نیاز دارم که یکی پیدا شود
مرد و مردانه
معنی این سه نقطه های آخر حرفهایم را
با تمام وجود
حس کند...
بفهمد...
و تا آخر عمر...
پا به پای این دل بیقرار
اشک بریزد و بیقراری کند...
پ.ن:
حس میکنم گاهی
این سه نقطه هایم را
بیشتر از هر کس دیگر
دوست دارم...
نیاز دارم که یکی پیدا شود
مرد و مردانه
معنی این سه نقطه های آخر حرفهایم را
با تمام وجود
حس کند...
بفهمد...
و تا آخر عمر...
پا به پای این دل بیقرار
اشک بریزد و بیقراری کند...
پ.ن:
حس میکنم گاهی
این سه نقطه هایم را
بیشتر از هر کس دیگر
دوست دارم...
دفترم را تمام کرده
ای تمام شعرهایم
کی تمام میکنی
این ناتمام را؟...
پ.ن:
تمام شعرهایم
تمام وجودم
تمام زندگی ام
تمام هستی ام
تمام ...
فدای یک لحظه لبخند ملیحت
حضرت ارباب...
یک گوشه چشم مست تو عالم خراب کرد...
روی سر من خراب کردی!
با کلاه ایمنی ،تردد می کنم!
پ.ن:
نکته ای بود در زمینه HSE
پ.ن:
ارباب...
خاصیت نگاه تو مارا خراب کرد...
ز شرم شعله ی آهی که داشتم دارم
مگر سیاهی چشم تو مرحمت بکند
وگرنه بخت سیاهی که داشتم دارم
بخوان ز چشم من آن حرفها که میدانی
ز رنگ چهره گواهی که داشتم دارم
خوشم که نام "حسین" از لبم نیافتاده
یگانه پشت و پناهی که داشتم دارم...

بهترین گل روی سنگ قبر من

پ.ن:
ازین آرزوی حداقل محرومم نکن ارباب...
گاهی آدم نیاز دارد پز بدهد پیش دیگران
خصوصا اینکه دیگر دستت از دنیا هم کوتاه باشد...
همه مومنان دنیا جمع میشوند پشت سرت
اقتدا میکنند...
چه زیباست نماز جماعتی به وسعت کره زمین.
فکرش هم دلم را روشن میکند
اما...
بعضی وقت ها
دلم حرف دیگر میزند
هنوز این کودک بی سر و پا نمیتواند جلوی زبانش را بگیرد
گاهی
جای دیگر میبردم...
حتی فکرش هم عذابم میدهد
نکند تا نمازت تمام شد
همان شود که هزار و چهارصد سال پیش ...؟
پ.ن:
صدای مردم کوفه هنوز در گوشم میچرخد:
ما اهل کوفه نیستیم علی...........
تازگی ها...
از آینده بیشتر میترسم...
کمی بیشتر از گذشته.
اگر به اندازه ی این شهر آورد منتظر داشتی
نماز جمعه این هفته را
پشت سرت در مسجد کوفه میخواندیم...
پ.ن:
تازه فهمیده ام غریب تویی.....
شده ام وصله ی ناجور
به این جوراب کهنه و مستعمل صنعت نفت کشور

پ.ن:
دیروز اولین حقوقمان را دادند
زهر مارمان شد-
بعضی کارگرهای همین فاز خودمان ۵ ماه است حقوق....
صدایش را میشنوم از راه دور...
آه که چه جگری میسوزاند...
گوش دنیا را کر کرده است...
پیش خودم فکر میکنم
حق هم دارد
هر کس دیگری هم بود همینطور میشد
فکرش را بکن...
حتی فکرش را هم نمیشود کرد
چه درد عظیمی...
یک عمر حسین فاطمه را در آغوش گرفته
حالا که وقت جدائیست....
چه بگویم...
حق دارد......
حق دارد..........
پ.ن:
این روزها...
این دل وامانده هم بی قراری میکند...
هم ناله شده با ضریح قدیمی ارباب...
ضریحی که هیچ وقت لمسش نکرده...
ضریحی که هنوز با عکسش...
آه...
آه...
آه...

پ.ن:
جای خالی را با بغض...
درد...
ناله...
اشک...
اصلا با هرچه میخواهید پر کنید...
یاعلی