بسته شدن اتصالات بین زنجیره های دو قلو برای تولید اورانیوم 20 درصد در نطنز (+)
پ.ن:
یاعلی
ویژه خواهران بزرگوار:
این یکی از کشفیات جدیده. به لطف خدا چند وقت پیش برای جناب رئیس... ببخشید همسر! مکرمه یکی ازین چادرا خریدیم.(چادر لبنانی مدل حسنا-شبیه همون چادرای قجری که یه چیزی شبیه دامن داره و روی کمر بسته میشه! عه خب چه میدونم! هی سوالای سخ سخ میپرسین. خودتون برید ببینید دیگه! والا... یه نمونه دیگش رو گذاشتم ادامه مطلب)
خلاصه هم ایشون خیلی راضی هستن تو دانشگاه و جاهای دیگه هم اینکه هرجا رفتیم هیئت و مهمونی و ... تقریبا همه نظر مثبت داشتن و غالبا آدرس میگرفتن و میرفتن تهیه میکردن.
بهرحال گفتیم خدمتتون عرض کنیم که اینا خیلی خوبه. به قول خانوما هم جم و جور کردنش راحته (من نمیفهمم مگه چادر سالن پذیراییه که جم و جورش میکنن!) هم خیلی پوشیدگیش خوبه و موقع کار و راه رفتن و باد و اینا مشکلی نداره، هم سبکه ، هم شیک و مجلسی(این اصطلاحم تازه یاد گرفتم. کی گفته آدم وقتی زن میگیره رشد علمیش داغون میشه؟! این نمونش! این رشد نیس عایا؟)
خواهران مکرمه میتونند از همین الان روی مخ همسر و در صورت عدم وجود، روی مخ پدر محترم کار کنند...
ویژه برادران عزیزتر از جان:
عاقا اگر این روزا دیدید که همسر یا خواهرتون هی اصرار دارند که بریم مسجد رضوی سخنرانی آقای معمار خیلی حواستون جمع باشه!
هرچند سخنرانی آقای معمار خیلی خوبه ولی ممکنه توطئه ای پشت این قضیه باشه! از ما گفتن بود. نگید نگفتیا!
یه جایی هست تو خ هست بهشت، خ ملک، کنار مسجد رضوی! آقا اینجا خعلی خطرناکه. خعلیا!
بنظرم اصن ازین خیابون رد نشید. اگرم خونتون اونجاس اصن خونتونو سریع عوض کنین.
پ.ن:
حتی اگه به اندازه یه کلمه هم بتونیم تو ترویج حجاب کار کنیم و نکنیم جفا کردیم! همین.
مذاکره نوشت:
این روزا با خدا مشغول مذاکره ایم.
اتفاقن به توافقات سازنده ای هم رسیدیم و روند مذاکرات رو مثبت ارزیابی میکنیم. یه سری نقاط مبهمی تو حرفای ما و خدا هست که اونام داره برطرف میشه کم کم. بزودی توافقنامه ای که بهش رسیدیم رو منتشر میکنیم ولی فعلا مفاد توافقنامه محرمانس و حتی خودمم ازش خبر ندارم.
فعلا برای ارضای حس کنجکاوی دوستان به یکی از توافقات رسیده شده اشاره میکنیم:
با خدا به توافق رسیدیم که این خانومایی که ساپورت میپوشن تو خیابون رو اون دینا با شلوار کردی عذاب کنن. از اون ور مام تعهد کردیم دیگه به این بنده های خدا تو این دنیا نخندیم!!!
البته خداجان فرمودن که اون دنیا هرچی خواستین میتونین بهشون بخندین و این یعنی حق خندیدن ما رو به رسمیت شناختن.
پس همه با هم:
شلوارررر کردیییی موچکریییییییم
(با همون سوز دلی که روحانی موچکریم رو میگفتین باید بگینا! دلسوخته ها کجا نشستن امشب؟...)
ویژه همه:
آقا وقت ندارند! نمیفهمی؟
آقای علی جنتی، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی! در حالی که در مجلس ختم مادر یکی از چهره های سیاسی شرکت کرده بودند گفتند:
«وقت نداشتم به جشنواره عمار بروم.»
دقت کردید که چقدر وقت ایشون پر هست که، دقت کردید؟! (سیخونکچی)
اصن نمیشه آدم یه چی بنویسه تهش به این نرسه!میدونم همتون منتظرشید. پس دستا بالا! همه با هم:
روحااااااااااانی موچکریییییییییم
بله با شمام...
به خدا وقاحت هم حدی داره.
آخه به چه قیمتی؟
به قیمت سرگرم کردن چند تا آدم سه نقطه؟
برای اینکه مردم سرگرم بشن ماهواره نبینن؟
واقعن این وقاحت تا کی میخواد ادامه پیدا کنه؟
چرا هیشکی صداش در نمیاد آخه؟!!!
اصن دین و خدا و پیر و پیغمبر و اسلام و مملکت اسلامی و همه اینا هیچ!
بی احترامی و تمسخر شان و شخصیت و انسانیت بیننده تا کی؟!
تا سوز توسل از دل و جان آمد
بی مهری آسمان به پایان آمد
دیدیم کلید رحمت حق اشک است
گریان رضا شدیم باران آمد*
پ.ن1: ایام شهادت امام رئوف تسلیت
خصوصا به بچه های امام جواد(ع)
پ.ن2:
إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ...
نی نی ما قبل از اینکه بیاد پیش ما رفت پیش خدا.
اینم یکی از نشونه های لطف خداست.
خدارو هزار مرتبه شکر
اللهم لک الحمد... حمد الشاکرین...
خدارو شکر هنوز سایه ارباب روی سرمون هست.
پس هنوز زندگی ادامه داره...
تا وقتی حضرت اباعبدالله(ع) هست هیچ مشکلی وجود نداره.
+
روزای سختی رو دارم میگذرونم
اگر امکانش هست برای این برادر کوچیکتون دعا کنید
*شعر از دوست عزیزم آقای کاظم نیا
مناظره حقیر و آقای دکتر رنجبر(علوم سیاسی)
با آقایان دکتر رضا خواه( علوم سیاسی) و دکتر میرخلیلی( علوم سیاسی)
با موضوع مذاکرات و توافقنامه ژنو
در جام سرخم ساغری باقی نمانده
جز ناله ی غم پروری باقی نمانده
در آسمان تیره ی شبهایم انگار
سوسوی نور اختری باقی نمانده
از آن همه شعر و غزل های پر از غم
اینجا به غیر از دفتری باقی مانده
نامش رسید و شعر را آتش کشید و
از دفترم خاکستری باقی نمانده
خورشید تاریک و زمین لرزان و بی تاب
انگار اصلا محشری باقی نمانده
از آن همه تکبیر و غوغا و هیاهو
جز ناله های مادری باقی نمانده
در این بیابان پر از دشمن پناهی
جز خیمه ی شعله وری باقی نمانده
در گوش های دخترانت گوشواره
در دست تو انگشتری باقی نمانده
زخم گلوی کودکان دیگر مهم نیست
آخر یل آب آوری باقی نمانده
از تیرهای حرمله بر روی جسمش
فهمیده بودم اصغری باقی نمانده
جای رقیه شانه هایش بود اما
در این بیابان دختری باقی نمانده
ای غیرت الله حرم برخیز از جای
بعد از تو دیگر معجری باقی نمانده
باز التماست میکنم عباس... برخیز
دیگر برایم لشکری باقی نمانده
...
+
اربعین قرار بود پیاده کربلا باشیم....
حجم این همه حسرت و دلتنگی را
فقط خودش میداند و بس!
پ.ن:
از دوستان عذرخواهی میکنم که هنوز نتونستم نظرات پستهای قبل رو پاسخ بدم و تایید کنم.
بزودی ان شاالله
برای این برادرتون دعا کنید
البته ازین دعاها:
اللهم عجل لولیک الفرج و....