مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

علی خدا بیامرز!

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۴۸ ب.ظ

سلام


بچه ی باهوش و با استعدادی بود! هم خوشتیپ هم خوش هیکل هم خوش صحبت. هر کار فنی رو که هیچ جا نمیتونستن انجام بدن میاوردن اون شهرک صنعتی و تو شهرک هم اگر کسی از پسش بر نمیومد علی بر میداشت انجام میداد!

نمیدونم چجوری توصیفش کنم. یه گوله استعداد!

تکنسین مکانیکم بود و تو یکی از شهرهای کوچیک اطراف اصفهان زندگی میکرد. صبح ساعت 4 صبح میرفت دو تا دیگ آش وحلیم میگرفت و میبرد دم مغازه عموش باهم میفروختن تا ساعت 7. ساعت 7 میومد شرکت تا 5.5 عصر. 6 هم میرفت سراغ یه سری کارای دیگه...

یه همچین آدم کاری و زرنگی بود اما حیف که سر و گوشش میجنبید اونم چه جنبیدنی!!!


یه روز نزدیکای ظهر گفت مهندس من یه امانتی باید برم تحویل بدم نیم ساعته برمیگردم. برم؟

گفتم علی زود برگرد باید فلان قسمت خط تولید رو باز کنی...

رفت. یک ساعت گذشت. دو ساعت گذشت. عصر شد. شب شد. نیومد. فرداش هم نیومد. پس فرداش هم نیومد.

روز سوم یه پیرمرد اومد دم شرکت گریه کنون! میگفت باباشه.


سریع اومدم تو کارگاه گفتم چی شده؟ گفت گرفتنش!!!

-چرا؟!!!!

-نمیدونم!


شروع کردیم پیگیری کردن! دیدم که بعله! عزیزان نیروی انتظامی علی آقا رو همون روز دستگیر کردن.

به چه جرمی؟ معامله ی یک کیلو و پنجاه گرم هروئین!!! هروئینی که بالای سی گرمش اعدام داره! طرف مامور نیروی انتظامی حدود دو سال بوده داشته باهاشون معامله میکرده و الان تو بزرگترین معاملشون که رئساشون هم بودن گرفته بودنشون!

تازه بعد ها فهمیدم دو کیلو هم تو خونه داشته و یکی از رفقاش با اسلحه ها برده ریخته تو رودخونه!


انگار یه سطل آب یخ ریخته بودن روم...


برای خودش اصن هیکی دلش نمیسوخت چون خیلی جنایتا کرده بود و ما خبر داشتیم. همه نگران اون دختر بیچاره بودن که تازه زنش شده بود و دوسش داشت.


یادم افتاد همین دو هفته قبلش بود که تو ماشین داشتم باهاش صحبت میکردم! تازه سه چهار ماه بود ازدواج کرده بود. داشبورد ماشینشو که باز کردم یه کلت توش بود. بهش گفتم علی هنوز ول نکردی؟! لامصب دیگه زن داریا!

گفت مهندس یه پنجاه میلیون دیگه این دوماهه بدهکارم. اینارو بدم میذارم کنار.


بخوام از کارای خلاف وعجیب غریب خودش و رفقاش بگم تا صبح طول میکشه! از الواطیا و مزاحمتاشون، از دزدیای وحشتناکشون، ازدعواها و قمه کشیاشون، از عرق خوری ها و عرق فروشیاشون، از تجاوزای ده بیست نفری به زنا و دخترا و...

رفقای جالبی هم داشت! یه نمونه از رفقاش همینایی بودن که تو خمینی شهر جلوی چشم شوهرا به چند تا زن تو باغ تجاوز کرده بودن و اعدامشون کردن.


بهش گفتم علی تا الانم قاچاقی زنده موندیا! میگفت بدهیم رو که بدم فقط یه کار ناتموم دارم!

شروع کردم چپ چپ نگاهش کردن چون میدونستم منظورش چیه!

میگفت بابامو میکشم و بعد همه خلافارو میذارم کنار و با زنم میشینیم سر یه زندگی خوب. بابام هیچ غلطی براممون نکرده! من هرچی دارم از رفیقام دارم.(اسم یکی از رفقاشو مدام میاورد که الان اون رو هم باهاش دستگیر کردن و در واقع طراح و مغز متفکر تیمشون بوده)

بهش گفتم بد بخت اگه یه روزی اتفاقی برات بیافته تنها کسی که سراغتو میگیره و میاد سراغت همین باباته. خو لامصب هر کی مثه تو تو محل تابلو باشه باباش باهاش بدخلقی میکنه دیگه!

میگفت نه! فقط رفیقامن که به دادم میرسن...

خدا و پیر پیغمبر و اینا رو هم چرند میدونست!


حالا اون تو زندان بود و بابای پیر بدبختش دنبال کاراش که خونه شو بفروشه سر پیری و برای پسر ناخلف خلافکارش وکیل بگیره...

همین کار رو هم کرد. وکیل هم گرفت. دادگاه هم برگزار شد! حکم هم داده شد. 


اعدام!


و تنها کسی که گریه میکرد هنوز اون پیرمرد خمیده با دستای پینه بسته بود که قرار بود پسر جوونشو بکشن بالای طناب!




+

بزودی روند وب تغییر خواهد کرد ان شاالله

با رویکرد جدید و مفید

۹۶/۰۱/۳۰ موافقین ۱۱ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۱۴)

۳۰ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۵۴ واقعیت سوسک زده
:/
اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا 
پاسخ:
آمین بحق حسین
پدر پدره...
حتی اگر بچه بد هم باشه بازهم پدره و نگران....

باااباااا
پاسخ:
هنوزم که یادش می افتم دلم ریش میشه

دم پیری میخواست خونه رو بفروشه خرج وکیل پسرش کنه درحالی که میدونست حکمش چیه!!!
سلام

:((
پسری با این همه استعداد که میفرمایید چطوری به این راه های خلاف کشیده شده.؟!
البته آدمهای با استعداد هرجا باشن با استعدادن؛ حتی اگر کار خلاف باشه... 
پاسخ:
سلام


دقیقا بخاطر همین استعداد زیاد و نداشتن راهنمای خوب و داشتن رفقای بد!

و متاسفانه تو خلاف استعدادش بیشتر هم بود...
وه!
واقعی بود؟
غم انگیز که بود ناجور.
یه جورایی دلم هم واسه کسایی میسوزه که با داشتن استعداد تو این جور راها میفتن. شاید اونایی که با استعدادترن، خاص تر هم زندگی میکنن.
پاسخ:
سلام

واقعی. مال سال 92


متاسفانه اینها نخبه هایی هستند که کسی رو ندارن تو مسیر درست بندازتشون...
و وقتی وارد مسیر غلط میشن با تمام قدرت تا ته ته ته خط با شتاب میرن.


نخبه های یاغی... 
با چه آدمای ترسناکی رفت و آمد داشتید...
بعضی قسمتاشو هنوز هضم ذهنی نکردم...
مخصوصا خمینی شهر و ...
پاسخ:
چی بگم والا

ما با همه جورش بودیم.

متاسفانه ازین جور کارا زیاد میکردن و متاسفانه تر با افتخار تعریف میکردن و فیلماشم نشون میدادن...


تو رفیقاش اعدامی و کشته شده زیاد داشت ولی امان از وقتی که آدم عبرت نخواد بگیره!
سلام علیکم استاد

یعنی شما با حساسیت شغلی و علمی ای که دارید، به خاطر چه میدونم اسمش چیه.آشنایی؟رییس بودن، هرچی با چنین فرد یا افرادی، مسئله براتون پیش نمیاد؟

خب شما هم کمی احراز کنید مهندس...
حالا زن که بگذریم..حنانه دار شدید دیگه آخه!
پاسخ:
سلام و رحمت خدا


والا ما سابقه ی خودمون الان برامون مسئله اس ^_^ 
چه برسه به اطرافیانمون



احراز کرده بودم
خیلی هم باهاش صحبت کردم
حتی دعوا

سر جریان ازدواجش یه بنده خدایی از رفقای خودش به خونواده خانومش گفته بود به این دختر ندین! این فلان فلان شده دزده!
برای اینکه حال طرفو بگیرن زنشو دزدیده بودن ازش فیلم گرفته بودن براش فرستاده بودن!


چند بار اومده بودن بکشنش رفقای قدیمیش ولی در رفته بود.

خلاصه اینکه پرونده اش خیلی سنگین بود ولی عجیب هم مرامی بود و وقتی ادعای رفاقت میکرد تا پای جون وامیساد.

منو دوست داشت. منم دوسش داشتم.
میگفت مهندس تو با بقیه فرق داری

ولی متاسفانه خودش با بقیه خلافکارا فرق نداشت...

محل کار این شخص ازش عدم سو پیشینیه نمی خواستن؟

خییییلی خلاف سنگین بوده دیگه این!

پاسخ:
خلافای سنگین ترش رو نگفتم!

بنده خدا 8 سال حبس تعزیری داشت.

واسه دعوا و ایجاد رعب و وحشت و فروش آب شنگولی (5 تا بشکه مشروب ازش گرفته بودن :) )


از همه بدتر دخترایی که اسیر اینا میشدن...
۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۱۸ سیده فاطمه موسوی
عجب!
خداوند همه رو از خلاف و گناه حفظ کنه ان شاالله 
پاسخ:
ان شاالله
ای وای..
چقد جوونا اینجوری حیف شدن!
پاسخ:
چقد جوونارو همین بنده خدا حیف کرد اینجوری!
واقعی بود؟
فک کردم اخرش توبه میکنه و شهید میشه ها
پاسخ:
سلام

درصدی از واقعیت بود!

مگه فیلم هندیه؟

واقعیت زندگی اینه
ما ازین رفیقا زیاد داشتیم و داریم
ازون رفیقا هم.

خدا آخر عاقبت همه رو ختم بخیر کنه
چقدر وقیحید
اگه همسر و خواهر خودتون هم گیر این ادم می افتادن بازم به عنوان رفیق ازش نام می بردید و می گفتید دوسم داشت دوسش داشتم؟
پاسخ:
دوست عزیز

اولا سلام

ثانیا اینکه شما یه نفر رو بخاطر داشتن بعضی ویژگی ها دوست داشته باشید بویژه که طرف کارگرتون هم هست یه بحثه، ولی اینکه همه کارهایی هم که اون انجام میده رو تایید کنید و کارهاش رو هم دوست داشته باشید یه بحث دیگه!

اینکه اون منو دوست داشت دلیل داشت که جاش اینجا نیست توضیح بدم

ولی من توی یه همچین موجود پلیدی یه حس قوی لوطی گری میدیدم که متاسفانه فقط بعضی وقتا رو میومد


ایشون کارهای خلاف بسیار زیادی مرتکب شده بود ولی شما باید محیطی هم که توش بزرگ شده رو در نظر بگیرید! کسایی که باهاشون بزرگ شده رو هم در نظر بگیرید. اون وقت قضاوت کنید...

چه بسا من هم تو شرایط اون بزرگ شده بودم بسیار بدتر و خلافکار تر از اون میشدم.

موضوعی که باید مورد توجه ویژه قرار بگیره و در واقع هدف این پست بود بحث تاثیر محیط روی آینده افراده که فک کنم تنها چیزی که بهش توجه نشد همینه و دوستان بیشتر به حاشیه ی قضیه که خلافای ایشون بود توجه کردن


با این وجود صرفا برای آگاهی خدمتتون عرض میکنم که بشدت باهاش دعوا کرد وقتی جریان اون دخترا و کارایی که باهاشون میکرد رو تعریف کرد.
اونم با وجودی که ازم ناراحت شده بود گفت مهندس! اونایی که ما بردیم همشون اینکاره بودن و شروع کرد رزومه یکی یکیشون رو توضیح دادن!

اما خب! کار بد بده! حالا طرف هر کی میخواد باشه...
اون رفیقایی که حرص زدن و خلاف رو بهش یاد دادن شدن دلسوز؟ :/ عجب! خدا نصیب ما و نزدیکانمون نکنه این حد جهل رو.
پاسخ:
دقیقا مشکل اصلی همین بود عزیز


خدا همه رو از شر رفیق ناباب حفظ کنه
ترسیدم!
بخدا یه ذره هم خودم رو بهتر یا متفاوت تر از چنین آدمایی نمی دونم.
من هم مثل ایشون همون راهی که جلوم باز شد رو رفتم، اگر الان قرار نیست اعدام بشم واقعا لطف خدا بوده وگرنه ما هیچ کدوممون اونقدر ها که باید اهل جنگیدم نیستیم و آخرش همونی هستیم که باید باشیم؛ محصول ذات و محیط و تربیت !
مطلبی که خیلی وقت پیش در همین رابطه نوشته بودم. ملاک قضاوت چیست؟

پاسخ:
خداروشکر یه نفر اصل قضیه رو گرفت

بحث اینجاست که اگر من هم در شرایط و محیط اون بودم بمراتب ازون فجیع تر میشدم

لذا به هیچ چیز خودم نمیتونم افتخار کنم :(

هر چی هست خوبیاش واسه خاطر هدایت خود خداس و بدی هاش واسه گند زدنای خودم...
سلام علیکم
سایت زیر مال یکی از رفقا هستش، شاید خوشتون بیاد

tajrebe.info
پاسخ:
علیکم السلام

سر میزنیم ان شاالله

مثه کلید اسراره؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">