مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت...

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۰۶ ق.ظ

سلام دوستان عزیز

جواب سوال پست قبل

برام خیلی جالب بود... خیلی...

این داستان رو از پدربزرگم شنیدم. خدا حفظشون کنه

ناصرالدین شاه شبی وصال شیرازی رو احضار میکنه و به ایشون میگه: من تموم شعرهای دیوان حافظ رو خونده ام و همه اونها رو متوجه شده ام الا یه بیت و اون بیت این هست :


بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
وندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت


مگر نه تمام سعی و تلاش و کوشش بلبل رسیدن به گل هست ؟ عاشق به معشوق ؟ عابد به معبود ؟ قاصد به  مقصود؟
در مصرع اول نوشته شده که رسیده ، حالا چرا در مصرع دوم ناله و زاری میکنه؟ و ناله و زاری اون دلیلش چیه؟

وصال شیرازی میره و یه شعری رو بر همین وزن و همین قافیه می سرایه که جواب ناصرالدین شاه رو بده.


خسروا در حالتی کین سینه غم بسیار داشت
یادم آمد داستــانی کانجنـاب اظهــار داشت

در خصوص شعر حافـظ آنکه پرسیدی ز من
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقـــار داشت

نیــمه شب غواص گشتم من به بحر ابجـدی
تا ببینم این صدف چندین گهر در بار داشت

بلبلی برگ گلی شـد سیصـد و پنجاه و شش
با علی و با حسین و با حسن معیـــار داشت

برگ گل سبـز است دارد او نشــانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسـار داشت

رنگ گل سرخ است دارد او نشـانی از حسین
چونکه هنگـام شهـادت عارضی گلنـار داشت

روز عــاشـورا حسیــن ابـن علی در کــربلا
اصغـر زار و ضعیـف خـویش در منقار داشت

بلبلی باشـد علی کـز حسرت این هـر دو گل
وندر آن برگ و نوا خوش ناله هـای زار داشت

شعر حافظ را تو آخر خوش بسنجیـدی وصال

تا ببینند کی توان در این سخن انکــار داشت




بعد از این جواب ناصرالدین شاه از عشق پاک امام حسین بخدا و یکه تازی ایشون در صحرای کربلا و لحظه شهادتشون به زیبایی یک مثنوی سرودند به شرح زیر:

۹۱/۰۷/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۳)

۰۱ مهر ۹۱ ، ۲۰:۳۳ مجنون علی
دمت گرم حاجی
عشق کردم
یاعلی



سلام
نوکرتم مشتی
یاعلی
خیلی قشنگ بود




سلام
چشاتون قشنگ میبینه!
یاعلی
۰۳ مهر ۹۱ ، ۲۰:۰۰ موسسه ی خیریه ی جوادالائمه (ع)
سلام
دست شما درد نکنه خیلی قشنگ بود

مردی کنار رود جاری شد چه مردی
مردی شبیه دست خالی برنگردی ...
یا ابالفضل

التماس دعا



سلام
مخلصیم
شعرتون خیلی عمیق بود
تشکر
یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">