفت.

موهای حنانه رو دیدم که تو چنگال پسر خواهرم بود و با چشمای پر از اشک و بغض همراه با تعجب چشم دوخته بود به من و خیلی مظلومانه فقط داد میزد بابا... بابا...

حتی نمیدونست تو این موقعیت باید چیکار کنه چون خیلی با مقوله کتک کاری و زد و خورد اصن آشنا نیست (بر خلاف بچگی ما که از 6 ماهگی بخاطر کثرت جمعیت به این چیزا عادت میکردیم)


#

تو دوره ما میگفتن اگه یکی زدت تو هم از خودت دفاع کن و بزنش و این صوبتا

ولی یه سریا(منظورم همین روان شناسانِ روان پریش هست بیشتر!) هم میگن باید به بچه گفت زدن کار بدیه و اگه کسی زدت فقط دستشو بگیر و بگو نباید بقیه رو بزنی و اون صوبتا!!!!


از نظر کارایی مسلما روش اول بهتر جواب میده و بچه آماده میشه برای اینکه تو زندگی آینده اش تو این جامعه ی بی در و پیکر بتونه گلیم خودشو از آب بیرون بکشه و از پس خودش بر بیاد.

از نظر اخلاقی و انسانی هم روش دوم بهتر جواب میده و بچه این ذهنیت براش پیش میاد که اخلاق و انسانیت و عدم تعدی به حقوق دیگران و خشونت و اینها رفتارای بدیه و نباید تو جامعه اپیدمی باشه و یه جورایی بچه ذهنیتش شکل میگیره برای حضور تو یه جامعه انسانی و آرمانی و اخلاق محور.


#

از طرفی همه متفق القول هستن که اگر یه سری آموزه ها در فرد در کودکی نهادینه نشه واقعا در آینده شکل گیریش بسیار سخته 

(نمونه بارزش حق الناس و حلال و حروم! برای بعضیا اصن جزو پارامترها نیست ولی برای بعضیا حساب جون و زندگیشون رو داره. وقتی بررسیشون میکنیم غالبا تو دوران کودکی این آموزه براشون نهادینه شده) 

از طرف دیگه هم تقریبا میشه گفت که با این چیزا بچه نمیتونه تو این جامعه و با این آدمای محیط اینجوری بار بیاد و صرفا دچار مشکلات هویتی و بعضا تشخیصی و رفتاری میشه و نهایتا میشه یه آدم منزوی که نمیتونه از پس خودش بر بیاد بخاطر بی عرضگی یا رعایت اخلاق. 

(اونم اخلاقی که در جامعه رعایت نمیشه و همگانی نیس)



حال مسئله اینه که باید چه کرد؟

بچه هارو آماده کرد برای آینده تو این جامعه فعلی یا برای یه جامعه انسانی که نیست؟!



پ.ن:

ذهنم بد درگیر این مسائله :)



+

نمیدونم چرا دخترا موقع بی پناهی و ترس فقط میگن بابا...

بمیرم برا اون دختر کوچولویی که موقع کتک خوردن فقط میگفت بابا...

و بخاطر بابا گفتن بیشتر کتک میخورد...

مردی به نام شقایق
۲۸ آذر ۹۷ ، ۱۲:۴۰ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۶ نظر

بنام خدای مهربان


سلام


اصولا تو خونه ما هر وقت بیشتر از 30 ثانیه صدای دخترا نمیاد من و خانومم هر کدوم از یه طرف مثه وقتی که آژیر آتش نشانی رو میزنن میدویم که پیداشون کنیم چون مطمئنن یه جا سرشون گرمه و دارن خرابکاری میکنن که سر و صداشون نمیاد. استثنا هم نداره اصن!


چند شب پیش لم داده بودم رو مبل و داشتم واس خودم کتاب میخوندم بعد از مدتها که با هشدار خانومم مواجه شدم که حنانه رفته تو اتاق و صداشم در نمیاد...

رفتم پشت در و در زدم و گفتم اینجایی؟

گفت بله!

گفتم چیکار میکنی باباجان؟

گفت کار خصوصی دارم!!!!


ما هم خامی کردیم گفتیم حتما داره بازی میکنه و طوری نیست و برگشتیم برسیم به امیرخانی و کتاب و...


حدودا بیست دقیقه ای طول کشید و دیدم بازم صداش نمیاد. دوباره رفتم دم اتاقش و در زدم و این بار درو باز کردم رفتم تو دیدم بععععععلهههههههههه!
خانوم دو تا لاک بصورت قاچاقی از خاله اش (امان از خاله ها :)) ) گرفته و تو کیفش داشته و حالا هم نشسته سر صبر و بی دغدغه و پشت درای بسته و بدون مزاحمت های زهرا خانوم تمام ناخن های دستو پاشو لاک زده! (البته به انضمام شلوار و پیرهن و برخی وسایل اتاق!)

بصورت کاملا ضربدری هم زده! دست راست و پای چپ رو آبی متالیک، دست چپ و پای راست رو یشمی متالیک :))))


خیلی با اعتماد به نفس تو چشام زل زد و انگشتاشو جوری که ناخوناش دیده بشه گرفت جلوم و گفت بابا قشنگ شده؟!

ینی 5 ثانیه هنک بودم که الان چی بگم چیکار کنم!


نهایتا گفتم آره بابا قشنگ شده ولی اگه مامان بفهمه که بی اجازه لاک زدی و لباساتم همه رو لاکی کردی حسابی ناراحت میشه از دستت!


بیچاره لبخندش خشک شد!


منم اومدم بیرون و درو بستم که ینی بشینه روی کار بدش فک کنه و متنبه بشه.(زهی خیال باطل!)


حدود 5 دقیقه بعدش اومد از اتاق بیرون و یه جوری که ما نبینیمش پیچید تو آشپزخونه. از پشت اُپن آروم یه نیگا به من میکرد که اینور سالن نشسته بودم کتاب میخوندم، یه نیگاه هم میکرد اونور که خانومم و زهرا نشسته بودن بازی میکردن.


خوب که اوضاعو وارسی کرد همچین خیلی آروم و تیریپ سوسکی با ظاهری که در تصویر مشاهده می فرمایید!!! اومد بیرون و بسیار طبیعی که انگار اصن هیچ اتفاقی نیفتاده تلویزیونو روشن کرد زد شبکه پویا. 


توضیح: قیافه فرد مورد نظر پس از دستگیری و تفهیم جرم و اعتراض و دعوای مامانش به این شکل درآمده است :)




+

حضرت پدر

کاش من هم میتونستم با یه لباس و جوراب و دستکش 

همه گَنده کاری هامو بپوشونم

که حداقلش تو ظاهر خجالت نکشم ازت...

کاش حداقل تو بروم میاوردی...



++

کاش میفهمیدم میفهمی!

یا ستار...

 

مردی به نام شقایق
۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۸ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۹ نظر