دیالوگ های پدر-دختری 3
سلام
در ادامه پست دیالوگ های پدر دختری 2
9
(بهش آدامس داده بودیم. عادت داره آدامسو قورت میده زود)
+حنانه جون بابا نباید قورت بدی آدامسو ها! باید بجوی!
-باشه چشم! قول میدم... می جوم!
(دو ساعت بعد حین صحبت کردن با همسر یه چیزی جواب داد در حد نیم متر زبون!!!)
+به خانومم گفتم: این دو روز دیگه درسته قورتمون میده ها!
-(با چشای کوچیک شده و لبخند!) قورت نمیدم بابا! می جوم! قول دادم...
10-
(دو تا دستشو مشت کرده و گرفته جلوم! ینی گل یا پوچ میخواد بازی کنه!)
-بابااااا...
+جانم عزیزم؟
-تو تودومِشه؟
+اینه! (زدم رو دست چپش!)
-سوختیییییییییییییییییییییی (با خنده و برق چشم و دست و جیغ و هورا!)
-بابا حالا تو تودومشه؟ (دوباره همون دستاشو گرفته جلوم و با دست چپش که خالیه اشاره میکنه به دست راستش و آروم میگه اینو بگو! اینو بگو!)
+اینه! (زدم رو دست راستش!)
-آآآآآفففففففففففرییییییییییینننننننننن (دقیقه عین این خاله های مهد کودک!)
-مامان برا بابا دس بزن!!!
11
(خانومم شروع کرد بلند بلند صحبت کردن چون فکر میکرد من هنوز توی اتاقم و ندید که من اومدم بیرون و نزدیکشم! بدو بدو اومده به مامانش میگه:)
-مااامااان! دعبا کردی بابامو؟؟!!! (با تعجب و کمی دلخوری!)
× نه مامان جون! بلند صحبت کردم صدامو بشنوه!
-دعبا نکنین! دوس باشین با هم! (تیریپ پیرزنای فامیل در حال نصیحت کردن نوه ها!!!)
×چشم ننه جون! :))
12
(داریم با هم شعر میخونیم و بازی میکنیم! بهش میگم:)
+نباتی و نباتی، تو دختره؟ (قرار بود بگه تو دختره باباتی!)
-بابامم!!!
پ.ن:
دیالوگ ها مربوط به بیش از یک سال پیشه
الان دیگه باید حرفاشو سانسور کرد! نمیشه اینجا گذاشت :)))