مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

مرد جوان

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۰۹ ق.ظ
  اپیزود اول:

میلاد حضرت معصومه(س)

سفره عقد ساده ، دور تا دور سفره را خانم های چادری گرفته اند. روحانی سیدی که رنگ محاسنش هم رنگ سفره است با لهجه ای آذری و صدایی دل نشین برای بار سوم می پرسد:

دختر عزیزم ، دوشیزه خانم ... آیا بنده وکیلم؟

-          با توکل به خدا و توسل به اهلبیت(ع) و با اجازه از امام زمان(عج) بله...

بجای کف همه صلوات میفرستند.

دعایی میخواند و به صورت مرد جوان که از خجالت سرش را زیر انداخته و سرخ شده و زیر لب زمزمه ای میکند نگاه محبت آمیزی می اندازد و بر خلاف رسم دیگران ادامه میدهد برادر عزیزم ، آقای ... آیا شما هم بنده رو وکیل خودتون قرار میدهید؟

مرد جوان پس از کمی مکث... بغضش را فرو میدهد. سعی میکند صدایش نلرزد. سعی میکند اشکش نیاید. سعی میکند دیگران نفهمند منتظر کسی بوده...

-          با اجازه حضرت صاحب... بله...

باز هم همه صلوات میفرستند.

لبخندی بر لب های پیر مرد می نشیند و از همه میخواهد دستها را بالا بگیرند و با او تکرار کنند:

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن.......

تقریبا همه گریه میکنند. حتی...

 

*گریه زیباست. حتی سر سفره عقد.

 

 

اپیزود دوم:

سالن همایش های استانداری ، مراسم تجلیل از پژوهشگر برتر استان

در بین کف و سوت و تشویق های پیاپی حضار، مرد جوان از پله های سن بالا میرود. با چند نفری که کت و شلوار به تن دارند و از مسئولان استان هستند خوش و بشی میکند. نفرآخر امام جمعه ی شهر است که لوحی را به او میدهد. بازوی راستش را میگیرد و چند جمله ای در گوشی به او میگوید. لبخندی بر لب های مرد جوان می نشیند و آرام جوابی در گوشی به حاج آقا که 70 را رد کرده است می دهد.

آرام از پله ها پایین می آید. روی صندلی کناری همسرش می نشیند و لوح را به او میدهد. صدای تشویق ها همچنان به گوش میرسد...

 

*موفقیت زیباست. حتی اگر بعدش شکست باشد.

 

اپیزود سوم:

پادگان شهید... اصفهان

مرد جوان هر روز صبح راس ساعت 7 و نیم دم در دژبانی ایستاده است. دفترچه افسرها را مهر ورود میزند. با هر نفر خوش و بشی میکند و شوخی اول صبحی اش لبخند را به روی لب هر فرد می نشاند...

ساعت 4 بامداد

برجک شماره 13 ضلع غربی

تاریکی مطلق... مرد جوان... تنهای تنها... اسلحه بر دوش... مغز استخوانش از سرمای باد سردی که از تَرَک  شیشه های برجک آهنی به داخل نفوذ می کند، احساس سوزش میکند. ساعتی میگذرد. آرام از پله های برجک پایین می آید.

آسمان کویر پر از ستاره است. مرد جوان عاشق ستاره هاست. دب اکبر واصغر و ستاره قطبی را پیدا میکند. خوشه پروین را هم. کهکشان راه شیری را دور میزند. سرش گیج میرود...

روتیلی در نزدیکی جاده مشغول عبور است. مرد جوان محو زیبایی راه رفتن روتیل میشود. صدای زوزه سگ ها گوش نواز است...

ساعت6 بامداد

هوا روشن شده . خورشید به زور خودش را به بالای کوه رسانده و سرک میکشد. آفتاب کمی داخل برجک می تابد. مرد جوان به افق خیره شده. صدای ماشین تعویض پاس از دو کیلومتری به گوش میرسد...

 

طلوع ، مثل همیشه زیباست... حتی اگر چشمانت سرخ باشد.

 

اپیزود چهارم:

پشت میز کوچک گوشه اتاق 3در4 ، خانه پدری

مرد جوان مشغول کار است. گاهی زیر لب چیزی زمزمه میکند. با سرعت سیم را میپیچد ودسته دسته گل درست میکند. باید 20 تای دیگر آماده کند. ساعت از 12 شب گذشته. خسته میشود. سوزش زخم سر انگشتانش را دیگر حس نمیکند. حتی درد کمرش را...

تِرَک یکی مانده به آخر را آرام پلی میکند : حسیییییییین آآآآآآآآراااااام جااااااااااااااانم...

لبخند میزند. شروع میکند زمزمه کردن....

 

گل همیشه زیباست... حتی مصنوعی... حتی برای فروش...

 

اپیزود پنجم:

تهران ، مصلای امام

 صدای همهمه ی گنگ  همه فضا را گرفت است. اینقدر شلوغ است که ناچارن برای صدا کردن بغل دستی ات هم باید فریاد بزنی. همه چیز مختلف است.

غرفه ها مختلف... غرفه دارها مختلف... رنگ ها مختلف... قیافه ها مختلف... آدم ها مختلف... نظرات مختلف... انتظارات مختلف... حتی مختلف ها مختلف...

مرد جوان مسئول یکی از غرفه هاست. ورودی غرفه ایستاده است و با اشتیاق با مراجعه کنندگان حرف میزند. هر از چند گاهی لبی به لیوان آبی که زیر میز پنهان کرده میزند و دوباره ادامه میدهد. بعضی ها را هم به داخل غرفه می برد.

ساعت 10 شب شده. به خوابگاه بر میگردد و بی هیچ مقدمه ای روی تخت ولو میشود. به زور شماره همسرش را می گیرد. چند دقیقه ای احوالپرسی میکند و در حالی که هنوز خداحافظی را نگفته ...

 

*کار کردن زیباست... حتی اگر از خستگی خوابت هم نبرد.

 

اپیزود ششم:

عسلویه ، کنار ساحل خلیج فارس

وقت غروب است. خورشید گر گرفته و قرمز شده. دریا مثل آینه عکس خورشید را نشان میدهد. دو تا خورشید سرخ ... یکی بالا یکی پایین. نفت کش های غول پیکر از دور مثل قایقهای کاغذی به نظر می آیند. دریا آرام است. صدف ها زیبائیشان را به رخ میکشند.

مرد جوان کمی به افق نگاه میکند. کمی قدم میزند. آه میکشد. اشک هایش را به زور پاک...

دفتر شعرهایش را باز می کند. واژه ها همدم تنهائی اش میشوند...

 

*شعر زیباست... حتی اگر ...

 

+

آدم هیچ وقت نباید به خلق خدا دلخوش کنه.

++

مخاطب خیلی خاص(خود ناکِسَم!)

زندگی پستی بلندی داره مشتی

پستی بلندیاش سختی داره مشتی

زندگی با همین سختیاشه که خوشگله مشتی...

فقط بگو خداروشکر مشتی...

همین.

۹۲/۰۵/۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۱۶)

سلام بر همه دوستان عزیز

چند روزی مسافرم

بزودی همه کامنت هارو پاسخ میدم ان شالله

التماس دعای فرج

یاعلی
۲۸ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۱۲ جوان انقلابی
سلام آقای مرد جوان! :)

از داستانی که میدونم خودت بودی بسیار لذت بردم! برای همین دهنم بستس برا نظر دادن! :)

پاسخ:
پاسخ:
سلام

سالاری داداش

خدا حفظدون کونه شومارو

یاعلی
سلام ...

انشاالله خوش بگذره...

اپیزود اول اشک ما را هم در آورد برادر...

پس حبابا کجا رفتن ؟؟؟ یاد کارتون نمو افتادم...

حباب ، حباب ، حباب...

پاسخ:
پاسخ:
سلام

حبابارو از بس ترکوندن تموم شد دیگه!

شما فک میکنید شیر نفت تو جیب ماست که هی خرج حباب و این چیزا کنیم؟!

خرج گرونه! الان شما میدونید گوجه کیلویی چنده؟!

اونوقت از من انتظار حباب دارین!!!!

والا....
سلام
سفر بسلامت و خوشی
میگن که : همیشه تو ی سختی ها میگفتیم : این نیز بگذرد .هنوزم میگیم
اما الان فهمیدم که اون چیزی که میگذره عمره نه سختی ها

پاسخ:
پاسخ:
سلام

آره والا..

میگذره...

ولی کاش خوب بگذره. خوش نگذشت طوری نیس!

کاش خوب بگذره...

کاش محبوب دوست داشته باشه

همین

یاعلی
سلام
کجا به سلامتی ؟
خوش بگذره
زیبا بود

پاسخ:
پاسخ:
سلام

در خدمت پدر بزرگوار

اطراف اصفهان

یاعلی
زندگی زیباست حتی اگه درد داشته باشه...
زندگی زیباست حتی اگه سخت باشه...

پاسخ:
پاسخ:
اباعبدالله..

زندگی یعنی تو
اعتقادم اینه

زندگی با یادِ
تو فقط شیرینه

زندگی از وقتی زیبا شد که فرمود:

ما رایت الا جمیلا....
۳۱ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۹ سجاده ای که دلش آسمان می خواست...
محرم نمی شود به مناجات نیمه شب

هرکس که رو به محفل نامحرمان کند

پاسخ:
پاسخ:
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانش....
۳۱ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۵ چه فرقی میکنه...
چه زندگی زیبایی دارین...
خوش بحالتون..از خدا میخوام بهترینهایی رو که به صلاحتون میدونه براتون پیش بیاره و انقد هواتونو داشته باشه که جوری زندگی کنین که خود مهربونش دوست داره....
خوبیه سختیا به اینه که روح آدم رو بزرگ میکنه و واقعا به آدم درک میده...
درک...
خیلی مهمه...
درک و دیدی بعد از هر سختی آدم پیدا میکنه که بقیه ندارن....
ان شاالله سفر بهتون خوش بگذره...

پاسخ:
پاسخ:
سلام

همه زندگی زیبایی دارن.
نوع نگاهشون فرق میکنه!

بعضیا این زیبایی رو نمیبینن. بعضیا خیلی خوب میبینن.
"ما رائیت الا جمیلا" شاهد این مدعاست...

بخاطر دعاهای زیباتون واقعا ممنونم. من هم همین دعاهارو میکنم برای شما و همه محبین اهلبیت.

یاعلی
این روزها هم سالگرد احد است و «لا فتی إلا علی» و هم سالگرد ردّالشمس و کرنش خلقت به مولایش
و سالگرد شهادت حمزه، کسی که سید الشهدای احد بود.
سالگرد وفات حضرت عبدالعظیم نیز هست، کسی که زیارتش مانند زیارت سیدالشهداء است.
و سالگرد روزی دیگر از روزهای غیبت صاحب الزمان ...
سالگرد صبح و شام روزی دیگر که بر جدشان سیدالشهداء ندبه کردند و روزی دیگر که غریب و تنها بودند.
یاعلی

پاسخ:
پاسخ:
بزرگی می فرمود:خدمت آیت الله میلانی رسیدم،ایشان علاقه ی ویژ ه ای

به ائمه ی اطهار علیهم السلام داشتند،بالای سرشان تابلویی نصب

کرده بودند ،که روی آن چنین نوشته بود.

« بالای سرم نام تو را نقش نمودم / یعنی که سر من به فدای قدم تو »

از ایشان دستور العملی خواسته بودند، فرموده بودند:

شبانه روز 24 ساعت است ،هر دقیقه هم 60 ثانیه است ،اگر این اعداد

را در هم ضرب کنید، می شود 1440 دقیقه در یک شبانه روز.

از این دقایق شما، 1435 دقیقه کارهای دیگر را انجام دهید، اما پنج دقیقه اش

را گوشه ای بنشینید و با امام زمان ارواحنا فداه، خلوتی داشته باشید.

روزی 5 دقیقه به یاد یوسف زهرا عج الله تعالی فرجه باشیم.
سلام...

چه اپیزودهای قشنگی از زندگی ظاهر کردید...
یک چیز در تمام قسمت هایش مشترک بود :"عشق و خلوص"
اپیزود اول بی نهایت دلنشین بود...

انشاءلله لحظه به لحظه های زندگیتان را توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار علیه السلام پرکند و عشق ِامام حسین علیه السلام،برکت دهنده ی زندگیتان باشد تا همیشه.
آمین.

التماس دعا
یاحق.

پاسخ:
پاسخ:
سلام...

عشق امام حسین...

فقط.


محتاجیم
یاعلی
سلام وقتی چترمان خداست بگذار بر سرنوشتمان هرجه می خواهد ببارد**********
__ _█████____████
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█
****************
خوشحال میشم به کلبه منم سر بزنید

پاسخ:
پاسخ:
سلام

سر زدم

با این خیلی موافقم:

به مجرد خونه اجاره نمیدن
به مجرد مسکن مهر نمیفروشن
به مجرد وام ازدواج نمیدن
یه دفه به مجرد زن هم ندید هم خیال خودتونو راحت کنید هم خیال ما !

یاعلی
۰۱ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۳۰ شهریار شفیعی
سلام و درود محضر شما بزرگوار

با دو سپید کوتاه ، منتظر نقد و نظر شما هستم .

با احترام

پاسخ:
پاسخ:
سلام

داستان یک مرد بنظرم قوی تر بود

راستش زیاد تو کار سپید نبودم واسه همین نقد خاصی ندارم عزیز

یاعلی
ما را مجیر و اجرنا عوض نکرد
دل تنگ گریه های محرم شده دلم......
.
.
.
هرشب میام تو روضه ها میگم آقا من نوکرم
الهی قربونت برم با پدر و با مادرم....
خیلی دلم گرفته التماس دعا دارم....

پاسخ:
پاسخ:
از کودکی ام یاد گرفتم که بگویم

مادر پدرم نذر پدر مادر ارباب !

تا بوده همین بوده و تا هست همین است

عالم به فدای پدر و مادر ارباب !

دعاگوتم داداشم

یاعلی
سلام
الهی شکر که مرد جوان واقعا مرد بود
پای
سختی ها
پستی بلندی ها
پای زندگی اش ایستاد

چه کنیم پا نامرد هاش
اون مرد هایی که از ترس این پستی بلندی ها و سختی ها
جا می زنن
با اون چه کنیم

خوش به سعادت آن دوشیزه خانم که به همچین مردی جواب بله داده
و متاسفم برای اونایی که به نامرد هاش جواب بله دادن
..............
خدایی از مردی کمتون نکنه
............

پاسخ:
پاسخ:
سلام

مرد جوان روی مرد بودنش هنوز شک داره
مردی تو میدون مشخص میشه....

خدا نکنه آدم تو امتحان مردی رد بشه...

نامردی پست ترین صفت عالمه(اینو استادمون همیشه میگفتن)
مردی و نامردی البته ربطی به جنسیت نداره و بیشتر به مرام طرف بر میگرده.

دعا بفرمایید مرد بشیم و مردونه زندگی کنیم و مردونه بمیریم

یاعلی
سلام
خدا را شکر، شما اخرشم شهید میشید، ان شاءالله
یا علی

پاسخ:
پاسخ:
سلام

آرزو...

بر ما جوانان عیب نیست...
سلام علیکم
شما و داستان روزگارتان ...
هر صحنه اش برای خودش عالمی دارد ...
تمام پلان های زندگیتون خوش ...
انشاالله بوی خدابگیره صحنه زندگیتون ... که البت الان هم همین گونه است
در پناه خدا

خداقوت سفرتان
یاعلی(صلوات برای فرج)

پاسخ:
پاسخ:
علیکم السلام

خدارو شکر در کلبه ی ما رونق اگر نیست صفا هست
هرجا که صفا هست یقین نور خدا هست...

دعا کنید حضرت اباعبدالله نگاه مهربونش رو از ما دریغ نکنه که زندگی ما به همین گوشه نگاه ارباب وابستست.

همه دعاهایی که فرمودید مستجاب ان شاالله برای همه محبین و دوستداران اهلبیت(اول خودتون)

یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">