مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

پدرم...*

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ق.ظ

این روزها

حنانه ی ما

دست به دیوار، مبل،کلا همه چیز!

راه می رود

چند قدم که میرود

پاهای کوچکش

خسته می شود.

می نشیند.

گاهی هم می افتد

و گریه...


استرس زمین خوردن هایش

تمام حجم شبهایم را پر کرده

دست خودم نیست!

پدرم...


گاهی یواشکی

پشت سرش راه می افتم

بدون اینکه بفهمد

هوایش را دارم...


اما همیشه

حس میکند بودنم را... حمایتم را

ریز ریز و دخترانه میخندد.

بی محاباتر قدم بر میدارد.

محکم تر قدم بر میدارد.


کیفور می شوم از تک تک قدم هایش

لبخندهایش

شیطنت هایش

حتی گاز گرفتن هایش با آن دوتا دندان فسقلی!

دست خودم نیست!

پدرم...


ولی هیچ چیز برایم

زجرآور تر از زمین خوردنش نیست

و نگاهی که با بغض

و چشمهایی که پر از اشک...

دست خودم نیست!

پدرم...


...


و من

به پدری فکر میکنم

مهربان تر از پدرم

که همیشه

پشت سرم راه می افتد

بدون اینکه بفهمم

هوایم را دارد...


و استرس زمین خوردن هایم

تمام حجم شبهایش را پر کرده

و هیچ چیز برایش

زجرآور تر از زمین خوردنم نیست


دست خودش نیست!

پدر است...

پدر...


آه... ای پدر
نگاه کن من را
این طفل بازیگوش و قدر نشناست را
که زمین خورده است و
با نگاهی با بغض

و چشمهایی پر از اشک...


گریه نمیکنم!

تا دل پدرانه ات نلرزد

نگیرد

اما خودت که میدانی...

هر کسی که زمین می خورد

آغوش نیاز دارد...

آغوش پدرانه...


*

امام رئوف:

(الامام الانیس الرفیق،

و الوالد الشفیق ...)

امام، رفیق و همدم

و پدری مهربان...

۹۴/۱۱/۰۷ موافقین ۱۵ مخالفین ۱
مردی به نام شقایق

نظرات  (۳۰)

اما خودت که میدانی...

هر کسی که زمین می خورد

آغوش نیاز دارد...

آغوش پدرانه...

پاسخ:
آغوش پدرانه...

+
زمین خورده ام دستمو ول نکن...

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۶ از تبار باران
سلام 
قشنگ بود 
پاسخ:
سلام

چشاتون قشنگ دید
۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۴ منور الفکر
روحی فداک یا مولای...
نائب تان خبر داده است که نزدیک است آمدنتان...و ما اطمینان داریم به این وعده...عقب نیوفتد فقط دوباره!...باشد؟!
پاسخ:
عقب نمی افتد
بشرطی که ما عقب نندازیم!

سلام

ای جااااانم

دخترا اصولا باباییی ن شدییید  از همون کوچیکی

+عکس وروجکتون رو از نمای نزدیک میذاشتید خب


+ آن پدر مهربان

مدتهاست فقط بغض م را مبیند اما خبری از صدا زدنم نیست  ( آِیکون اندوه منتهی به بغض) 

پاسخ:
سلام

باباها اصولا دختری ن شدییید از همون کوچیکی


+
هوایمان را دارد
اما با سکوت.....
چقدر سخت است دیدن خوردن زمین فرزند

چقدر امام حاضرمان برایمان غصه میخورد ...



سلام علیکم مومن
خدا حفظش کنه براتون
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

پاسخ:
و من این روزها

این غصه را بیشتر درک میکنم...


+
علیکم السلام

خدا برای اسلام حفظش کنه
اگه بدرد اسلام نخوره بی شک بدرد ما هم نمیخوره!

ممنون
عاقبت هممون بخیر ان شاالله
با اینکه مضمون چیز دیگری بود
ولی اینکه اینطور پدرانه، از علاقه یک پدر به فرزندش نوشتید زیبا بود
خدا خانواده تون رو براتون حفظ کنه... 
گاهی اما پدر و مادرها، از سر همون عواطف و احساسات پاک و مقدسشون، جلوی راه رفتن بچه شونو میگیرن :(
گاهی حمایتها میشن موانع! 
هعی! 

پاسخ:
سلام

تشکر

علاقه پدر به فرزند کجا
علاقه ی امام به امت...


+
افراط و تفریط
هر کاری رو خراب میکنه
حتی محبت کردن!

فرمایشتون کاملا صحیحه
۱۱ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۳ آبجی خانوم
یا انیس الرفیق یا والد الشفیق ...
پاسخ:
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد...

+
کاش مایه آبروریزیش نبودم...
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام

خوش به حالتون که پدر هستید.
کاش منم پدر بودم.
شاید زورم به خیلی چیزها میرسید.

** **** **** **** **** **** * ** **** **** **** *****.


**** **** **** ** ***  *** ***** ** *****
**** **** ** **** *** *****.

ولی به خدایم امید دارم. ***** ** * *******.


پاسخ:
سلام

اختیار دارید.این چه فرمایشیه که میفرمایید.

اگر این حرفها صحت داشت انتخاب نمیشدید برای خدمت خاص.

هم شغل هم تحصیل.

همون امید به خدا همه چیز رو درست میکنه چون به همراهش تلاش و توسل هم هست.

+
البت پدر بودن صرفا به بودن یک یا چند اسم در شناسنامه ی آدم نیست

پدر بودن مرامه... مسلکه... بعضیا بچه ندارن ولی پدر هستند. روحیه پدرانه دارند.
دیدین بچه ی کوچیکی پدرش نیست،
سفره، مأموریته، سر کاره،

چند تا اسباب بازی میدن دستش و میذارنش بین بچه های همسن و سالش،
اون هم گرم میشه به بازی
یادش میره بپرسه از پدر
یادش میره جیغ بزنه،
یادش میره بهونه بگیره، لج کنه، گریه کنه و داد بزنه که بابا کوووو؟

اما بعد یه مدت کوتاه، وقتی یاد پدرش بیفته،
اگه لج کنه و شروع کنه به گریه،
دیگه ول نمی کنه
دیگه آروم نمی گیره
دیگه گریه هاش تموم نمیشه، تااااا پدرش بیاد،
یا دست کم، تلفن بزنن به پدرش، صدای پدرش رو بشنوه تا آروم بشه...


خیلی فرزندان بی معرفت و بی محبتی هستیم
خیـــــلی!
طفل خردسال بعد از چند ساعت بازی، به هوش میاد و سراغ پدرش رو می گیره
باید چند سال بگذره تا ما یادمون بیاد که از دیدار پدر محرومیم؟

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره ی مشعشع تابانم...
پاسخ:
من از دیدار محرومم ولی انگار دردی نیست...
چ زیبا...

+با اجازه وبلاگتون را دنیال می کنم
پاسخ:
لطف شماست

+
اجازه ما هم دست خداس

افتخاره واس ما
چه پدرانه ی عمیقی...


میدانید ؟ من خودم که دختر پدر هستم ؛ یک وقت هایی خیلی نگرانم از اینکه نکند پدر نگران من شود و من حواسم نباشد ... مثلا وقت هایی که با رفقا بیرونم ....

چهقدر بد که نگران نمیشوم از اینکه امام شفیقی روز و شب نگران من است...چقدر بد که نگران نگران شدنش نیستم. . . . . . . .
پاسخ:

گاهی فکر می کنم

بعضی ها هم هستند

که خدا به آنها می گوید

من غیر از تو کسی را ندارم...

۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۰۲ رفاقت به سبک شهید
ساده نوشته بودید ساده ساده , مطالب پستتان را می گویم ولی من با هر خطش فقط اشک ریختم

مهربان مولایم
پاسخ:
عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرَى عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ مَا جَرَى هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکَاءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنِی عَلَى الْقَذَى
بر من سخت است که براى تو گریه کنم، ولى مردم تو را وا گذارند، بر من سخت است، که بر تو بگذرد و نه بر دیگران آنچه گذشت، آیا کمک کننده‏اى هست، که فریاد و گریه را در کنارش طولانى کنم؟ آیا بى ‏تابى هست؟ که او را در بى ‏تابى ‏اش، هنگامى که خلوت کند یارى رسانم، آیا چشمى هست که خار فراق در آن‏جا گرفته، پس چشم من او را بر آن خار خلیدگى مساعدت کند
از دست این بچه ها که همه چیزشون معنویته
پاسخ:
البته تا وقتی معنویتشون رو ما پدر مادرا خراب نکنیم!
دلمان را پیش از خودمان بردید پیش امام رئوف

پیش آن پدر مهربانمان...

ما نیز راهی شده ایم إن شاء الله...

پاسخ:
سلام

بح بح

خوش به سعادتتون

+
تو این شلوغی
مارو یادت نره سلطان...

۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۹ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
سلام
ایضا پاسختون به "آبجی خانم "
و متشکرم از پاسختون به "رفاقت به سبک شهید"


+خدا همه پدرهارو برای دخترها و همه دخترها رو برای پدرهاشون حفظ کنه
پاسخ:
سلام


حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد...

+
خدا همه پدرا و دخترارو واسه اسلام حفظ کنه
وگرنه هیچ کدوم به درد هم نمیخورن!

یوم یفرالمرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه...
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۱ رفاقت به سبک شهید
ممنونم که این فراز رو گذاشتید
پاسخ:
این فراز رو خیلی دوست دارم

گاهی تو سختی ها و جاهایی که آدم حس میکنه تک و تنهاست و کسی برای دفاع از حق نیست

این فراز میشه هم دم و آرامبخش آدم


کسی هست که در فراغش اشک بریزه که من هم همراهیش کنم؟...
گویند امام هر عصر بابای مهربانیست...
بابای مهربانم

پاسخ:
یا ابانا استغفر لنا....
هوایم را دارد، پس بی محابانه تر قدم بر میدارم باذنه...
پاسخ:
وقتی که او هست

زمین خوردن هم لذت دارد...

+
اشک ، عاشق را فقط ثابت قدم تر می کند
با چکیدن جای ِ پای ِ شمع محکم می شود....
۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۴۱ مردی به نام شقایق

چه رونق دارد این ایام کارو بار بعضی ها

بیایی میشود راکد یقین ، بازار بعضی ها


برای یار گیری مدعی ها قد علم کردند

گروهی با گروهی جمع ، بعضی یار بعضی ها


شبیه سامری بسیار گرداگرد این مردم

شبیه قوم موسائیم در افکار بعضی ها


نوشتم انتظارت میکشد این جمع را آخر

چه راحت خط زده این مشق را خودکار بعضی ها


بگویم یا نگویم چیز هایی را که میدانم

شما حتما خبر دارید از آمار بعضی ها


شما در کوچه های شعر ها تنها ترین مردی

شما که گم شدی چندیست در اشعار بعضی ها

پاسخ:
استاد سید حسن رستگار
۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۰۹ مردی به نام شقایق

اگر چه تو طبیبی و دوا درست میکنی

گهی برای خیر ما بلا درست میکنی


از این طرف همیشه بارها خراب میکنم

از آن طرف همیشه بارها درست میکنی


کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند

تویی که از غریبه آشنا درست میکنی


گدای آستانه ات شدن به دست من نبود

تو با کریمی خودت گدا درست میکنی


اگر چه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم

تو از وجود سنگ هم طلا درست میکنی


من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام

بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟


اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی

از اول این خراب را چرا درست میکنی؟


از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است

فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی


تو یک غروب میرسی و گنبد بقیع را

شبیه گنبد امام رضا درست میکنی


تو را قسم به گریه های زیر قبه ی حسین

برای ما بساط کربلا درست میکنی؟

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۱۲ مردی به نام شقایق

از کوله های کهنه غذا در می آوریم

                            خوب!راستش ادای تورا در می آوریم

در روزگار سرد و کسل،کنج عافیت

                            شمشیر از غلاف خدا در می آوریم

ما بی نماز مانده ترین ها،سر نماز

                           خود را به شکل مرد گدا در می آوریم

انگشتر عقیق تورا در می آوریم

                            اشک تورا اگرچه جدا در می آوریم

این شوروشوق وشعروشعاری که بین ماست

                             از بی بهانگیست،ادا در می آوریم

در بین خطبه های تو شمشیر می کشیم

                            در موسم جهاد عصا در می آوریم

گیسو به خون خضابی ِمحراب ِعدل و داد!

                           ما نیز کیسه های حنا در می آوریم

کشکول و تیغ و نام تو در قهوه خانه ها

                             در خلسه ها دلی ز عزا در می آوریم

با ذکر یا علی مددی دست می دهیم

                             دستی که سرد پیش برادر می آوریم

صبر و سکوت وبغض تو مولا شکستنی ست

                            ما عاقبت صدای تو را در می آوریم...

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۳۰ ســوز ستان
تمام خوندن متنتون به دختر کوچیکی فکر می کردم که خارهای بیابان کربلا تا شام رو با پاهای نحیف و کوچولوش تحمل کرد....
الهی ریحانه تون و همه ریحانه ها، رقیه ای باشند
پاسخ:
نم نمک کوچه خیس باران شد
 دست در دست من قدم میزد
 شیطنتهای کودکانه ی او
خلوت کوچه را به هم میزد
 
 
سوز سرما براش بازی بود
 
نفسش را مدام «ها» میکرد
 
 چاله ای را پر آب تا می دید
 دستهای مرا رها می کرد
 
 یادم آمد یکی دو هفته ی قبل
 ناگهان گوشواره اش گم شد
مثل ابر بهار می بارید
 
 مثل دریای پر تلاطم شد
 
شادی امشبش دلیلی داشت
 
صاحب گوشوار نو شده بود
 
 کارش از صبح تا همین حالا
  جست و خیز و بدو بدو شده بود
 
پرچم خیمه تا نمایان شد
 
بی امان می دوید و بر می گشت   

 مادرش گفت او چه شیطان است
 وای اگر دخترت پسر می گشت

روضه خوان روی پله ی منبر
 
 رفت تا عرش را نظاره کند
  رفت تا چشم گریه کن ها را
 غرق دریائی از ستاره کند
 
دختر من عرو سک خود را
 
  بین آغوش خود گذاشته بود
مات و مبهوت روضه خوان شده بود
 
  دست بر گوش خود گذاشته بود
 
مجلس آن شب تمام شد اما
 
 گریه شد رزق و آب و دانه ی ما
 دخترم روضه را بغل کردُ
با خود آورد سمت خانه ی ما
 
 
عصر فردا که می رسم خانه
 
 مادرش بغض کرده می گوید
تو بیا و جوابگویش باش
 
 پاسخ صد سوال می جوید
 
دختر چار ساله – فاطمه ام –
 
 گفت : بابا خرابه یعنی چی ؟
این که آقای روضه خوان می گفت
 
دل زینب کبابه یعنی چی ؟
 
 
راست میگفت گوش را  کندند
 
زینت گوش را در آوردند
 
 راست میگفت جای شام آن شب
 توی ظرف طلا سر آوردند
 
هی سوال و سوال پشت سوال
 
 پاسخ من برای او اشک است
  دل او خون از این مصیبتها
 دل در خون دوای او اشک است
 
رفت و آمد برای خیمه ی خود
 
  چادر از کیف مادر آورده
دخترم گوشواره هایش را 

  از دو گوش خودش دراورده
 
اولین بار که متن رو خوندم با چند خط اول دلم رفت مدینه ...

روی بعضی کلمات حساس شدیم و در برابرشون بی طافت

 
پاسخ:
هنوز معتقدم

خدا به آدم فرزند می دهد

که معنی بعضی روضه ها را

بهتر بفهمد
اون روز اومده بودم بهت بگم نخبه جان میای بریم لبی آب که دیدم این پست خودش لبی آبه
پاسخ:
هعییییی

لبی آب....
۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۵۰ زیـ^ـــ^گما !!

پایم بر زمین قرص شد...

ممنون بابت تلنگر:)

پاسخ:
اشک عاشق را فقط ثابت قدم تر می کند
با چکیدن جای پای شمع محکم می شود...
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۰۹ عــ ـاکـ ـف ...
اوج ِ آغوش پدر را ،
رو به روی ایوان ِ نجـــف
حس
کردم ...... !
قسمتتان الهی . . . !
پاسخ:
 

باباها

بچه های خوبشان را یک جور دوست دارند

و بچه های خطاکارشان را یک جور دیگر...

 

...............

خودت فرموده بودی من و علی-علیه السلام- بابای این امت هستیم...



+

الهیییییی

رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری ز آشیانه بیفتد...
پاسخ:
 

برایت گریه می کنم

مثل آنهایی که

دنبال تو می گردند

و خودشان گم شده اند...

سلام
پاسخ:
و علیکم السلام
۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۸ گــــــــــــــــم گشته
همه ی این حس ها گوارای روحتون.
پاسخ:
سلامت باشید
ممنونم.
هی هردفعه میام وب‌لاگ‌تون میام این پُست سرک بکشم و کامنت بذارم
احساس می‌کنم هرچی از حسم بگم کمه
کلمات خیلی ضعیفن برا انتقال...
چون شرح دادنی نیست این‌که یه آدم بی‌احساس، چه جوری با این عبارات به گریه بیفته و بی‌چاره بشه..
حیف ک نهایت با امام بودنم همینه..

«و استرس زمین خوردن هایم

تمام حجم شبهایش را پر کرده

و هیچ چیز برایش

زجرآور تر از زمین خوردنم نیست»


عزیزٌ علیه ما عنتّم...

ولی در مورد من این مصداق نداره ک «عزیزٌ علیَّ ان تحیط بک دونی البلوی»...

برام سخت نیس..

چی‌کار کنم..

درک ندارم ازش

فکرم میگه بمیر از دردهای او
ولی قلبم..
نمی‌فهمه

پاسخ:
آیا کسی هست مرا در گریه ی فراق او یاری دهد؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">