من از گناه خسته ام... از اشتباه خسته ام....
اگر چه تو طبیبی و دوا درست میکنی
گهی برای خیر ما بلا درست میکنی
از این طرف همیشه بارها خراب میکنم
از آن طرف همیشه بارها درست میکنی
کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی
گدای آستانه ات شدن به دست من نبود
تو با کریمی خودت گدا درست میکنی
اگر چه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
تو از وجود سنگ هم طلا درست میکنی
من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟
اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست میکنی؟
از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی
تو یک غروب میرسی و گنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی
تو را قسم به گریه های زیر قبه ی حسین
برای ما بساط کربلا درست میکنی؟
پی نوشت:
سلام رفقا
یادش بخیر شب قدر امسال
سید رضا همین شعرو خوند
چقدر بچه ها گریه کردن
چقدر لذت بردیم
چقدر دلم برای گریه های هیئت تنگ شده
خدایا...
ما بچه هیئتیا اگه گریه نکنیم میمیریم
خدایا...
اشک و گریه ی مارو ازمون نگیر
نگیر...
یاعلی
از این اختراع مزخرف بشر
که مدام
نبودن تو را به رخ دلتنگیهای من می کشد...
یا صاحب الزمان
صاحب زمان تویی
مارا ازین بی تو بودن نجات بخش!