مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

نم نمک کوچه خیس باران شد
 دست در دست من قدم میزد
 شیطنتهای کودکانه ی او
خلوت کوچه را به هم میزد
 
سوز سرما براش بازی بود
نفسش را مدام «ها» میکرد
 چاله ای را پر آب تا می دید
 دستهای مرا رها می کرد
 
 یادم آمد یکی دو هفته ی قبل
 ناگهان گوشواره اش گم شد
مثل ابر بهار می بارید
 مثل دریای پر تلاطم شد
 
شادی امشبش دلیلی داشت
صاحب گوشوار نو شده بود
 کارش از صبح تا همین حالا
  جست و خیز و بدو بدو شده بود
 
پرچم خیمه تا نمایان شد
بی امان می دوید و بر می گشت  
 مادرش گفت او چه شیطان است
 وای اگر دخترت پسر می گشت

روضه خوان روی پله ی منبر
 رفت تا عرش را نظاره کند
  رفت تا چشم گریه کن ها را
 غرق دریائی از ستاره کند
 
دختر من عرو سک خود را
  بین آغوش خود گذاشته بود
مات و مبهوت روضه خوان شده بود
  دست بر گوش خود گذاشته بود
 
مجلس آن شب تمام شد اما
 گریه شد رزق و آب و دانه ی ما
 دخترم روضه را بغل کردُ
با خود آورد سمت خانه ی ما
 
عصر فردا که می رسم خانه
 مادرش بغض کرده می گوید
تو بیا و جوابگویش باش
 پاسخ صد سوال می جوید
 
دختر چار ساله – فاطمه ام –
 گفت : بابا خرابه یعنی چی ؟
این که آقای روضه خوان می گفت
دل زینب کبابه یعنی چی ؟
 
راست میگفت گوش را  کندند
زینت گوش را در آوردند
 راست میگفت جای شام آن شب
 توی ظرف طلا سر آوردند
 
هی سوال و سوال پشت سوال
 پاسخ من برای او اشک است
  دل او خون از این مصیبتها
 دل در خون دوای او اشک است
 
رفت و آمد برای خیمه ی خود
  چادر از کیف مادر آورده
دخترم گوشواره هایش را
  از دو گوش خودش دراورده


 

پی نوشت:

السلام علی باکین علی الحسین

و خدارا شکر که باز زنده بودیم و شب خانوم رقیه و اشک و صورتی کبود و گلویی که میسوزد و....


شعر از استاد  سید حسن رستگار

مردی به نام شقایق
۲۸ آبان ۹۱ ، ۲۲:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر


شکسته است دلش را غم سپاهی سرخ

در آسمان سیاهی طلوع ماهی سرخ

 

و گیسوان پریشان ماه بر نیزه

کسوف نیمه و باد و شب سیاهی سرخ

 

نشسته است به سجاده ، غرق در آیات

و اشک... شاهد زیبایی نگاهی سرخ

 

هنوز پیش دو چشمش وقایعی زندست

غروب ماه به گودال و قتلگاهی سرخ

 

مصاف خنجر و حنجربه پیش چشمانش

نوای ناله ی مادر... طنین آهی سرخ

 

رسیده اند به هم باز عاشق و معشوق

لبان پر ترک و نبض بوسه گاهی سرخ

 

تمام نیست مصیبت هنوز میبیند

صدای هلهله و دود... خیمه گاهی سرخ




پ.ن:

سلام

آخرین حروفچینی حقیر است

کاش صاحب نظری فرماید

به گدایان شب اول

ان شاالله

یاعلی

مردی به نام شقایق
۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۶:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


ان شا الله...


پ.ن:

سلام

موندم چی بگم.

محرم هم شروع شد.

بدبختی منو ببینید تورو خدا

دیشب مهمون بودم امشب مهمون دارم.

خدایا! چه گناهی مرتکب شدم که اینجوری تنبیهم میکنی؟!

خدایا توبه...

اگر معنی توبه پشیمونیه به خودت قسم پشیمونم...

خدایا کل سال رو به عشق محرم زنده بودم

خدایا نذار این محرمو ازم بگیرن...


مردی به نام شقایق
۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۵:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
مردی به نام شقایق
۲۳ آبان ۹۱ ، ۱۴:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
از اصفهان به قم میرفت . صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد

جلال رو ازار  میداد .رفت با خوشرویی به راننده گفت :

اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید ، یا برا خودتون بذارین  راننده با تمسخر گفت :

اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت  توی فکر،  هوای سرد ، بیابان تاریک و....

قصد کرد  وجدان خفته  راننده رو بیدا رکنه ، اینبار به راننده گفت :

 اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد ،

 پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت  بفرما !

جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود  که ایستاد!

همینکه  جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :

 بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم

وقتی سالها بعد خبر شهادت  جلال رو به ایه الله بهاءالدینی دادن ،

ایشون در حالی که به عکسش نگاه میکرد فرمود :

 امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست، من هم صاحب این  عکس رو معرفی کردم.



مردی به نام شقایق
۲۰ آبان ۹۱ ، ۰۸:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
صلی الله علیک یا اباعبدالله...


بعد از علی اکبر و عباس...

نیزه هم به قامت حسین کمک نکرد...
مردی به نام شقایق
۲۰ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
رفتم بچینم یک سبد انگور ارشد
اماگزید این دست را زنبور ارشد

در دست های خسته ام دیگر رمق نیست
این کار زنبور است یا ساطور ارشد؟

چون شیر میپنداشتم یک عمر خود را!!!
حالا شدم (دور از شما!) چون مور ارشد

مانند زالویی مکیده خون من را
بر پیکرم این وصله ی ناجور ارشد

گاهی میان جزوه هایم میشوم گم
مدفون... تمام هیکلم در گور ارشد

ای کاش میشد انتقامم را بگیرم
یک شب میان خواب... از مامور ارشد

یارب... تو میدانی چرا هستم گرفتار
در بین صدها تور ، من در تور ارشد؟!

از بس که مدرک داده اند تحویل ملت
دیگر در آوردند این ها شور ارشد

دانشگه آزاد هم دیگر کم آورد!
داد اطلاعیه که: (چشمت کور ارشد...)

***
جان ِ من ِ داغان بیا مردانگی کن
دست از سرم بردار ای کنکور ارشد...


پی نوشت:

سلام

ببخشید اگر شعرش نپختس

آخرین کلمه چینی بنده ی حقیره

بیشتر از 10 دقیقه روش وقت نذاشتم

خدائی بعضی وقتا که میخوام رو شعرام کار کنم حس ندارم اما همین که میشینم سر درس...

واویلا...

حال این شاعر تماشائیست مردم...

مردی به نام شقایق
۱۶ آبان ۹۱ ، ۱۹:۲۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

غدیر کربلای عوام بود و کربلا غدیر خواص...

در غدیر به بیعت گرفته شده جفا شد...

در کربلا به بیعت برداشته شده وفا...


عید غدیر بر همه عالم بشریت مبارک.


عید نوشت:

سلام

یاعلی به خدا چش مایی...

ما عیدی میخوایم...

ما خودتون رو عیدی میخوایم(میدونم خیلیه ولی خب شما کریمید دیگه!)


یاعلی

مردی به نام شقایق
۱۲ آبان ۹۱ ، ۱۰:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر
این روزها

بی مایه فتیر نیست!

بی مایه فقیر است...

این را از نگاه های مردم حس میکنم...

اما باز هم

فکر میکنم بی مایه بودن

بهتر از فرو مایه بودن است...

نمیدانم...


پ.ن:

محبوب من...

حضرت عشق...

تنها تو میتوانی...

تنها تو میتوانی از بی مایگی و فرومایگی نجاتم دهی...


مردی به نام شقایق
۱۰ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
یک بند از 110 بیت تقدیم به ساحت امیر المومنین علیه السلام

علی ای شروع غزل ز تو 

دل شیعیان ز ازل زتو

علی ای که ناد علی زما

شده کار ما همه حل زتو

علی ای نگاه به من ! زمن

همه منتظر که محل ... ز تو

علی ای اباالحسن حسین

قمر العشیره ی یل ز تو

علی ای حماسه ی ایزدی 

همه بُرد جنگ جمل زتو

علی ای خلیل تبر به دوش

سر لات و منات و هبل زتو ....

علی ای علی در شهر علم

بَرُ و بام و کوی و محل زتو 

علی ای موذن فاطمه

وجنات خیر عمل ز تو

علی ای به فاطمه متکی

همه شام قدر عمل زنو

علی ای زکوثر باغ هو

گل یاس او ز بغل زتو

علی ای که ساقی کوثری

همه جام شیر و عسل زتو

بلغ العلی به تو یا علی

کشف الدجی به تو یا علی


پ.ن:

سلام

با همه دلخستگیهام. عید غدیر نزدیکه

پس خوشحالم...

این شعرم گذاشتم بر و بچ اهل دل صفا کنند. از استاد فاتحی

یا علی یادتون نره

یاعلی


منبع:  بیا با ما به شعرانه

مردی به نام شقایق
۰۷ آبان ۹۱ ، ۱۸:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر