چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۰۸ ق.ظ
نگاه آخرش را دید مجنون
و بعد از آن دگر خوابید مجنون
شبیه مِه که در بر میگرفتش
میان پیله اش پیچید مجنون
دوباره عشق حکم محکمی داد
به زندان ابد تبعید... مجنون
دو چشمش بست از روی رضایت
بدون لحظه ای تردید مجنون
صدای عشق مبهوتش چنان کرد
سکوت مرگ را نشنید مجنون
*
ولی بعد از هزاران سال هر شب
به یاد گیسوانش بید... مجنون
پ.ن:
خالی شده ام از شاعرانه ها
ای خدای احساس
رحمی....
+
توی اینترنت داشتم سرچ میکردم
رسیدم به این شعر
هر چند خیلی ساده و بی آلایش بود
و از لحاظ شعری ضعیف
ازش لذت بردم
یبار دیگه که خوندم یادم افتاد
این شعر خودمه!!!
اردیبهشت 92
بعدن نوشت:
یکی از دوستان لطف فرمودند و شعر مارو بهتر کردن.گفتم حیفه باقی دوستان از فیض خوندنش بی بهره بمونن.
خدایی این از قبلی بهتر نیست؟ من که خیلی پسندیدم ^_^
نگاه آخرش را دید مجنون
دو دستش زیر سر، خوابید مجنون
شبیه مِه که در بر میگرفتش
پتو را دور خود پیچید مجنون
اگر مهریه را اجرا گذارد
به زندان ابد تبعید... مجنون
به یاد آورد روز خواستگاری
بدون لحظه ای تردید مجنون،
صدای عشق مبهوتش چنان کرد
که شرط مهریه نشنید مجنون
*
به رؤیا کاشت در هر گوش زندان
به یاد گیسوانش بید... مجنون
۹۴/۱۱/۰۷
۷
۰
مردی به نام شقایق
پاسخ:
یه ذره کمتر!
:)
+
بقول یکی از دوستان
شاعر اگر سعدی شیرازی است،
بافته های من و تو بازی است
(امام)
++
مرحوم آیه الله بهلول صد و خورده ای سن داشتند در عالم جوانی شاید مثلا 30-35 سال سن داشتند که مجتهد بودند، ولی احتیاط می کردند ودر احتیاطهایشان به آیت الله عظمی سید ابوالحسن اصفهانی مراجعه می کردند،آقای بهلول می فرمایند به حضور آقا سیدابوالحسن اصفهانی رفتم با آقا مقداری صحبت کردم می دیدند در من روحیه ی انقلاب گری وجود دراد فرمودند این روحیه ای که در تو هست تو درس را کنار بگذار، زیرابحمد لله تو به آن حد رسیده ای که بتوانی با رضا خان مبارزه کنی نتیجه مناظره و مباحثمان آن شد که من درس را کار بگذارم و با رضا خان مبارزه کنم،
درقضیه مسجد گوهر شاد بعد از تمام شدن سخنرانی آیت الله بهلول،
رضا خان دستور داد حرم را به توپ بستند.آقای بهلول می فرمایند وقتی من از نجف به ایران بازگشتم و این قضیه را برای خانمم نقل کردم که آقای سید ابوالحسن اصفهانی به من این پیشنهاد را کرده اند که تو با رضا خان مبارزه کن، به شوهرش خطاب کرد که شاید من وتو به زندگی مشترکمان ادامه دهیم به خاطر من مبارزه نکنی، در حالیکه اقای سید ابوالحسن اصفهانی برای تو این را تکلیف کرده حتی من حاضرم از تو جدا شوم اما تو به فتوای مرجع تقلیدت عمل کنی!
مرحوم اقای بهلول را 30سال در افغانستان در زندان نگه داشتند
آن هم در انفرادی 30 سال بعد وقتی صحبت می کردند می فرمودند من مدیون خانمم هستم
خانم ایشان یک خانم نمونه بودند , آیت الله العظمی بهجت یکدفعه در درسشان فرمودند آقای بهلول در رابطه با خانمشان یک کتاب نوشته اند در رابطه با حالات و و زندگی خانم خودش آن کتاب را هر جا دیدید تهیه کنید، بعد خودشان یک قضیه ای را نقل کردند فرمودند آقای بهلول در عالم رویا خانمم را در خواب دیدم سوال کردم الان که از دنیا رفتی وضعیتت در آن دنیا چگونه است به من خطاب کرد بهلول، به نامه عملم نگاه کردند هیچ گناهی پیدا نکردند الا اینکه یک نفر غیبت می کرد ومن آن غیبت را شنیدم الان به خاطر آن من در اینجا گرفتارم ایت الله بهجت این را می گفت و آه می کشید.
+ خوب خواندی ؟ غیبت نکرده بود فقط غیبت شنیده بود
پناه بر خدا
http://sangarekhaki.blog.ir/
دیدم خیلی خوب و موثره
گفتم اینجا بذارم بقیه دوستان هم استفاده کنند.
خدایا ببخش اون گناهانی رو که فهمیده و نفهمیده انجام دادیم!
پاسخ:
سلام
لطف دارید شما
تو این دنیا هیچ چیز مال ما نیست...
حتی خودمون هم مال خودمون نیستیم...
اون مالکه و ما فقط مملوک!
+
بهترین کاره
صلواتو میگم...