
نگاه آخرش را دید مجنون
دو دستش زیر سر، خوابید مجنون
شبیه مِه که در بر میگرفتش
پتو را دور خود پیچید مجنون
اگر مهریه را اجرا گذارد
به زندان ابد تبعید... مجنون
به یاد آورد روز خواستگاری
بدون لحظه ای تردید مجنون،
صدای عشق مبهوتش چنان کرد
که شرط مهریه نشنید مجنون
*
به رؤیا کاشت در هر گوش زندان
به یاد گیسوانش بید... مجنون
بسم الله الرحمن الرحیم
به لطف خدا و با همه ی مشکلات و سختی ها و دردسرها شنبه از پایان نامه دفاع کردیم و پرونده کارشناسی ارشدمون یه جورایی بسته شد!
تو جریان دفاع کسی که بیشتر از همه همکاری کرد حنانه خانوم بود! استاد بزرگوارمون که الحق از هیچ تلاشی برای ترکوندن ما دریغ نفرمودند درابتدای جلسه با تاکید گفتن که: " یه وخ بچه مچه نیاری تو جلسه ها!!!"
و از اونجایی که بچه مچه ی ما جایی نداشتن واسه موندن باید میومدن دیگه. اصن فک کنم حق مسلمشون بوده که بیان.
اگر نمیومدن چند سال دیگه شاکی میشدن دیگه! میگفتن چرا مارو نبردی واسه دفاع. تازه دست زدن هم بلد بودیم. چرا مارو نبردی تشویق کنیم!
لذا مثل همیشه در کمال احترام به استاد بزرگوار بنده کار خودمو کردم و خانوم بچه هارو بردم سالن دفاع!
حنانه خانوم ما هم زحمت کشیدن دقیقا از اول تا آخر کار خواب تشریف بردن و به این گونه کمال همکاری رو با بنده داشتن.
لذا از همین تریبون از همکاری و مساعدت ایشون کمال تشکر و قدردانی را مینمایم.
بله؟
چی؟
آهان.
بله...از اتاق فرمان اشاره به چشم هام میکنن. ینی اینکه چرا اول از من تشکر نکردی و در صورت عدم اصلاح اشتباه چشم های مبارک از حدقه...
لذا مجددا از همین تریبون از همسر مکرمه هم کمال تشکر و قدردانی ویژه را مینماییم که خییییییلی در امر این پایان نامه کمک کردن. (اصولا کاهش میزان غر غر خودش بزرگترین کمکه.)
چی؟
بیام اتاق فرمان؟
یا خود خدااااا
این دکمه "غلط کردم"ش کوووووو؟؟؟
پ.ن:
تموم شدن یه مقطع تحصیلی
به معنی تموم شدن کار نیست
به هیچ وجه
پس بسم الله
برای فتح سنگر بعد...
دفاع همچنان باقیست...
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
+
من و دخترم بعد از یه دفاع سخت و طاقت فرسای 3 ساعته
الحق که وقتی میاد بغل بابا همه خستگیا و استرسا میره...
والبته این قضیه کاملا دو طرفست.
بع له :)
به بهانه ی چهارمین سالگرد شهادت آقا مصطفی احمدی روشن:
باز از کینه ی نسل من و تو لبریزند
پ.ن:
چهارسال گذشت آقا مصطفی
به همین سادگی
پرچمی که شما برافراشته کردی صرفا سانتریفیوژها نبود...
دلهای ما بود عزیز
سانتریفیوژهارو با تدبیر ازمون گرفتن اما دلهای مارو که به نور شما روشنه نمیتونن بگیرن...
شعار ما هنوز اینه:
"نحن الصامدون...."
+
برای این حقیر همین بس
که حاج رحیم فرمودند
بعد از مصطفی دلمون به شماها خوشه...
بعدن نوشت:
همزمان با سالگرد شهادت حاج مصطفی
قلب راکتور اراک خارج شد تا طبق برنامه آمریکاییها و برای اطمینانشون با بتن پر بشه
تبریک دولت تدبیر و امید
تبریک آقای روحانی
تبریک آقای ظریف
تبریک آقای صالحی
تبریک مردم
ارزونی و رفاه و رشد اقتصادی نوش جونتون
سلام
یه فایتر همیشه فایتره
حتی اگه چند سالی از مبارزه دور باشه
یه فایتر فقط و فقط تو مبارزه می میره نه تو رختخواب...
پ.ن:
دلم تنگ شده بود واسه رینگ، لباسم، مبارزه، باشگاه و...
به لطف خدا بعد از سه سال دوباره برگشتم. حدود دوماهه که دوباره باشگاه میرم و تازه فهمیدم تو این سه چهار ساله چه بلایی سرم اومده! تکنیک، تاکتیک،استقامت، مبارزه همه چیم شده در حد صفر! وزنمم که دیگه داغون!
یادمه اون زمان جوونیا میخواستم مسابقات 70 کیلو شرکت کنم ولی حالا...!
با این وجود تو همین دوماهه هم وضع خیلی بهتر شده. بدنم تازه داره به تمرینای سخت کیوکوشین عادت میکنه مثل قبل.
هیچ کس به اندازه ی یه فایتر نمیتونه تو زندگیش لذت ببره.
یه فایتر همیشه آزاد و آزادست و این خوبترین حس دنیاس و من عاشق این حس خوبم.
مثل بوی بارون روی خاک تازه نم خورده که همه فضای سینه ی آدم رو پر میکنه... به همون لطافت...
و یه حس رضایت درونی همراه با آرامش....
و این حس رو فقط وقتی میتونی درک کنی که بعد از یه تمرین سخت و مبارزه نفس گیر و با بدنی کبود آروم آروم به سمت خونه قدم میزنی و حس میکنی که انگار روی ابرهایی... سبک... سبک... سبک...
خدارو شکر که مارو مبارز آفرید...
+
هدف از ورزش رزمی
صرفا آماده سازی روح و سپس جسم است
برای مبارزه ی بزرگ...
برای مبارزه ای که صدای مارشش
هر روز بیشتر از قبل به گوش می رسد
باید آماده بود...
آماده...
(قو علی خدمک جوارحی...)
++
انسان ترسو هزار بار می میرد
ولی انسان شجاع
تنها یکبار
طعم مرگ را می چشد...
(سوسای اویاما)
درست لحظه ی دشوار انتهای خودت
بدان که تازه رسیدی به ابتدای خدا

پ.ن:
خدایا
خدایی من کی تموم میشم؟
به نام خدا
روزها و ماه های اول ازدواج همه چیز قشنگ است. ذوق رسیدن و پیداکردن شریک زندگی آنقدر زیاد هست که تفاوت ها و دلخوری ها به چشم نیایند. گذشت هامان خیلی عمیقند. چشم پوشی هامان خیلی زیادند.
ولی آدم ها برای هم عادی می شوند. به معجزه ازدواجمان عادت می کنیم. خوبی های شریک زندگی مان به چشممان وظیفه می آید و آن وقت است که دلخوری ها کم کمک راه خودشان را به حریم زندگی باز می کنند.
هرآدمی ضعف هایی دارد، فرق هایی دارد، اختلاف سلیقه ها و اشتباه هایی هست که این دلخوری ها را می سازد. اصلا این تفاوت روحیات و نگاه ها که زمینه ساز دلخوری ها می شوند لازمه رابطه انسانی است.
اما چه اتفاقی می افتد که زوج عاشق ده سال پیش می شوند زن و مرد تنها و سرخورده امروز؟
به نظر من دلیل اصلی خراب شدن رابطه ها همین دلخوری های ریزه ریزه است. ناراحتی ها و انتظاراتی که آرام آرام، ریز ریز، روی هم جمع شده. به چشم نیامده و هی تلنبار شده و رسیده به اینجا. انگار با یک چاقوی کوچک هی روی درخت رابطه خراش انداخته باشیم. خراش ها آن اوایل کوچک و سطحی است. به چشم کسی نمی آید و هیچ کدام از طرفین هم زحمتی برای مداوایش نمی کشد. ولی وقتی به خودمان می آییم که ماه به ماه و سال به سال روی هم جمع شده و با درخت زندگی مان کار چند تبر عمیق را کرده است...
این دلخوری های ریز ریز را پیدا کنیم!
مثلا همسر شما روی سر وقت رسیدن حساس است. از آن طرف شما بی خیال و سرخوشید و اغلب دیرتر از وقتی که باید حاضر می شوید. هربار که قرار است دوتایی به جایی بروید یا همسرتان جایی منتظرتان است این تاخیرهای شما آزارش می دهد و شکایت می کند. در ظاهر به نظر می آید که چند دقیقه غرغر کرد و تمام شد. اما فقط همین نیست. آن خراش کوچک افتاده است. دفعه بعد و دفعه های بعد هم که با دیرحاضر شدنتان ناراحتش کنید خراش عمیق تر می شود. بعد دوسه سال شاید یکی از زخم های عمیق رابطه تان را از تاخیرهای چنددقیقه ای ساده خورده باشید.
همسر شما روی صبحانه حساس است. دوست دارد وقتی از خانه بیرون می رود همسرش بیدار باشد. میز چیده باشد. شما خواب صبح را به همه چیز ترحیج می دهید و در ظاهر فکر می کنید همسرتان هم بالاخره با این وضع کنار آمده. شاید به ظاهر کنار آمده باشد. شاید دیگر غرغر نکند و اصرار نداشته باشد. اما هر روز که دارد تنهایی در خانه را باز می کند تا به محل کارش برود و کسی نیست که لقمه ای دستش بدهد، یک خراش کوچک روی تنه درخت رابطه تان می افتد. سه چهار سال بعد ممکن است این خراش خیلی عمیق شده باشد.
همسر شما روی حرف زدنش حساس است. دوست ندارد کسی حرفش را قطع کند. برعکس شما آدم عجولی هستید، بارها وسط کلامش پریده اید و بعد عذرخواهی کرده اید. مساله خیلی ساده است. مسخره است اصلا. اما باوجود اینکه به چشم کسی نمی آید، همین خراش های کوچک هربار دارد به جان ارتباط کلامی تان می افتد و دوسال بعد نمی فهمید چه شد که اینقدر کم با هم حرف می زنید...
همسر شما به سر وقت حاضر بودن غذا حساس است...
به دستبخت خوب...
به رفت و آمد با فامیل ...
به مرتب بودن همسرش...
به تلفن حرف زدن های طولانی...
از عمد نمونه های کوچک را مثال زدم. درست کردن مشکلات و اختلاف نظرهای عمیق پیشکش. بیایید فعلا جلوی این خراش های کوچک را بگیریم!
دلخوری های ریزریز زندگی شما چیست؟
پ.ن:
وقتی یکی حرف آدم رو بهتر از خودش میزنه
لازم نیست آدم حرف خودش رو بزنه
الحق که خوب فرمودند این خانم محترم
به خواهرهای محترمی که اینجا تشریف میارند توصیه میکنم حتما حتما حتما وب همسر بهشتی رو مطالعه بفرمایند.
به امید خوشبختی همه.
+
کاش میشد بعضی حرف هارو زد.
کاش میشد بعضی حرف هارو به همسر زد.