مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

پر و بال خستمو حواله به قفس نده
دلی که روز پدر هدیه گرفتی پس نده...
*






فهمیده ام

اگر بنده ی خدا باشیم

میشوی بابای ما


اباعبدالله...




+

بیابان هم که باشی

حسین آبادت میکند

درست مثل کربلا...


*

می خانه ی ما

هیئت فدائیان حسین(ع)

هفته قبل

مردی به نام شقایق
۳۰ مهر ۹۳ ، ۰۹:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ نظر

للحق


جهاد

همیشه در صحنه جنگ و درگیری و سیاست بودن نیست


گاهی انجام کاریست

که دوستش نداری


حال چه شستن ظرفها باشد در خانه

یا خواندن زبان انگلیسی!



+

سلام

هیچ وقت از زبان انگلیسی خوشم نمیومد.

این مدتی که دارم این کلاس فشرده ی جدید تافل رو میرم کلا شب و روزم شده انگلیسی! یه دوره ی بسیار بسیار فشرده.

اینقدر این چند وقت زبان کار کردم که معادل کل زبان کار کردن های عمرم بوده!

گاهی وقتا شبها رویاهام رو هم انگلیسی میبینم.

روز اول استاد بهم گفت مهندس روزی چهار پنج ساعت باید وقت بذاری!

خندیدم بهش گفتم دکتر من روزی ده ساعت سر کارم. تازه دانشگاه هم کلاس دارم. پروژه ارشدم رو هم دارم انجام میدم. چجوری آخه؟!


ایشون هم با چهره حق به جانب فرمودند همینه که هس! اگه میخوای بیای کلاس باید قول بدی روزی حداقل چهار ساعت وقت بذاری!


منم ناچارن قول دادم.

حالا هم با جان کندن و اعمال شاقه سر قولم هستم و وای به روزی که یه مشکل پیش بیاد! کلا همه برنامه ها میریزه بهم.


این وسط دلم برا خانومم میسوزه. دقیقا موقعی که بستریه تو خونه و  بیشترین مراقبت رو نیاز داره شاید بتونم بزور روزی یک ساعت وقت بذارم براش.

کار ده ساعت. زبان چهار ساعت. کارهای خونه دو ساعت. درس دو ساعت. بقیه کارها هم که بماند! تهش اگه چیزی موند خواب!!!


یادتونه گفتم اگه آدم هر کاری تو وقت خودش انجام نده بعدش باید چند برابر براش وقت بزاره و کلی هم اذیت بشه؟

دقیقا همین روزاس...


پ.ن:

اگر دیر به دیر خدمت دوستان میام دقیقا به همین دلیله.

پس بنده رو حلال بفرمایید.

تا یکی دوماه آینده برنامه حقیر همینطوره.



++

دلم به این خوش است

تو میبینی حال این روزهایم را

و میدانی اگر نمیرسم هیئت بیایم

هر شب در دلم هیئت است و

گریه و سینه زنی...


حضرت ارباب

میدانی همه چیزم برای توست

حتی این انگلیسی خوندن...

بنفسی انت

یا اباعبدالله

دلم میخواد برات بمیرم...

مردی به نام شقایق
۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۳:۱۱ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۳ نظر

امشب دل من دو چشم نم میخواهد

اصرار نکن چرا؟!..

دلم می خواهد...


ایوان نجف...

ضریح...

گنبد...

حیدر...


آقا بطلب دلم نجف می خواهد...




سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام


ینی عید همتون مبارک


آقا ما یه قانون داریم که عید غدیر هیچ محدودیتی واسه عیدی دادن نیس.

لذا هر کی هر چی بخواد بهش عیدی میدیم.

دوستانی که فردا خودشون رو حضوری به ما برسونن از عیدی نقدی بهره مند خواهند شد!!!! (البته اگه بتونن برسونن. خخخخخخخخخ)


خلاصه ته خوشحالی و این صوبتاس امشب...


خلاصه یک کلام:



+

اگر خسته جانی بگو یاعلی

اگر ناتوانی بگو یاعلی


اگر مست مستی بگو یاعلی

اگر حق پرستی بگو یاعلی


به بالای دست علی دست نیست

تو که زیر دستی بگو یاعلی

مردی به نام شقایق
۲۱ مهر ۹۳ ، ۰۱:۱۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ نظر

به نام خدای مجردایی که بعداز کلی بدبختی آخرش مزدوج میشن!


تصور کنید آدم رفیقی داشته باشه که باهاش چهارسال زیر یه سقف زندگی کرده باشه

با هم خندیده باشن ، با هم گریه کرده باشن...

سخت ترین روزهای دانشگاهو با هم طی کرده باشن

بهترین لحظه ها و خاطرات دانشگاهو کنار هم بوده باشن

اینقدر به هم نزدیک باشن که تو جلسات همه فکر کنن از قبل با هم هماهنگ کردن که چی بگن حتی!

و هزار هزار تا خاطره خصوصی دیگه که غیر از تو و اون هیشکی دیگه ازشون خبر ندارن..


و حالا شب ازدواج همون رفیقت باشه و با کت و شلوار دامادی آبی رنگ بسیار خوشگل ببینیش و ته دلت قنج بره

و کیف کنی که این آقا داماد خوش تیپ و خوش هیکل (البته با اغراق!) همون رفیق جون جونی منه

و دعا کنی که خوشبخت بشه و دلش شاد باشه همیشه و لبش خندون و...



+

دیشب حس پدری رو داشتم که انگار داره دختر شوهر میده!!!

از یه طرف خوشحال بودم که رفیقم دوتایی شده(توضیح در تصویر)

از یه طرف انگار یکی داشت یکی از عزیزترین هامو ازم میگرفت...

یه حس عجیب و کاملا مردونه...

اشک و لبخند...

پ.ن:

علی جون ان شاالله خوشبخت بشی داداشم

خدا میدونه که از شب عروسی خودم بیشتر خوشحال بودم دیشب که عروسی تو بود...

هیچ وقت قیافه سه در چهارت تو لباس دامادی یادم نمیره!

فقط خدایی جوراباتو بیرون خونه در بیار بعد برو تو...

ان شاالله شهید شی من جیگرم حال بیاد...


بوس محکم...

مردی به نام شقایق
۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۳:۰۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۶ نظر

کوچیک بود

اومده بود خدافظی...


داشت میرفت کربلا.

بش گفتم مشتی میخوای تهنایی بری کربلا؟!

یه خنده ای کرد و گفت: اگه آقا بطلبه!


گفتم: رفتی کربلا از آقا چی میخوای؟

با تعجب نیگام کرد و گفت : از آقااا!!!!؟

از آقا چیزی نمیخوام.

من خود آقا رو می خوام...


بغلش کردم.

نمیخواستم اشکامو ببینه...



پ.ن:

بعضیا چه خوب بلدن چیکار کنن!

فقط خودش...



+

حسین جان

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا

خرما به کسی ده که محبت نچشیده...


تو مارو بیچاره کردی ارباب...

مردی به نام شقایق
۰۴ مهر ۹۳ ، ۰۰:۱۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ نظر

دست من گیر که این دست همانست که من

سال ها از غم هجران تو بر سر زده ام...


(+)


+

کاش میشد

دلتنگی رو نوشت...


فکرشم نمی کردم یه روز بی پولی بین من و تو جدایی بندازه

دلم برات لک زده سلطان



مردی به نام شقایق
۰۲ مهر ۹۳ ، ۰۹:۴۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ نظر