یاغی نی ام ترحمی...
خون می رود به صفحه که املا کنم تو را
نامت بزرگ بود ... نشد جـــــــــا کنم تو را
یاغی نی ام ترحمی ای پـــــــادشاه حُسن
گـــــــردن کشیده ام کـــــه تماشا کنم تو را
آب از سرم گذشت ... عصایی بزن به آب
یک دم بیا که حضرت موسی کنم تـــو را
خون مرا بگیر ... به گـــــــــردن مرا بــــــکش
تا زیر تیغ، سجــــــده ی اعلی کنم تـــــو را
کنجی برای خلوت شبهای من بـــــــده
تا گریه ای به وسعت دریا کنم تــــــــو را
بر مردگان کوی تو باید دخیل بست
یعنی قیاس
کی به مسیحا کنم تو را
بندم بزن که چینی عمرم شکسته است
جامم بده که ساقی
دلها کنم تو را
از روزگار خیر ندیدم بدون تو
خیرات، جان خویش چو حلوا کنم تو را
حسین جون...
یه عمری گردن کلفتی و یاغی گری کردیم.
اگه اشتباهی کردیم به خدا قصدمون مخالفت با تو نبوده
ولی در خونه تو گردنمون از مو نازک تره
ذلیلتیم به خدا ارباب
نوکرتیم به خدا ارباب
زمین خوردتیم به خدا ارباب
رسم مردونگی نیست زمین خورده رو بزنن...
بیا و مثل همیشه مردونگی کن و دست مارو بگیر مثل همیشه.
مارو هم قاطی لات ها و لوطی هات قبول کن
مارو هم قاطی رسول ترک ها و شاهرخ ضرغام هات قبول کن
خیلی آقایی ارباب...
خیلی...
از روزگار خیر ندیدم بدون تو...