مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

چهره عزاداران حسین(ع) آشناست...

يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۰۶ ق.ظ

 

 

 

پ.ن:

متنی که شب عاشورا تو کانال تلگرام آقای زائری دیدم و الحق اشکمو دراورد...

 

"پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من چند ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم مفهوم شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند چیست ( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )

بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟
روزی در سن حدود بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله بنام حسین که فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست 
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را تعریف کرد:


در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه ی زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.


از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد و من همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار کنم.

ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنّایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.


من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدام بدهی؟ کدام بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.


گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته.


آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم.
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده  زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت.


وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد: 
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند.

من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی امام حسین است، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم!!


تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه افتادیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده، بگونه ای که آنروز  پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم!

وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای حسین بر سر می زده  دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده، همانگونه که در عزای حسین بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده، و هنگامی که برای عاشورا سفره نذری می انداخته دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده است.

 

 

 

+

خدایا مارو اینطوری "امام حسینی" کن...

 

 

++

حسین جان

وقتی نوکرات اینجوری آقایی میکنن

خودت چطور آقایی میکنی عزیز دلم...

۹۸/۰۶/۲۴ موافقین ۱۲ مخالفین ۱
مردی به نام شقایق

نظرات  (۲۸)

۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۱۷ مونولوگ های یک مسافر بین راهی

چقدر هم ما اینطوری هستیم! :/

پاسخ:
ان شاالله که اندازه خودمون هستیم
اگه هم نیستیم ان شاالله بحق اباعبدالله (ع) بشیم

اونقدر بزرگ بشیم که این چیزا کوچیک بشه برامون...

چقدر قشنگ بود، لازم داشتم

ممنون

پاسخ:
سلام

همه انشعابات نور اباعبدالله(ع) قشنگن و همه مون لازم داریم این نور رو.



۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۴۸ امید شمس آذر

یا حسین

پاسخ:
تا ابد...
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۵۶ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام علیکم.

فوق العاده بود.

چه روح بزرگی ... 

دلبری بر گزیده ام که مپرس ...

پاسخ:
سلام

کمترین خاصیت نگاه اباعبدالله علیه السلام ساختن روح های بزرگه...


+
نگاه دلبرانه شون نصیب همه شیعیان و عاشقان... 
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۰۷ آقای ‌‌میم

سلام

روحش شاد

یه حسینی واقعی

پاسخ:
سلام

خوش بحال حسینی های واقعی...

عالی بود خوش به حالشون

پاسخ:
روح همه حسینیا شاد...

چقدر این نام بزرگه

چند بارکه تو دلتم صداش بزنی، گوشه ی چشمت تر میشه

چشمات رو که ببندی و یادش کنی، دلت طی الارض می کنه و در زمان و مکان سفر می کنه... 

 

به مسجد النبی و به کودکی که به دوش پیمبر بازی می کنه

به صحرای عرفات و صورت خیس از اشک و دستهایی به آسمان

به مقابل لشکر و اصغر به دست و خونش به آسمان

به میانه ی گودال و صورت خیس از خون... 

 

فرزند علی مرتضی، دردانه ی مصطفی، گوهر عالم غلتیده به خون، غلتیده به خاک. .. 

 

کجاست ابوتراب، که فرزند از خاک بلند کنه

کجاست حسن، که قامت راست کنه پشت برادر

کجاست عباس... 

 

به شمشیر ابن ملجم و زهر جگرسوز و عمود آهنین...

اما همه هستند انگار در گودال قتلگاه.روحشون نظاره می کنن شمر رو که ... 

خواهر به نظاره از تل زینبیه

مادر اما شاید به نظاره در گودال

بنی

بنی

قتلوک

ذبحوک

و من الماء منعوک

 

 

حسین

حسین

حسین

 

 

ای کشتی نجات، مرا هم سوار کن ... 

پاسخ:
مادر آب کجایی؟... پسرت آب نخورد...
پدر خاک کجایی؟... پرست خاک نشد...
۲۵ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۳۷ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم

 

*راستش ماهم هرکی اسم پدرمونو میشنوه بی استثنا میگه خدا پدرتو بیامرزه چه مرد بزرگواری بود، شاید باورتون نشه که چندین نفر به ما گفتن باباتون لوله کشی خونه ما رو مجانی انجام داد، یا اینکه وقتی اجرتش میدادیم اصلا پول رو نمیشمرد و همینجور میذاشت تو جیبش

پدر منم تو چهل سالگی فوت کرد

پاسخ:
سلام

قبل هرچیز خدا رحمت کنه پدرتون رو و روحش رو شاد کنه به برکت این ایام


اتفاقا بهترین خیرات برای آدمای اینجوری ادامه دادن همون کارهاشون هست که باعث موندن نامشون بین مردمه...

هیچ خیراتی به اندازه خدمت به مردم و حل کردن مشکلشون (تو هر سحطی که آدم توانش رو داره) برای اموات موثر و کار راه بنداز نیست.
۲۵ شهریور ۹۸ ، ۰۳:۰۹ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!

واقعا.... چی میشه گفت

اه حسرت میکشم

پاسخ:
سلام

آه حسرت چرا؟

به عکس این پست باید دقت کرد

باید عزاداری اباعبدلله سر ریز بشه تو زندگی ها و ادامه پیدا کنه تو خدمت به مردم تو هر پست و مقام و جایگاهی

باید برای رسیدن به حسین علیه السلام حرکت کرد...

سلام شبیه حاج عباسعلی بودن، لیاقت میخواد.ولی نگیم ما که لیاقتشو ندارم. پس بیخیال. بیایم سعی کنیم به این لیاقت برسیم.... 

الحق که اشکمان دمِ مشکمان است با این همه سر و سیبیل و ریش و "چیز"

پاسخ:
سلام

دقیقا

باید به اندازه توانمون همین مسیر رو ادامه بدیم تو هر جایگاهی هستیم. باید عزاداری ها مجسم بشه تو زندگی عادی مون. باید برای حسین (ع) زندگی کنیم...


+
خدا اشکتون رو زیاد کنه
چیزتونم همینطور :)))

Akhey! Ajab dastan e afsane ie monasebe rade ye senni e 20 sali 

:| 

Midunid chera? Chon ba un vasle hayi ke digaran ham bebinanesh

Kheyli khosh eshtehayi o por ruyi mikhad va hamchenin bishouri ke hamchi kharji ru dast e pesar e mardom bezari! Dar hali ke nadari ke bepashi

Be vagheiat nemikhore. Unam un ghadim ke ay migan ma ba hich zendegimuno sheu'e kardim 

 

Ghesse gushe ash baze dadash 😒😒😒

پاسخ:
سلام
بح بح سر کار خانم پاییز.
خوب هستید؟

خیلی وقت بود ندیده بودیمتون تو بلاگستان
خیلی خوش اومدین

+
چند تا مسئله هست در پاسخ فرمایشتون

1-شاید واقعا داستان باشه و واقعی نباشه
البته من منبعش رو برای همین زدم ابتدا چون جای دیگه ندیده بودم این داستان رو.

2-حتی اگر داستان ساختگی هم باشه با موضوع اصلی پست منافاتی نداره
موضوع اصلی همونطور که خدمت دوستان عرض کردم تصویر این پست هست.
اکتفا نکردن به عزاداری دهه و در واقع ورود فرهنگ عاشورا و هیئت به زندگی افراد جامعه با جایگاه ها و تخصص های مختلف

3-شبیه این مدل افراد رو خودم از نزدیک میشناسم و بعضا باهاشون حشر و نشر داشتم. لذا وجود چنین روحیه ای در برخی افراد خارق العاده و دور از باور نیست.


4-این پست رو هم ملاحظه بفرمایید. در همین راستاست:




++
شما چرا وبتونو بستین؟!!! (آیکون اخم خشمناک)


Bah bah ba "h" jimi? 🤔 manish chie? Sadeghane begam web e ye agha vo 2 bache azar dahande bud

Akh bebakhshid 3 ta

Va un agha chand sali ham azat kuchiktar bashe

 

Man zendegim kam por az hesrat nist 

Taghatam nayumad o ghat'e donbal zadam 

Are vaghti sevomi o goftid ye chizi dard umad ke vase khoda vo khalghesh bi ahammiate

Amma vase man bi ahammiat nist har cheghadr ham ke bekham begam hekmat o maslehat o taghdir o ina

 

Alanam nemdunam chi shod ba khodam goftam boro bebin mardi be... ke webesh ghablan mahde kudaki nabud bargashte be reval e ghabl ya na dige mardha ham ghargh mishan

 

Va alanam ke baz yadam umad az tedadeshun va inke khanometun dige chand sale hastan  :| migam raftam ta az asha'e ye nakhaste ye cheshmam hame dar aman bashan

پاسخ:
سلام مجدد

1-"بح بح" همون "به به" معمولیه اما با لهجه اصفهانی :)

2-جدن وب یه آقا که 3 تا بچه داره آزاردهنده اس؟ تا حالا ازین زاویه بهش فکر نکرده بودم

حالا به این مواردی که گفتید یه مریض داری مادام العمر با هزینه ماهی چند میلیون رو هم اضافه کنید. شاید آزارش کمتر بشه براتون.

3-در هر صورت الان که کامنتتون رو دیدم خوشحال شدم هر چند اتفاقی تشریف آورده باشید 

4-وبلاگ یجورایی بروز بخشهای درونی فرده که موضوعات مختلفی که ذهن نویسنده رو درگیر میکنه توش بازتاب داده میشه متناسب با زمان و خاطب البته. لذا یه جایی ممکنه درباره بچه ها باشه، یه جا مطالب فرهنگی، یه جا مطالب سیاسی، یه جا شعرهای سروده شده، یه جا یه اتفاق طنز یا غم انگیز و...
به عنوان کسی که از حدود 13 ساله مستمر وبلاگنویسی کردم این تغییرات سبک نوشتاری متناسب با فراز و فرود زندگی برام کاملا محسوسه و شخصا عیب نمیدونمش.
ولی در همه ی برهه ها حفظ کرامت مخاطب (ینی احترام به وقت و توجهش که در خوندن مطالب داره) رو همیشه مد نظر داشتم و سعی کردم چیزی رو بنویسم که مخاطب با خوندنش لحظه خوشی براش رقم بخوره. یا خنده ای به لبش بیاد یا مطلب مفیده بهش انتقال پیدا کنه.

لذا با همه این صحبتا باز هم از اینکه تشریف آوردین خوشحال شدم :)

5-خدایی چش و چالم دراومد! یا فارسی بنویسین یا انگلیسی :) فکر ما عقب مونده های ذهنی رو هم بکنین که فینگلیش سختمونه ^_^

شیش بار کامنتتون رو خوندم تا بفهمم چی نوشتین :)))
آخرشم یه جاهاییش رو نفهمیدم :دی

6-نگفتین آخرش وبتون چرا در دسترس نیست؟!

سلام علیکم

خدا خیرتان دهد، تذکر خوبی بود!

پاسخ:
علیکم السلام

حب الحسین (ع) یجمعنا...

😂😂😂😂😂😂 khodamam hal nadaram beram bebinam kojash narahatetun karde 

(Hese bar khordan e ye ghesmati az comment am dar javabetun ro mifahmam) man tohin nakardama! Manzuram az azar dahande budano bayad baz konam? Hamkaram 1 sal azam bozorgtare va bache ye sevomesho hamele ast va doroste barash arezu khoshbakhti kardam ama kami bad be duste digarm goftam dige kheyyyyyyli aghab oftadam

Dar dastras nistam? Yani chi? Hastam 

Gushim kharab shode farsish

 Hal nadaram beram avazesh konam aghaye IELTS 

:| 

پاسخ:
نه ناراحت نشدم. مثه دفعه قبل که بازم ناراحت نشدم و شما فکر کردین ناراحت شدم


ولی خدایی اینجوری نگاه نکنید به قضیه
نمیخوام نصیحت کنم و ازین حرفای قشنگ قشنگ بزنم

ولی الزاما بچه دار شدن نشونه جلو بودن و پیشرفت نیست! ازدواج نکردن و بچه دار نشدن هم نشونه عقب بودن و عدم پیشرفت نیست.

یکی از بهترین دوستان من تو سن 38 سالگی هنوز مجرده و دلیلش هم اینه که هم کفوش رو پیدا نکرده
از همه هم جلوتره و واقعا من یکی بهش غبطه میخورم.

پیدا نکردن هم کفو الزاما ضعف نیست! شاید نشونه قوی تر بودن فرده که پیدا شدن هم سطحش رو مشکل کرده.

لذا این مدلی نگاه کردن خیلی منصفانه نیس بنظرم

+
منظورم وبلاگتونه که در دسترس نیست
میزنه موجود نمی باشد!

++
ایشالا بزودی یه گوشی خوب بخرین ازین مدل جدیدا ^_^ 

Na

Har kasi khodesho mibine 

Masale ine ke man kofve kasi nistam

Man ba un dahe 60i hayi ke dar zehn darid motafavetam 

Be ghole dadasham hatta mano vase pulam ham nemikhan

Ettefaghan bache ye bishtar avordan ye jur rezayat e nesbi az oza'e ro neshun mide

Dige ghadim nist ke begim bache falle i ya mod o felan. Ezdevaj e manam ke az tarafe man cancel nashod begam ke are khub kari kardam tuy e aghd o ta dir nashode jolo zarar ro greftam 

Ozae zendegi khodam ham ke ghahgharast 

😔

پاسخ:
دقیقا نکته همینه که فرمودین
هر کسی خودشو میبینه!



نه الزاما ارتباطی بین بچه بیشتر و رضایت از اوضاع نیست.
شاید برعکس باشه.
برای بهتر کردن اوضاع باشه. تعداد بچه ها که تو خونواده بیشتر باشه خیلی از پارامترهای خونواده تغییر میکنه. هر چند ظاهرش سخت میشه زندگی ولی تو خیلی چیزا آسونتر میشه خصوصا تو بحثای تربیتی

شاید گفتنش درست نباشه ولی من هزینه بیمارستان تولید حسین رو قرض گرفتم از کسی!
ولی هیچ وقت پشیمون نیستم.
بچه ها برکت و رزق خودشون رو دارن

من قرار نیست رزق و روزیشون بدم که. من فقط وسیله ام براشون.

+
ان شاالله بزودی هم ازدواج خوب و با آرامشی داشته باشین و با یه آدمی که واقعا هم کفو باشه 
هم بعدش بچه های سالم و صالح

Ettefaghan gushim kheyli khube 

Tanzimat karkhane sho zadam 

پاسخ:
^_^

پس باید کنار بیایم ما :)
اوکی
اوکی
۲۶ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۴۰ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!

آه حسرت واسه نبود اون حسین آقاهاست

البته هنوز پیدا میشه 

مرام و معرفت هست 

 

نمیدونم شاید هم اه حسرت واسه اینکه خودم همچون اون حسین ها دست کسی رو نگرفتم ..

 

البته بله عکس رو قبول دارم و بقول شما باید سرریز بشه

پاسخ:
ان شالله خودشون کمکمون کنن واسه واقعی تر شدن عزاداریهامون...

سلام

 

چه ماجرای زیبایی

ان شاءالله خدا به همه مون توفیق بده که مرام اهل بیت در تمام لحظات زندگی مون جریان داشته باشه.

 

++ یکی از آرزوهایی که دارم اینه که خدا کمک کنه و آدم ثروتمندی بشم تا ثروتم رو در راه گسترش دین و باز کردن گره مردم خرج کنم.

( البته قطعا خدا کیفیت نگر هست و نه کمیت نگر.

 اما اگر بشه کیفیت و کمیت با هم تلفیق بشه چی مییییشهه)

پاسخ:
سلام

ان شاالله...

+
ان شاالله خدا هم کیفیتش هم کمیتش رو تلفیقی بهتون بده هم دل انفاق کردنش رو :)))

Tu tarhe salamat ke zayeman raygan bud 🤔

Chera ino behem goftin? 🤔

 

 

 

Mamnun az doahaye ghashangetun amma pishfarzesh ine ke man Adam besham

:| 

😔

پاسخ:
ما ناچار بودیم پیش دکتر خاصی بریم و ایشون هم تو اون بیمارستانا قرارداد نداشتن

گفتم که بدونید الزاما تعداد بچه ربطی به رضایت خصوصا از نظر مالی نداره


+
دعا پیش فرض نداره
اگه هممون برای هم دعا کنیم و خوبی بخوایم، حتما مستجاب میشه...

خیلی این روزا فکری ام

 

آدم هر چند وقت یه بار باید کوله با شو بذاره زمین، ببینه کجا داره میره

 

کجا دارم میرم؟ به حرم؟ به ترکستان؟

 

چی کاره م؟

یه رهگذر؟

یه حیوان ناطق؟

سرباز امام؟

حمال کار دنیا؟ 

 

ته خواسته م از زندگی چیه؟

اگه بهم بگن ماهی 15 حقوق بهت میدیم و ماشین و خونه، حله؟

احساس راحتی می کنم؟ خیالم جمع میشه؟

احیانا چیزی تو زندگیم اون موقع کم نیست؟ مثلا امام معصومی که غایبه؟ اصلا کاری بهش دارم؟ دنبال حسینی که زنده ست و امام منه میگردم؟ 

تو کدوم جاده م؟ جاده ای که ته ته مقصد رویاییش همون زندگی راحت و آرامشه؟

تو خیابون ولیعصر تهران دارم قدم میزنم سمت بالاشهر و تجریش؟ 

یا دارم قدم میزنم تو جاده ی نجف کربلا به سمت حرم؟

 

آدم هر چند وقت یه بار باید یه دقه کوله ش رو بذاره زمین ببینه داره کجا میره

 

این روزا خیلی فکری ام

پاسخ:
سلام

هر کسی تو زندگی یه ظرف و ظرفیتی داره
خواسته هاش و نیازهاش هم متناسب با همون ظرفه

یکی با چندقاز حقوق و یه رفاه نسبی ظرفش پر میشه
یکی هم با ملازم امام معصومش بودن یا شهادت

و این وسط هر چی هست نتیجه انتخاب خود ماهاست.

این فکرها و گیر کردن ها و شک ها و بقول شما کوله زمین گذاشتن ها یه جورایی مقدسه بنظرم
ازون تفکرا که یه ساعتش از هفتاد ساعت بالاتره...

تفکر سازنده
تفکر عمیق
تفکر واقعی
تفکر انسان ساز
تفکر آینده نگر واقعی

ان شاالله خودشون دستمون رو بگیرن تو این زمهریر دنیا...

چه حکایت جالبی بود، داشتم امثال خودم رو قیاس میکردم که اگه قدمی بر میداریم تا جارش نزنیم بی‌خیال نمیشیم!

 

خدا رحمت کنه تمام کسانی که توی زندگی قدمی در راه خیر بر میدارن.

پاسخ:
سلام

اصل این جور کارا مخفی بودنشه

خود حضرت اباعیدالله تو تاریخ زیاد ازشون نقل شده این مدل کمک کردن ها

در حد روضه بود برای من . کسی ک منو نمیشناسه ریاکاری نمیشه پس .

منم سعی میکنم همینطوری زندگی کنم ، چند روز پیش خانمم رو بردم عصب کشی کنه 480 تومن شد تو مدتی که رو صندلی های انتظار بودم دیدم یه بابایی با دو تا دختر کوچیک چادری خوشگل خودشم پیرن مشکی برش بود . خانومش یه تیکه دستش رو لپش بود هی میرفت و هی میاومد . دیدم منشی یه بار میاد میگه تو سه  نوبت میتونی پرداخت کنی ؟ بعد زنش میگفت نمیخواد بریم دوباره میرفتن تو مذاکره تو کیف پولم 240 تومن پول بود  و از صحبت های منشی فهمیدم حساب خانومه 600 تومن میشه . بابای خونه اومد تلفن جواب بده بره بیرون بهش اشاره کردم بیاد بشینه پهلوم 200 تومن رو دادمش گفتم اینو فعلا بزار رو پولت تا کارت راه بیفته اگه هم میدونی کمه بقیه اش رو بیام کارت بکشم . کلی اصرار کرد شماره بهش بدم بهم برگردونه گفتم نوش جونت خدا کنه مشکلت حل بشه .

یا یکی از اقوام فقیره ماهیانه میریزم حسابش ، یکی از دوستان قبل عید میخواست عروسی کنه گردنی خانمم رو فروختم و 3500000 قرض الحسنه بهش دادم و...و...

متن شما اشک منو در آورد . خدا کنه منم همینطوری بشم ...

پاسخ:
سلام

ان شاالله خدا به مال و جانتون برکت بده که بتونید بیشتر و خالص تر از قبل کمک کنید به آبرودارها

گفتم که بدونید الزاما تعداد بچه ربطی به رضایت خصوصا از نظر مالی نداره

سلام. کپی برداری هیچ اشکالی از نظر بنده نداره بشرط صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص)

 

 

خوب پس باید بگم نگاهتون با من خیلی تفاوت داشت

من منظورم از رضایت از زندگی رضایت از شریک زندگی بود

نه مال :|

پاسخ:
آها
الان که فارسی نوشتید مشخص شد :)))


بقول یکی از رفقا میگفت راضی نباشیم چه کنیم؟!!!

باید ساخت دیگه...

ما آدمای معمولی هستیم. همسرامون هم همینطور
باید یجوری با هم کنار بیایم که زندگی بگذره به خوبی هم بگذره

+
رضایت از شریک زندگی دو تا بخش داره
1-انتخاب کردن درست (که نیازمند مهارت های انتخاب صحیحه)
2-زندگی کردن درست (که نیازمد مهارت های زندگیه، مهارت حرف زدن، مهارت کنترل خشم، مهارت حل مسئله، مهارت احترام به طرف مقابل و خیلی مهارت های دیگه)

متاسفانه چون سیستم خونوادگی و آموزشی کشور ما این مهارت هارو به ماها انتقال نمیده از بچگی، تعداد مشکلات مردم خصوصا نسل ما روز به روز بیشتر میشه
این وسط ناچاریم برای نجات خودمون، خودمون دست به کار بشیم و این مهارت هارو پیدا کنیم و باهاش زندگی کنیم.

چون چاره ای نیست
عمر فقط همین یباره و دیگه هم تکرار شدنی نیست.
محکومیم به خوب زندگی کردن...

زندگی کردن درست

سلام. کپی برداری هیچ اشکالی از نظر بنده نداره بشرط صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص)

 

والا این از اولی هم مهمتر هست

 

با بقیه موافقم

مهارت های دهگانه ای که با کتاب خوندن به دست نمیاد :|

پاسخ:
دقیقا
کتاب خوندن روش تاثیر داره اما نمیشه با کتاب خوندن به دست آورد همش رو

ینی اگه برمیگشتم به ده سال پیش،  همه تلاشمو میکردم برای کسب یا ارتقای مهارت های کاربردی تو زندگی شخصی و کاری و ...


+
اون لینکی که دادید اکثرشو خوندما
ولی نتونستم کامنت بذارم

سلام

از دخل آبروی حسین است خرج ما

نوکر برای صاحبش اسباب زحمت است

احساس میکنم توی دنیااا هیچی نداریم اگر که امام حسین و نوکری در خونش نباشه 

یه بنده خدایی پسرشون شهید شد توی یتیمی هم بزرگ کرده بودند پسرشون رو 

بعد همه بهش میگفتند تو که پسرت شهید شده بنیاد بهت پول میده چرا خونه زندگیت درست حسابی نیست یه بار قبل مرگشون باهاشون صحبت میکردم گفت میدونی پسرم تو راه امام حسین دادم کل این بیست و چند سالیم که بنیاد بهم حقوق داد دیدم از گلوم پایین نمیره اگه میخوردم منت بود سر امام حسین همش رو جمع کرده بود تو یه حساب چند ماه قبل فوتش داد برای یه حسینیه ای 

پاسخ:
سلام

دقیقا موضوع همینه.
نه فقط ما که کلا توی دنیا هیچی نیست و نبود اگه اباعبدالله علیه السلام تشریف نداشتن تو دنیا.


اجر حسینیا فقط با خود اباعبدالله هست...

اگه برمیگشتم به ده سال پیش، 

سلام. کپی برداری هیچ اشکالی از نظر بنده نداره بشرط صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص)

 

 

یعنی با آگاه یهای الان و تجربه های الانتون اگه برمی گشتین میدونستین باید چی کار کنید که اینها افزایش پیدا کنن؟

پاسخ:
تا حدودی بله

حداقل تلاش بیشتری میکردم😊

سلام

 

آقا فرض کن ما ده سال پیشتیم

 

قشنگ یه سیر معرفی کن برای کسب مهارت هایی که اگر ده سال قبلت رو ببینی بهش یاد میدی

پاسخ:
سلام برادر

والا مهارت های مورد نیاز هر کسی متناسب با هدف و برنامه ای که برای آینده داره متفاوته (در واقع ابزار د رهر شغلی با اون یکی متفاوته دیگه. ابزار نجاری با مکانیکی نمیشه همش یکی باشه- مهارت های کاربردی زندگی هم برای افراد مختلف همینجور)


اما چون فرمودید من یه سری چیزها که برای خودم هست و اگه بر میگشتم به ده سال قبل حتما یاد میگرفتم رو میگم خدمتت:

1-کلیه مهارت های کارآفرینی (از ایده پردازی و خلاقیت تا تبدیل ایده به کسب و کار و مدیریت مالی کسب و کار و سازمان سازی و ....)
2-کلیه مهارت های مدیریت خانواده (ارتباط موثر، تربیت فرزند، خانواده با نشاط، آموزش عشق ورزی، مدیریت مالی خانواده و ...)
3-مهارت های شخصیتی (کنترل خشم، نگاه خلاق، ارتباط موثر، فن بیان و مذاکره، تند خوانی، حل مسئله و تصمیم گیری، مدیریت بحران، مدیریت احساسات و...)

سلام علیکم

کاش دست مرا هم بگیرند.

پاسخ:
علیکم السلام

بنظر میاد باید دست مردم رو گرفت
تا دستمون رو بگیرن...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">