سلام
بهش گفتم مهندس بیا من امروز با ماشینم. میرسونمت!
تنها کسیه که تا بحال دیدم اینقدر به علم علاقه داره بخاطر خود علم! از نخبه های صنعتی اصفهان. زیان انگلیسیش در حد اوباما اطلاعات علمیش نه فقط تو رشته خودمون بلکه تو همه رشته های علمی تقریبا کامل! یه عادم ساینتیفیک کامل! از هر چهار تا کلمش هم پنج تاش انگلیسی! بسیار محترم و خوش برخورد....
عکس سلنا گومز رو روی صفحه ی کامپیوترم دیده بود. تا نشست کنارم ازش پرسید. منم بهش گفتم. بحث شروع شد!!!
تو شرکت مصطلحه که شروع بحث با مهندس ش با خودمونه ولی تموم شدنش با خدا!!!
بحث از استراتژی برای کودکان و شخصیت سازی کودک شروع شد و رسید به.......... (حکومت اسلامی ، تمدن آینده، اسلام و فرق ، تقابل ایران و اسلام ، پست مدرنیسم و اسلام ، تقابل علم و دین ، نگاه یکطرفه به دین، نفی علوم فیزیکی و تجربی در دین، یگانگی خدا، وحدت وجود یا کثرت وجود ، فلسفه علم، فلسفه و حکت ، ریشه شناسی جریانات سیاسی کشور ، تقابل مذهبی ها با غیر مذهبی ها، شخصی بودن یا اجتماعی بودن دین ، جمهوریت و دموکراسی و رابطش با دین و .............)
تا ساعت هشت شب نشسته بودم تو ماشین و چش تو چشش با هم حرف میزدیم. دوست دارم حرف زدن باهاش رو. مثه قدیمای خودمه(هر چند هم فکریم ولی نوع نگاه و بحث کردنش مثل خودم بود.) هیچی رو همینجوری قبول نمیکرد تا کلی روش بحث نکنه و براش اثبات نشه!
اواخر بحث از زندگیش گفت. از دوریش از دین و زندگی دینی! از خونواده ی تحصیل کرده اش که بسیار مذهبی هستن و چه بلایی که سرش آوردن تو کودکی!!!
معتقد بود مذهبیا همینطوری مذهبی ان! خودشون هم نمیدونن چرا؟!
فکر میکرد همه مذهبیا از وقتی بدنیا اومدن مذهبی بودن اونم چش و گوش بسته!
هرچی بهش گفتم شاید خیلیاشون اینجوری باشن ولی همه اینجوری نیستن! قبول نمیکرد...
ناچار شدم از خودم بگم!
چشاش چهار تا شده بود! دو تا شاخ که چه عرض کنم دو تا درخت چنار رو کلش در اومده بود و خیره خیره بهم نیگاه میکرد!
باورش نمیشد من چجور آدمی هستم
باورش نمیشد اسلام رو گذاشته بودم کنار یه زمانی چون دلم نمیخواست به دین پدر مادرم باشم.
باورش نمیشد چقدر شرارت کردم تو جوونی
باورش نمیشد همه راه هایی که اون فکرش رو میتونست بکنه من امتحان کردم
باورش نمیشد هر خلافی که فکرشو بکنه انجام دادم یا مستقیم یا غیرمستقیم...
باورش نمیشد رفیقام کیان!
باورش نمیشد مسیحی بودم، یهودی بودم ، زرتشتی بودم، بی دین بودم!
باورش نمیشد نظریات مطرح موجود تو دنیارو خوندم و باهاشون آشنام تا حدودی
باورش نمیشد اهل خوندن رمان های خارجی و دیدن فیلمهاشون بودم و هستم
باورش نمیشد چند سال مطالعه کردم و زجر کشیدم تا بفهمم اسلام راه حقه
باورش نمیشد چقدر هزینه دادم واسه بدست آوردن اسلام
...
باورش نمیشد دین و دین داری و خدا باوری و ولایت و این چیزا عقلی باشه و دین راه حل درستی واسه زندگی و مشکلات بشر داشته باشه!
+
بعضی از ماها
روی همه چی مطالعه داریم
الا اون چیزی که اصل زندگیمون رو تشکیل داده
اعتقادات!
چیزی که واسه حرف زدن نیس
واسه عمل کردنه...
زشته که بی مطالعه ای و شلختگی و بی منطقی و
بی قانونی و بی موالاتی و دوری از اسلام و
بد عمل کردن ما به اصطلاح مذهبیا
بزرگترین عامل دین گریزی یه عده اس!
اون دنیا جواب خدارو...