سلام
به لطف خدا جمعه عقد خواهرمون بود. فک کنم حدود 17 سالشه. خداروشکر که رفت خونه بخت.
البت مسئولیت بده ی حقیر بسیار بسیار سنگین و خطیر بود!!!
مسئولیت که نه مسئولیتهای بنده!
1-تهیه سفره عقد و تجهیزات
2-دیزاین اتاق عقد با ساتن و ازین چیزا که برق میزنن
3-چیدن سفره عقد و تزئینات
4- خرید میوه و شیرینی
5- تمیزکردن بقیه قسمتهای خانه
6-شستن میوه ها(خدائی این قسمتو بنده حضور نداشتم ولی ازونجایی که کلا نقشم پررنگ بود این رو هم به نام خودم کردم! کی به کیه! کیییه.... کییییییییییییه!!..)
7-آوردن عاقد
8-هماهنگی پذیرایی آقایون و خانمها بصورت مجزا
9- خرید بستنی (آخ آخ-این قسمت از بدترین قسمتهای برنامه بود. فک کن!100 تا بستنی اعلای سنی زعفرانی تو این کاسه خوشگلا بری بگیری بعد هی زنگ بزنن بگن کم اومد! دوباره بری 20 تا دیگه بگیری بازم بگن کم اومد! دوباره بری بگیری بازم کم اومد دوباره بری................... آخرشم به خودت نرسه!)
10-توزیع کیک(متاسفانه به علت جمعیت زیاد به هر کس به اندازه یه اپسیلون کیک رسید که طبق معمول به بنده ی حقیر نرسید!!!)
11- تهیه شام برای حدود 30 الی 40 نفر از اعضای خانواده ی جناب داماد(این قسمت قابل توضیح نیست!!!)
12- جمع و جور کردن خانه پس از رفتن مهمانها
بعد از روز عقد
خلاصه یه خونه در حد باغ وحش مشهد و این تن خسته و زبان بسته
کلی ازین نقل ریزا که لای فرش رفته و یه عدد جارو برقی و بنده ی حقیر
کلی ظرف و بنده ی حقیر
جمع کردن اتاق عقد سفره عقد
پس دادن همه وسایلی که کرایه شده بود
و هزاران بیگاری دیگر که ازین جانب مهندس ع-ح در این ایام کشیده شد و در نهایت آبجی کوچیکه اصلا به روی خودشم نیاورد که برادر عزیزم ازینکه پدرت در اومد در این چند رو ممنون! (عجب دنیائیه) ولی همش فدای یه تار موی مادر مهربونم.
فکر میکنم وقتی کنارشونم احساس آرامش بیشتری میکنن. منم دوس دارم این حالتو.
خداروشکر که به خوبی و خوشی همه چیز تموم شد
انشاالله به لطف خدا زندگی خوبی داشته باشن
یاعلی