مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

اجازه!

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


-یکی از دوستان هم باشگاهی چند ماهی بود که از سوریه برگشته بود. تیر خورده بود و باید استراحت میکرد. تقریبا خوب شده بود و شبا تو باشگاه با هم مبارزه میکردیم. این سری ازش پرسیدم حاجی دیگه برنمیگردی؟

گفت سوریه فعلا نه! ولی چند هفته دیگه اعزامم به یمن. (این دوست ما تک تیرانداز بسیار ماهری هستن)

گفتم حاجی ما به هر دری زدیم نشد! تو دستت به جایی میرسه؟

گفت واسه سوریه فعلا نیرو نمیخوایم ولی یمن اگه بیای میتونم اوکی کنم.

گفتم دمت گرم. کی خبرشو بهم میدی؟

گفت این بار برم و بیام بهت میگم. فقط دعا کن شهید نشم که میمونی رو هوا!!!


-چند روز بعدش داشتم رانندگی میکردم. خانومم هم کنارم نشسته بود. جریان اون شب باشگاه رو بهش گفتم!

بنده خدا گُرخید!

گفت ینی واقعا میخوای بری؟

گفتم بهله!

فوری گفت ولی من که اجازه نمیدم شما بری؟!!!

گفتم منم نیومدم از شما اجازه بگیرم!


رفت تو فکر!

چند لحظه بعدش گفت ولی از باباتون که باید اجازه بگیرین!من مطمئنم بابا نمیذاره!(ینی هلاک این حرکات استراتژیکی خانومام! بعضی وقتا یه چیزای ساده ی اظهر من الشمس رو نمیفهمن بعضی وقتا هم میشن خود خانوم بازرس مارپِل!)


گفتم حالا از کجا میدونی من قبلش با بابا هماهنگ نکرده باشم؟!

با تعجب گفت چی؟!!!


گفتم از کجا میدونی قبلا بابا اجازه نداده باشه؟!


گفت آخه اگه شمابری شهید میشی!!! من میدونم!!!(ینی اینقده زور زدم جلو خودمو بگیرم وسط حرف جدی نزنم زیر خنده!!!)


گفتم ینی اینقده بی عرضه دیدی مارو!؟ ما که نمیخوایم بریم کشته بشیم برگردیم که! ما میخوایم بریم جنگو تموم کنیم و بیایم. حال و حوصله کشته شدن و این برنامه هارو هم نداریم.

کلی هم کار داریم بعد جنگ.


دیگه این آخرا اصن حواسش نبود من دارم چی میگم!

یهو برگشت با بغض گفت بعد تو حنانه رو چیکار کنم؟!


گفتم چی؟! بعد من؟ ینی جدی جدی نیت کردی مارو به کشتن بدیا!! خندیدم. ولی نخندید اصن! سوالش جدی بود.


گفتم همون کاری که بقیه با بچه هاشون میکنن!

دوباره رف تو فکر.

حرف آخرش این بود: "نمیذارم بری...."



+

یادمه خاستگاری یکی از چیزایی که با ذکر مثال توضیح دادم و خیلی هم روش تاکید داشتم همین قضیه بود!

به خانومم گفتم خانم فلانی! اون صحنه ی فیلم مختار که مسلم تو میدون بود و زنها یکی یکی اومدن شوهرا و پسراشون رو از تو میدون بردن و مسلم تنها موند رودیدید؟ 

گفت بله!

گفتم من ازین قضیه میترسم...

گفت خیالتون راحت باشه! من درک میکنم دغدغه های شما رو...


++

گوش بفرمایید با جان و دل (+)

۹۴/۱۲/۱۶ موافقین ۱۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۴۷)

۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۲ رفاقت به سبک شهید
کاش با ملایمت بهشون میگفتین خوب سخته ! قبول کنید خیلی یه هو گفتید
ذره ذره باهاشون حرف میزدید از موقعیت ها میگفتید از شرایط ایشون قبول میکردن
پاسخ:
بحثم قبول کردن و نکردن ایشون نیست

موضوع چیز دیگه ایه!
سلام
شما نمیرید و شهیدم نمیشید!!!! 
این چه طرز حرف زدن با یه خانمه که بچه شیر میده!!! دلتون اومد واقعا؟!

در ضمن آقا که حکم جهاد ندادن، شرایط با زمان حضرت مسلم خیلی فرق داره!
پاسخ:
سلام

شاید برم ولی شهید نمیشم. خیالتون راحت.

وا؟! مگه ما چی گفتیم بهش؟!

ضمنا ایشون اون روزی که داشتم ازش تعهد میگرفتم واسه این قضیه باید فکرش رو میکرد!

تازشم. مگه بقیه خانوما که شوهراشون میرن بچه ندارن؟! دلبستگی و وابستگی ندارن؟!

بعضیاشون رو که میشناسم به مراتب عاشق تر و دلبسته تر بودن به همسراشون حتی!


+
ما نگفتیم شرایط مثل زمان حضرت مسلم هست.
اون تشبیه یه سکانس فیلم بود برای اینکه قضیه بهتر درک بشه تو خاستگاری.

++
بیان ما نرم و همراه با شوخی و خنده بود.

هدفمون هم از بیان این خاطره چیز دیگه بود...
سلام

حالگیری خیلی بدی کردید.
خدا رو شکر که همچین حسی داره و نمیخواد که برید.
ولی باهاتون همراهه.قشنگ معلومه.

حالا جدی جدی میخواید برید؟

پاسخ:
سلام


حالگیری نبود!
اطلاع رسانی بود.

بستگی داره همراهی رو چی تعریف کنیم! :)

اگر بشه حتما
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۲ . خانم الف .
جداً واسه خانما تصمیم سختیه.. حتی تصورش..

اما بار اولی که بابام مثل شما این موضوعُ گفت مامانم با وجود اینکه سخت بود همون لحظه گفت برو من راضی ام.. 

ان شاء الله واسه شمام هرچی صلاحتونه پیش بیاد..
پاسخ:
بشرطی سخته که طرف رو مال خودشون بدونن نه مال خدا!

+
مادر ما با وجود علاقه شدید و وابستگی عجیبی که به ما دارن قبول کردن این مورد رو...
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۳ . خانم الف .
موضوع اینه که خلافِ صحبتشون زمان خواستگاری میگن؟
پاسخ:
فقط این نیس!
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۱ منور الفکر
سلام علیکم استاد

مسئله اینه، گاهی همراه آدم میگه و سعی ش رو هم حقیقتا میکنه که درک کنه و همراهی...

گاهی هردو طرف، السابقون السابقون...
اینجا سخت نمیشه...

+
به مادرحنانه جان سلام برسونید
بگید حتی شهید هم باید وقت اجلش رسیده باشه...شهید همون میت حتمیه که دیگه ثانیه ای فرصت نداره..فقط به جای عزراییل، خدا بغلش میکنه...همین!

در هرحالت...هم زن.هم شوهر...باید یادشون باشه...اجل اگر برسه...فرزندان یادگاری های مشترک هستند که صاحبشان خداست...
پاسخ:
علیکم السلام

قبل از ازدواج اکثر خانومای مذهبی اوکی هستن! بعد ازدواج نات اوکی میشن! اینو مکرر تجربه کردیم خودمون و دوستانمون!

جالبیش اینجاست که دختر خانومای مذهبی مثلا تو دانشگاه فعالترین و پر دغدغه ترین پسرارو دوست دارن انتخاب کنن اما همین خانوما بعد ازدواج جلوی همون کارها و فعالیتهایی که مبنای انتخابشون بوده رو میگیرن به اَیِ نَحوِ!

اینجاست که آدم تو خلقت خدا میمونه و ایمان میاره به اینکه هنوز بعد این همه قرنها زنها موجودات ناشناخته و مرموزی هستند.


+
حتما. بزرگیتون رو میرسونیم.

درک این قضیه سخته. ماها فکر میکنیم اگه تو خطر قرار نگیریم بیشتر عمر میکنیم!
و ایضا فکر میکنیم که ما داریم زن و بچمون رو نگهداری میکنیم و بهشون رزق میدیم!!!

در حالی که...
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۹ پلڪــــ شیشـہ اے
واقعا امتحان سختیه. اینکه توی میدون عمل پای حرفت بمونی و دلت نلرزه. خدا توفیق بده به هممون که در عمل پای بند به دغدغه هامون باشیم. همسر شهید یا مادر شهید قبل از اینکه عزیزشون به لقاء الله نائل بشه خودشون شهید میشن.
پاسخ:
امتحان سخت مال رده های بالاس
مال اونایی که ادعاهای بزرگ دارن.

اونایی که میخوان به جاهای بالا برسن.
سلام
برای جهاد دفاعی که اذن پدر هم لازم نیست!

حالا بنده خدا خانم تون هم غافلگیر شدن. یه مقدار خلوت کنن و فکر کنن نظرشون عوض میشه ان شاءالله
پاسخ:
سلام

بله.
در صورتی حکم دفاع همگانی صادر شده باشه.

تو سیستم داوطلبی و کفایی برای افراد غیر مستقل لازم هست.
ما هنوز خودمون ر مستقل از آقای دکتر نمیدونیم. لذا همیشه نظرات ایشون برامون مهم بوده و هست.


قبلا خودشون این رو مطرح کرده بودن
آمادگیشو داشتن. غافلگیر نشدن.

البت منم غافلگیر نشدم.
میدونستم اینو میگن. دیگه بعد 5 سال شناختیم همو...

ایشون هم شناخته منو...
واسه همینم ترسید بنده خدا!
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۳ آبجی خانوم
"من که اجازه نمیدم شما بری!از باباتون که باید اجازه بگیرین!"
یعنی کاملا مشخص بنده خدا چقدر هول شده که یک چنین چیزی رو گفته. انگار جوون 16 -17 ساله اید مثلا که برید از پدرتون اجازه بگیرید. اعتراف میکنم اولش گفتم اینا رو باید روز خواستگاری میگفتید تا آماده باشند و اینقد شوکه نشن. بعد که دیدم گفتید سکوت اختیار کردم. یعنی قبلش هیچ تو خونه در این مورد صحبت نکرده بودید که ممکنه برید یا دلتون میخواد برید!


+ سی سال از جنگ گذشته ولی کنار خاطرات ماه ها جبهه رفتن پدر یک بخش تلخ وجود داره و اون اینکه : پدرم نذاشت برای عملیات آزادی خرمشهر برم.
+به نظرم یمنی ها همچین نیرو نیاز ندارند ، بیشتر نیازشون به امکانات هست . هر چی باشه از اول چریک و مبارز بار اومدن، بر عکس سوری ها.
پاسخ:
نه اتفاقا

کاملا با درایت اینو گفتن! همه چیزش رو هم حساب کردن و گفتن!

میدونن که من روی حرف بابام حرف نمیزنم. از طرف دیگه هم میدونن که اگه بخوام کاری بکنم نمیتونن مانع من بشن. لذا اینو مطرح کردن.

وقتی هر چند وقت یه بار جنازه یکی از دوستامو میارن بنظرتون دربارش حرف زده نمیشه تو خونه؟!


+
تو بحث هسته ای خیلی تهدید میشدم. ولی نمیذاشتم هیچ کدومشو بفهمه! فقط کنترل تلفن رو بهش گفتم که حرفای خصوصی پشت تلفن نگه.
فعالیتای مارو نمیدونستن(فک میکردن میدونن ولی واقعیت و خطراطش رو نمیدونستن!)
فکر نمیکردن کارای ما جدی باشه.
حالا میترسن نکنه جدی بشه یهو!

آدم بعد اون ۴تا کلمه عربی میفهمه که نمیتونه اجازه بده بره.خیلی سخته. خیلییییییی......
باید زن باشی تا بفهمی عاشق یه مرد بودن ینی چی....
پاسخ:
قبل اون چهارتا کلمه عربی نمیشه روش فک کرد یعنی؟!
حداقل قول بیخودی نداد؟!

+
باید مرد باشی تا بفهمی عاشق مبارزه بودن ینی چی...

++
میدونم که مبارزه صرفا رزمی نیس.
نه حاجی برای اونجایی که واجب باشه که هیچ، تکلیف روشنه و هیچ ولایتی بالاتر از ولایت الهی نیست.
برای اونجایی که بحث داوطلبی و کفایی باشه من گفتم لازم نیست اگرچه گفتند بهتره که رضایت پدر و مادر جلب بشه ولی شرط نشده که حتما باید رضایت رو جلب کرد.

مشکل همین احساسی بودن خانم هاست اگر یک مقدار بشینند فکر کنند و احساسات رو کنار بگذارند دیگه اینطوری نمیشه. چون این معامله یک سره سوده و هیچ ضرری توش نیست..



پاسخ:
بله فرمایشتون صحیحه


+
حتی مشکل احساسی بودن هم نیس
چون همه خانوما احساسی هستن مثه خاله ی ما!

ولی کلی هم ذوق میکرد که پسرم داره میره سوریه!!!

اعتقاد میخواد
تفکر میخواد
جهاد میخواد
+ با آبجی خانم موافقم یمنی ها و حوثی ها چندین و چند سال هست که در حال مبارزه و جنگ هستن حتی با همین سعودی ها جنگیدند و مبارز بار اومدن و فکر نمی کنم مشکل شون نیروی انسانی باشه. بیشتر به تسلیحات و کمک های غذایی و دارویی احتیاج دارند. البته به همون نسبت میدان نبرد شون هم وسیع تر هست و دشمنانشون بیشتر..
حالا این دوست تون اخبار خاصی از شرایط یمن داشته که گفته میخواد بره یمن؟
پاسخ:
امکانات ندارن

اصولا کسایی میرن که بتونن آموزششون بدن یمنی هارو

هم توی ساخت تسلیحات هم مبارزه و هم ....

این دوست ما احتمالا به عنوان مستشار و آموزش دهنده میخواد بره
البته بهش گفتن بره! دست خودشون که نیست. هر جا بهشون بگن باید همونجا برن دیگه!
سلام... 

میدونست شهید میشه آخرش... اینو همه می دونستیم نه فقط اون... همه ازش مطمئن بودیم...

همه آماده بودیم... از مدت هاااا قبل... 

اما...

وقتی خبر رسید

همه فرو ریختیم...  به ثانیه ای همه مون با خاک یکی شدیم... 

خانمش میدونست ها... خبر داشت...  مطمئن بود...  

دیگه همه فکر میکردیم که خانمش دلش رو به بودن مردش خوش نکرده وقتی شرایط زندگیش جوری بود که حتی " دیدن " ش هم ازش دریغ شده بود... 

وقتی خبر رسید 

حمله ی عصبی به خانمش..  بعد چند ماه مشکل قلبی پسرش... 

ما هم یه چشممون خون...  یه چشممون اشک... ذکر لبامون آه و الامان... 

خیلی ساله که گذشته از اون روز... اما هنوز مشکی درنیومده از تن خانوم... هنوز جان ِ بی جان ِ شوهرش را قسم می خورد و میگوید به جان ِ... 

ماه رمضان امسال یک شب با هم بودیم... یک مسجد کوچیک...  ته ِ تهران...ناگهانی شهید گمنام آوردن... 

از هم جدا شده بودیم...  همین که شهید اومد فقط بلند شدم و چشمامو گردوندم تا پیداش کنم...  تا دوباره حالش بد نشه... 

دیدمش... ویران ویران...  تکیه زده به دیوار و چادرش رو با یه دست نگاه داشته بود و...  چشم هایش خون رنگ.... کنج مسجد... تنها و به غریب ترین حالت ممکن.... 

این بار فقط چشم هامو بستم که به چشماش گره نخوره... سنگینی اشک هاش هنوز داره قلبم رو فشار میده...  



.

.


همسر شما فقط " اجازه " داده بوده قبلا..   اما همسر این شهید سال ها کنارش زندگی می کرد در حالی که مطمئن بود به زودی از دستش میده...  همسر شما فقط اجازه داد بود و همسر این شهید.... 

مرد ها ؛ عاشق مبارزه اند درست... اما... 

زن نیستید که بدونید زن ها هم عاشق مبارزه اند... 

اما چه مبارزه ای؟.............


شهادت همیشه از خود گذشتن نیست...  یه وقتایی ( تاکید میکنم فقط یه وقتایی) عین ِ خودخواهیه.......... 


پاسخ:
سلام

فرمایشتون صحیح و متین


زن نیستیم.

مرد هم نیستیم!
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
احساسی تصمیم نگیر پسر خوب

زندگی رو نشناختی هنوز ** **** *** **** *****

ولی واقعیت زندگی چیزای دیگه س. تو نمیتونی یک بازی از پیش طراحی شده رو بهم بزنی... سعی نکن از واقعیات زندگی فرار کنی...

یه نگاه به امروز ایران بکن تو حتی نمیتونی اینجا اثرگذاری داشته باشی یمن و سوریه پیشکش... 
پاسخ:
ممنون از نصایحتون

به فرمایشتون فک میکنم
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۲۷ پلڪــــ شیشـہ اے
هرکسی امتحان خودش را دارد. برای یک خانم هم این می تواند یک امتحان سخت باشد. چند وقت پیش، تلویزیون داشت فیلمی از داستان زندگی، یکی از شهدای بزرگوار دفاع مقدس را پخش می کرد [از آنجایی که اسامی خوب خاطرم نمی مانند،اصلا یاد ندارم کدام شهید بودند.البته شهید شناخته شده ای هم هستند.] ایشون فرمانده بودند و دعوت شده بودند مراسم عقد یکی از سربازانشان. لحظه خواندن خطبه عروس خانم گفتند:«من شرطی دارم، اونم اینکه همسرم از این به بعد دیگه نرن جبهه» داماد از حرف خانمش شکه شده بود و ناراحت، گفت فرمانده ام را صدا کنید، بگید هرچه گفتند همان کار را می کنم. ایشان آمدند و ماجرا را شنیدند، به داماد گفتند:"باشه نمی خواد بیای، اگر بعدا خانمت می تونه جواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو بده نمی خواد بیای.بمون" عروس خانم که مات و مبهوت مانده بود چه بگویند، از شرطشان گذشتند. **مادر شهید چپ نویس هم می گفتند پسرم همین طور از من اجازه گرفتند.بعدا که شهید شدند حضرت آمدند به خوابم گفتند، آقا محسن پیش ما هستند، نگران نباشید.
پاسخ:
بله

فیلم به رنگ ارغوان زندگی شهید برونسی بود.

واسه یکی از بچه های ما هم همین قضیه پیش اومد. خانومش نمیذاشت بره تا آخرش سر همین قضیه راضی شد و این بنده خدا هم شهید شد. بچش سه سالش بود.

ابوالفضل شیروانیان.
سلام علیکم مومن
احوال شما ، منم فکر میکنم شهید میشید (لبخند)
اول که ان شاالله میرید و به سلامتی برمیگردید
مهم جهاد در راه خداست و نه شهادت
دوم این که مثل اینکه رفیقتون خوب توجیهتون نکردند، برای اعزام افراد مجرد رضایت پدر و مادر و افراد متاهل رضایت همسر الزامیه مومن، چون جنگ داخل کشور خودمون نیست اینطوریه
سوم پیشنهاد میکنم که اسم این جایی که قرار هست رفیقتون بره را از توی متنتون بردارید چون ما اونجا مثلا حضور نداریم (البته هر طور خودتون مایل هستید شاید برادران اومدند و بهتون گفتند(لبخند))
و چهارم این که این کشوری که اسم بردید نیاز به نیروی انسانی نداره اصلا و توانایی نیروی زمینیشون خیلی بالاست، امکانات ندارند متاسفانه
پنجم سوریه یه چیز دیگه است (لبخند)
ششم دعا کنید بزارند ما بریم، قانون کردند که تک پسرها رو نمیبرند
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
پاسخ:
سلام


هاااا... موم یه ایطو چیزایی تو خودم می بی نوم...(+لحن جناب خان)

اینم نوبره به خدا! رضایت همسر... خخخخخخخخخ
اگه به رضایت همسر باشه که هیچ! کلا دین خدارو باید تخته کنن بذارن کنار.

ما اصن کلن جایی حضور نداریم. میجنگیم فقط!!!

بله. برای تهیه ی امکانات با استفاده از منابع خودشون هم دوستان ما دارن میرن.

سوریه بعله! یه چیز دیگس...

ان شاالله شما هم تشریف ببرید. اینم ازون قانون خنده دارهاستا! تک پسر! انگار تک پسرا آدم نیستن.
من که شخصا اصلا جرئت فکرکردن به این اتفاقات رو ندارم.
اصلن تو مغزم نمیگنجه
این مستندای مصاحبه باهمسران شهدای مدافع حرم رو که پخش میکنن همش میگم اگه اینا آدم اند پس من چیم؟
تو جلسات خواستگاری هم هرکی این طوری تریپ عرفان برداره و از این دست حرف ها بزنه هم گیم اورش میکنم.
بعله من همچین آدم خودخواه ولی پر مداعی هستم.

+و ماادراک همسران شهدا را
+اما خدایی هرطوری فکرمیکنم همسران شهدا خیلی فداکار تر از خود شهدان
پاسخ:
اتفاقا کار درست رو شما میکنید.

اگر واقعا نمیتونید همچین چیزی رو تحمل کنید مرد و مردونه بگید نمیتونم. اینجوری یه عمر زیر دین کسی هم نمیمونید.

این خودخواهی نیس. اینکه الان قبول کنید و بعد که کار از کار گذشت بزنید زیرش این خودخواهیه...

+
شاید مقامشون بالاتر باشه بعضیاشون
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۵ . خانم الف .
درست میگین اما اون دلبستگیه هست به هر حال..
پاسخ:
امان ازین دلبستگی بی خودی.
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۳۶ از تبار باران
سلام
یکی از معدود زمینه هایی که به پسرا غبطه میخورم همین جاست .
خوش به حالتون اگه قرار باشه برین .
خب البته دوری بودن اولش برای همسرتون و حنانه بانو کمی سخته دیگه .
 
یه سوال هم داشتم : اگه کسی درجه دار و کاربلد باشه ولی دلش نخواد بره ، میتونن به اجبار بفرستنش سوریه ؟
پاسخ:
سلام

ینی فقط تو همین یه زمینه غبطه میخورین؟

خدایی یکم بیشتر فکر کنین.

الان بیشتر غبطه نمیخورین؟ :)

+
فک نکنم به اجبار بفرستنش
ولی خب سیستم نظامی قوانین و قواعد خودشو داره دیگه!
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۲ سیده ترمه موسوی
:))) 
خب چرا اذیت می کنید برادر! 
آخه سخته دیگه
واسه همینه که آقایون توفیق همسر شهید شدن رو ندارنD:
عجب استدلالیD:
اونموقع شما حکم خواستگار رو داشتید الان فرق میکنه! 
حال ایشون تیر رو زدن، بلکم به هدف نشست ولی یقینا ته قلب ایشون هم اگر لزوم بر رفتنتون باشه اجازه میدن برین! 
اما تر اینکه شما به عنوان یه فرد علمی که نظام براش خرج کرده اینجا کارتون بیشتره فکر کنما d: 
پ. ن: بشخصه اگه این سوالو ازم پرسیدن میگم میتونن برن و منم میام! ولی بشخصه تقاضامندم رفتن یا سالم بیان یا شهید، جانباز نشنD:
مزاح بود البته! ولی واقعا. همسر جانباز بودن از همسر شهید بودن سخت تره! واقعا دل بزرگی دارن همسرای جانباز ها :( 
البته جانبازهای نخاعی و درصد بالا وشیمایی و...  

پاسخ:
اتفاقا من حاضرم همسر شهید بشم!!! (یا خود خدا...) :)


+
این حرف دلمو به درد میاره

اون موقع خاستگاری بود و حرف و حالا موقع عمل؟
فکرش اذیت میکنه آدمو.

آدم حس میکنه رو آب خونه ساخته

قبول دارین؟
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۷ سیده ترمه موسوی
این جنوبی که ما رفته بودیم روحانی کاروان جوونی داشتن که از همین رزمنده ها بود
اینقدر هم چهره شون نورانی بود که قبل اینکه بفهمیم رزمنده هستن بهم میگفتین این حاجاقا اگه شهید نشد! 
بعدتر اینکه میخواستیم جدی جدی بریم قول شفاعت بگیریمD:
بلاخره خدا خودش پشت و پناه همه اونایی که میرن و میخوان برن (مثلا شما)  باشه، ان شاالله همه زنده برن و زنده برگردن و در رکاب امام زمان عج شهید شن :) 
پاسخ:
آمین

ما هم ازین حاج آقاها داشتیم.

یه شب میخواستیم یکی از بچه هارو تو اتاق بزنیم این بنده خدا اشتباهی وارد اتاق شد!

بیچاره صدای استخوناشو من میشنیدم!!!

ازون شب دیگه اون حس و حال معنویشو از دس داد. تا مارو میدید فوش میداد نمیدونم چرا!؟

آخه چارتا مشت و لگد و آرنج اینقد تاثیر داره آخه؟!
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟

..........


پاسخ:
سلام

دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند...

+
والا اینجوری که من شنیدم از رفقا نیروی اینجوری  در این حد تخصص مهندسی نمیخوان.

متاسفانه اطلاعات خودمم نسبت به قضیه خیلی محدوده تا رفیقمون برگرده!
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۴ منور الفکر
قبل از ازدواج اکثر خانومای مذهبی اوکی هستن! بعد ازدواج نات اوکی میشن! اینو مکرر تجربه کردیم خودمون و دوستانمون!

جالبیش اینجاست که دختر خانومای مذهبی مثلا تو دانشگاه فعالترین و پر دغدغه ترین پسرارو دوست دارن انتخاب کنن اما همین خانوما بعد ازدواج جلوی همون کارها و فعالیتهایی که مبنای انتخابشون بوده رو میگیرن به اَیِ نَحوِ!

+
وا اسفا...
خدا نیاره اون روزی رو که...مردی به خاطر زن و بچه از دفاع دین خدا بشینه...
و
زن و فرزندی به خاط دل یا واهمه دنیا، پای مردی رو ببندن...
و
یا دختر و پسر فعالی، بعد از ازدواج به درد روزمرگی و منفعت و غفلت و راحت طلبی دچار بشوند
پاسخ:
متاسفانه 99 درصد این اتفاق براشون می افته!

میگید نه؟

چند سال دیگه یه نیگاه به دوستان الانتون بندازید...
آقا شما خونه تکونی منزل خودتون و منزل پدر و مادر هر دو طرف رو هم انجام بده بعد هرجا میخوای بپیچون برو!

ضمنا لطفا شهید هم بشو! گفته باشم شهید نشده برنمیگردیا!

والا
پاسخ:
عه!

ما اصن میخواستیم بریم جنگ که به خونه تکونی بر نخوریم داداش. گرفتی مارو...

من اگه شهید بشم اونوخ کی کی بیاد اینجا حرص بده ملتو؟!!!
تو کتاب های نیمه ی پنهان ماه برای شهید چمران نوشته بود :
که همسرشون را برای شهادتشون راضی کردن
:)
راضی میشن ان شاء الله
خوش بگذره!
پاسخ:
باید تفکر اول رشد کنه تا فرد به مرحله ای برسه که این قضیه براش حل بشه به راحتی.

بدون بزرگ شدن روح این امکان پذیر نیست.

بزرگ شدن روح هم تحمل سختی ها و تلاش لازم داره.
کسی که مایل به تلاش نباشه بزرگ هم نمیشه!


۱۷ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۱۸ مامان محمدصادق
سلام، این کشور به افرادی مثل شما احتیاج داره،انشاالله همیشه سالم و برقرار باشید و سایه تون بالای سر دختر گلتون مستدام ....
البته یه بارم همسرم همین حرف شما رو بهم زد منم مثل خانوم تون جواب دادم الانم کاملا احساس ایشونو درک میکنم ،بیشتر به خاطر بچه هاست شایدم خودمون نمیدونم والا.....
پاسخ:
سلام

این کشور به خیلیای دیگه هم نیاز داشت که الان دیگه نیستن!

اتفاقا اونا هم زن و بچه داشتن.
بیشتر از ما هم بهشون علاقه داشتن...
الان منم اشکام داره میاد
چون یه همچین مکالماتی با همسرم داریم
و من اصلا نمیتونم قبول کنم
ایشونم مثه شما همش میگن من که شهید نمیشم
البته ایشون میگن فک کردی شهادت الکی 
خیالت راحت من که لیاقت شهاد ندارم
دقیقا هم همین مداحی رو گوش میدیم و این حرفا رو میزنن
گاهی هم مداحی هوای این روزای من البته با صدای آقای حسینی 
پیشنهاد میدم اون رو هم با صدای اوشون گوش کنید


+انقد تو دل خانوماتونو خالی نکنید

+سلام

پاسخ:
آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست...


+
سلام

به این نتیجه رسیدم(تو زندگی خودم البته) که همه چیز انگار یه طرفس!

کلا همه حق دارن الا من!
دارم واسه همه زندگی میکنم الا خودم!
همه مهم ان الا من!


چشم
تو دلشونو خالی نمیکنیم.
همینطوری زندگی میکنیم که خانوما میپسندن...

بشرطی که بعدش هی نگن چرا با من دیگه حرف نمیزنی؟ چرا یه غمی تو چهرت داری ولی به من نمیگی؟ چرا شاد نیسی مثه قدیما؟ چرا مثه پیرمردا شدی؟ و...


اجازه نگرفت اما وقتی داشت فرمو پر میکرد گفت واسم دعا کن  و من گفتم "الهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر وجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه"
البته مقدمه چینی هاش توی گلستان شهدا بود...
حالا واقعا اخر عاقبتمون چی بشه الله اعلم



اما برای یه خانمی که بچه کوچیک داره خیلی سخته
پاسخ:
العاقبه للمتقین

مطمئنن خیر همین بوده و هست.

+
سوالی که هست اینه که بقیه خانوما که اتفاقا بچه کوچیک هم دارن و شوهراشون میرن و جنازشون برمیگرده براشون سخت نیس؟
واسه اونی که جلوی زن و بچش ترورش کردن و با تیر زدنش(رضائی نژاد) سخت نیست؟

فقط واسه ما سخته؟!
به قول خودش خودخواه. من قبل از نامزدی میدونستم...
سخته ها اما نمیخوام  بش فکر کنم.
پاسخ:
نمیدونم چی بگم.

تو خواستگاری اصرار دارن ظاهرتون رو طوری نشون بدین که طبیعیه که طرف هر عیب و نقص یا تفاوتی هست درست ببینه و درست انتخاب کنه.

بنظرم این اصل رو باید تو اعتقادات و افق های فکری هم در نظر گرفت!

وگر نه در آینده ایجاد مشکل میکنه!

بهتره اگر کسی اهل این حرفا و این چیزا واقعا نیست از همون اول مردونه بگه تا طرف مقابل تکلیفشو بدونه و بیش از حد روی طرفش حساب باز نکنه!

+
خودتون رو مرد تصور کنید و بذارید جای اون بنده خدا
بعد بهش فکر کنید.
چه خشن با خانم تون حرف زدید :-(
پاسخ:
خشن نبود

اتفاقا با شوخی و خنده گفتم

البت ایشون میدونست که وقتی این حرف بزنه یه همچین جوابی از ما میشنوه دیگه!
علاوه بر این میدونست که من کسی نیستم که بخاطر کارام از ایشون اجازه بگیرم.

هماهنگی و مشورت و این صوبتا بحثش جداس و موضوعش هم جداس.
سلام اخوی

اوکی گرفتن از خانم ها سخته.....خعلی....مخصوصا وقتی زندگیشون در یک مرد خلاصه بشه....وقتی شدت عشق و علاقه ش ب اون مرد درک بشه...
خعلی.....
اما با وجود این سختی،کمی فرصت باید ب خانوما داد تا مسئله رو برای خودشون هضم کنن

زمان خواستگاری فقط حرفش بود،الان موضوع عمل احتمالی هست
فاصله حرف تا عمل با فرصت پر میشه
+ان شاءالله هر چی خیره بشه
پاسخ:
سلام

گاهی این شدت عشق و علاقه با خودخواهی و مصلحت طلبی قاطی میشه و تشخیصش سخت.

+
کسی که همه ی زندگیش تو مبارزه(نه صرفا مبارزه نظامی) تعریف شده خب بی شک تو زندگیش خیلی هم درباره این چیزا صحبت شده دیگه...

نمیدونم

شاید توقع بنده زیاده
شایه که نه!

حتما توقع من زیاده
انتظار داشتن یه همراه تو مسیر، انتظاری غلطی بود که من از ازدواج داشتم و دلیلش هم جوونی و بی تجربگیم بود.

بعدها فهمیدم اصن این راه راهی نیس که همراه داشته باشی... باید تک و تنها بزنی به جاده...
مثه مَرد...
۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۶ پلڪــــ شیشـہ اے
آهان اسم آن شهید بزرگوار--> شهید برونسی
پاسخ:
اوکی
اوکی
۲۰ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۷ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
جالبیش اینجاست که دختر خانومای مذهبی مثلا تو دانشگاه فعالترین و پر دغدغه ترین پسرارو دوست دارن انتخاب کنن اما همین خانوما بعد ازدواج جلوی همون کارها و فعالیتهایی که مبنای انتخابشون بوده رو میگیرن به اَیِ نَحوِ!

سلام. کپی برداری هیچ اشکالی از نظر بنده نداره بشرط صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص)

عاخه داستان داره بعدش میترسن از رفتارهای خانم هایی که مثل قبل اینا بودن!
یعنی یچیزی عجیب
همون بمونید توکار خدا
پاسخ:
سلام

عه!

خانمایی که مثل قبل اینا بودن که از یه مرد زن دار خوششون نمیومد که!

هرچند بشدت خانوما حساس میشن بعد ازدواج که کسی نیگاه چپ به شوهرشون نکنه!!!

و وای که خدای نکرده یه خانوم دیگه از شوهر این خانوم پیشش تعریف کنه! دیگه بابای اون شوهرو میارن جلوی چشش...
مکالمات بنده و همسر گرام در روزهای اخیر.... !
پاسخ:
سلام

خو یکم خودتون رو بذارید جای همسر گرام!
وای وای وای وای  از دست تو شقایق منظورم همون مردی به نام شقایقه

درسته هرچه فریاد داریم باید بر سر آمریکا بکشیم ولی انگار لازمه یه کمی هم سر شقایقِ نخبه فریاد بکشیم
پاسخ:
حاجی این وای وای که اولش گفتی یاد اون کلیپ کریم افتادم!

وای وای وای وای
کریم به خدا مسلمون نیستی!

تکه دله منو بریدی....


+
هرچی فریاد دارید سر ما بکشید آقاجون

گوش ما الحمدلله کاملا سنگینه!
.....
پاسخ:
سلام


خدایی همه اون حرفایی که زدید به کنار!

من موندم سی میلیون جهیزیه رو چطوری تو خونه جا دادید!!!!؟

+
حرف از طلاق و اینا نزنینا!

مردای امروزی دنبال بهونن!

شوخی شوخی یهو جدی میگیرنا

از ما گفتن! 
:)
۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۰۶ از نظر یه خانوم
سلام
من اگر جای خانمتون بودم همون لحظه که اونقدر بی شرمانه گفتید من از اجازه نگرفتم ....
از ماشین پیاده میشدم
البته اگر من بودم از زندگی شوهرم پیاده میشدم
خوب زنی دارید قدرش و بدونید ...
کسی که این قدر حقی برای همسرش و احترام قائل نشه
فکر نمی کنم لایق شهادت باشه
همون بره برنگرده بهتره............
پاسخ:
سلام

خانوم ما حسابی مارو شناخته بعد 5 سال زندگی!

ازین ریسکا نمیکنه بنده خدا! :)))
سلام
آنی؟
پاسخ:
سلام

اگه خدا قبول کنه!

+
شایدم "چون" باشم البته!
حتما توقع من زیاده
انتظار داشتن یه همراه تو مسیر، انتظاری غلطی بود که من از ازدواج داشتم و دلیلش هم جوونی و بی تجربگیم بود.

بعدها فهمیدم اصن این راه راهی نیس که همراه داشته باشی... باید تک و تنها بزنی به جاده...
مثه مَرد...


مخالفم با نظرت

پاسخ:
مخالفتتون محترم.


این تجربه ی من بود.

دلیل نداره همه ی تجربه های من درست باشه داداش

(ولی خدایی خودت یه روز میای اعتراف میکنی که حاجی تجربه هات همه درست بود!)
:)
فریادی که گفتم سرت بکشم نه به خاطر محتوای این پست که به خاطر بی احتیاطی‌هایی است که به عنوان یک نخبه تهدید شده می‌کنی. اون ناراحتی و خوشحالیم از بودن و نبودنت هم ناظر به همین بود.
پاسخ:
حاجی جون

نخبه کوجا بود...

ما دیگه تخمه آفتابگردونم نیستیم!

+
من صرفا یه مدیر مهندسی پتروشیمی تنها و بی کسم!
همین!!!
به از نظر یه خانم

ببخشید چرا بی شرمانه؟ چرا لایق شهادت نباشه؟

یه خانم عاقل هیچ وقت نه از ماشین شوهرش پیاده میشه (خصوصا در حال حرکت :) ) نه از زندگی شوهرش، مگر خدای ناکرده اون مرد راهی غیر از مسیر الهی رو انتخاب کنه. تازه اگر خواست پیاده بشه باید هزار و یک راه رو رفته باشه برای اصلاح و تغییر مسیر مرد، وقتی نشد اون وقت بگه یاعلی
پاسخ:
اح ح ح سنت

این نکته ی ماشین در حال حرکتو خودمم بش فک نکرده بودم جون حاجی.


والا تو این اوضاع مردا دنبال یه بهونن که این اشتباهی که کردن رو جبران کنن! (مدیونی اگه فک کنی منظورم ازدواج بوده ها!!!)

حالا اگه خود خانومه بهونه دستشون بده و پیاده شه میترسم طرفم گازشو بگیره و میگ میگ...
با این پاسخهایی که داری میدی معلومه که اوضاعت خیلی خرابه
باید بیام بریم لبی آب
تا بعد
پاسخ:
آره خدایی

لبی آبو پایه ام

کی و کجا وعده ی دیدار ما؟
هروقت بگی


فکرم رو درگیر کردی
پاسخ:
درگیر چی داداش؟
پس دعا می کنم رفیقت شهید نشه که اومد بیشتر ازش اطلاعات بگیری!

این بنده خدا یه اشتباه کلیدی کرد با شما رفیق شد و آشنایی داد،
حالا همچین دعا کنیم که عمرا شهید شه :))

پاسخ:
سلام


ان شاالله هرچی صلاحشه!

اصولن دوستای ما بزرگترین اشتباهشون همین دوستی با ماس!


+
کلیپ رو دیدم عزیز
ممنون

حسودیمون شد به افرادی که از امامشون اون حرفهارو شنیدن.

مشکل ما هنوز خودمونیم داداش...

"واسه همینه که آقایون توفیق همسر شهید شدن رو ندارن"

چه دلی از ما سوزوند این کامنت

السلام علیک یا امیرالمومنین
السلام علیک یا فاطمة الزهرا


و یه چیز دیگه علیرضا

این مسیر(مطلبی که این پایین گذاشتم)، مسیر درستی نیست، یعنی شایسته جوونمردی مثل تو نیست...

«همینطوری زندگی میکنیم که خانوما میپسندن...
بشرطی که بعدش هی نگن چرا با من دیگه حرف نمیزنی؟ چرا یه غمی تو چهرت داری ولی به من نمیگی؟ چرا شاد نیسی مثه قدیما؟ چرا مثه پیرمردا شدی؟ و...»

خدا توفیق بده زنده باشم بازم میام
البت اگر بیرونم نکنی (دستتو بنداز خودم میرم من گاتیما)


پاسخ:
خسته ام این روزا حاجی جان

خسته...


یه اصطلاحی تو سربازی هست میگن فلانی نَکِش شده!

نکش شدم...
بدجور...
چند کلام دیگه گیر کرده تو گلوم، موندم بگم یا نگم
پاسخ:
بگو حاجی

کلامات آروم کنندس بعضی وقتا
جالب شد قضیه! همه گله دارند...

من ب عنوان یک جنس مونث! معتقدم
اگه زنی نخواد فعلی انجام بشه همه توانش رو ب کار میگیره! که اون فعل انجام نشه!

پ ن
بنده هیچ شناختی از همسر بزرگوار شما ندارما! صحبتم کلی و عام بود! بعضی ها خاص هستند ک قضیشون متفاوته!
پاسخ:
دقیقا من هم به عنوان یک جنس مذکر معتقدم
اگه زنی نخواد فعلی انجام بشه همه توان خودش واطرافیانش رو بکار میگیره که اون فعل نشه!

جالبیش اینجاس که بعد از بیست سال خسته نمیشه! بلکه تلاشش رو در اون زمینه بیشتر میکنه...


+
شناخت حضرت عالی درست بود. اصن اصله این قضیه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">