مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

داستان حضرت سلیمان (ع) و مورچه

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۱۳ ق.ظ
روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.

سلیمان(ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد، و قورباغه به درون آب رفت.

سلیمان(ع) مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت. سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.

مورچه گفت: "ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند. خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم. خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد. این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم."

سلیمان به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای؟

مورچه گفت آری او می گوید:

ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی

ایمان دارم که رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نخواهی کرد...



http://www.ma3ta.com


پی نوشت:

خدایا...

دارم میام مهمونی خصوصیت. دارم میام اعتکاف...

خدایا... تو که حتی به یه کرم تو قعر آب اینجور نظر داری...

مارهم دریاب مشتی...

بیشتر از قبل ...

دلم میخواد اونی بشم که تو میخوای... نه اونی که خودم میخوام

کمکم کن جون مولا


دعاگوی همه شیعیان امیرالمومنین و همه انسانهای روی کره ی زمین هستم


یاعلی

۹۱/۰۵/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۲)

۱۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۰ هیئت محبان اهل بیت
سلام

در وصف علی حق دُر ناسفته ندارد
قرآن به جز از مدح علی گفته ندارد

می‌خواست قلم نقطه‌ی وصفش بنگارد
بیچاره ندانست علی نقطه ندارد


شب های قدر التماس دعا

* قرآن به سر گرفتم و گفتم سلام عشق

یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق
۱۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۳ هیئت محبان اهل بیت
سلام

* قرآن به سر گرفتم و گفتم سلام عشق

یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق

شب های قدر
التماس دعا
در وصف علی حق دُر ناسفته ندارد
قرآن به جز از مدح علی گفته ندارد

می‌خواست قلم نقطه‌ی وصفش بنگارد
بیچاره ندانست علی نقطه ندارد


یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">