بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
موندم از چی براتون بگم
گفتم بیام یه بریف هیستوری ازین شیش ماه ابتدایی سال 99 کاملا خلاصه بگم
از تغییر شغل و مشغول شدن تو یه شرکت جدید تو اصفهان!
از روزی 3.5 ساعت رانندگی بین اصفهان و بروجن به مدت چهار ماه
از چالش های جالب کار جدید به عنوان مدیر اجرایی یه شرکت که هیچی از سوابقش نمیدونستم
از دنبال خونه گشتن ها و ناامیدی ها و بی احترامی های املاکیا
از خونه اجاره ندادن به خونواده 5 نفره حتی با قیمت بالاتر!
از خونه پیدا کردن با هزار و یک بدبختی و مکافات
از اسباب کشی دست تنها و غریبانه
از یک ماه زندگی تو خونه جدید بدون کولر تو تیرماه!!!!
از چالش های کمرشکن خونوادگی و مشاوره و بحث و جدل
از هزینه های بالای زندگی و عدم توازن دخل و خرج!
از چیدمان ماهی ها و گل ها تو خونه جدید
که بگذریم، باید خدمتتون بگم از
از دوره های خفن در حال گذروندن و کارهاش
از سمینارها و کلاس ها و کارگاه های برگزار شده
از کتاب های در حال نوشتن
از دوره های در حال تدوین و فیلمبرداری
از راه اندازی شغل ها و بیزینس های جدید و تیم های جدید
از سر و سامون دادن به کارهای شرکت و منظم کردن همه چیز
از جلسات عجیب غریب که به عنوان مشاور دعوت شدم
از آدمای جدیدی که باهاشون ارتباط پیدا کردم
از یه عالمه پیشنهاد شغلی جدید که یکی یکی رد کردم
و در آخر هم باید تعریف کنم
از بزرگ شدن و قد کشیدن بچه ها
از ثبت نام مهدکودک غیرحضوری حنانه
از ذوق کردنش موقع جمع کردن وسایل و لباس به خیال اینکه مدرسه حضوریه!
از بازی های خنده دار حنانه و زهرا
از شیطنت ها و آتیش سوزوندنای زهرا
از کندن شلنگ آب دستشویی ماهی دو بار توسط زهرا!
از شکستن و نابودی حدود 50 درصد ظرف و ظروف خونه
از شکستن در کمد و گاز گرفتن دیوار اتاق و کندن آینه و کنسول ماشین
از راه افتادن و حرکات مردونه حسین
از قلدربازی ها و لوس بازی های پسرونه وسط بازی های دخترونه
از آشتی دادن و هماهنگ کردن بچه ها با هم تو کل روز
و هزار و یک حادثه و واقعه عجیب و غریب دیگه...
پ.ن:
این روزا بیشتر از همیشه به دعای دوستان خوب اینجایی نیاز دارم