يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۰۶ ق.ظ
پ.ن:
متنی که شب عاشورا تو کانال تلگرام آقای زائری دیدم و الحق اشکمو دراورد...
"پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من چند ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم مفهوم شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند چیست ( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟
روزی در سن حدود بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله بنام حسین که فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را تعریف کرد:
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه ی زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد و من همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار کنم.
ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنّایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدام بدهی؟ کدام بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته.
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم.
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت.
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد:
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند.
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی امام حسین است، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم!!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه افتادیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده، همانگونه که در عزای حسین بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده، و هنگامی که برای عاشورا سفره نذری می انداخته دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده است.
+
خدایا مارو اینطوری "امام حسینی" کن...
++
حسین جان
وقتی نوکرات اینجوری آقایی میکنن
خودت چطور آقایی میکنی عزیز دلم...
پاسخ:
ان شاالله که اندازه خودمون هستیم
اگه هم نیستیم ان شاالله بحق اباعبدالله (ع) بشیم
اونقدر بزرگ بشیم که این چیزا کوچیک بشه برامون...
پاسخ:
سلام
همه انشعابات نور اباعبدالله(ع) قشنگن و همه مون لازم داریم این نور رو.
پاسخ:
تا ابد...
پاسخ:
سلام
کمترین خاصیت نگاه اباعبدالله علیه السلام ساختن روح های بزرگه...
+
نگاه دلبرانه شون نصیب همه شیعیان و عاشقان...
پاسخ:
سلام
خوش بحال حسینی های واقعی...
پاسخ:
روح همه حسینیا شاد...
پاسخ:
مادر آب کجایی؟... پسرت آب نخورد...
پدر خاک کجایی؟... پرست خاک نشد...
پاسخ:
سلام
قبل هرچیز خدا رحمت کنه پدرتون رو و روحش رو شاد کنه به برکت این ایام
اتفاقا بهترین خیرات برای آدمای اینجوری ادامه دادن همون کارهاشون هست که باعث موندن نامشون بین مردمه...
هیچ خیراتی به اندازه خدمت به مردم و حل کردن مشکلشون (تو هر سحطی که آدم توانش رو داره) برای اموات موثر و کار راه بنداز نیست.
پاسخ:
سلام
آه حسرت چرا؟
به عکس این پست باید دقت کرد
باید عزاداری اباعبدلله سر ریز بشه تو زندگی ها و ادامه پیدا کنه تو خدمت به مردم تو هر پست و مقام و جایگاهی
باید برای رسیدن به حسین علیه السلام حرکت کرد...
پاسخ:
سلام
دقیقا
باید به اندازه توانمون همین مسیر رو ادامه بدیم تو هر جایگاهی هستیم. باید عزاداری ها مجسم بشه تو زندگی عادی مون. باید برای حسین (ع) زندگی کنیم...
+
خدا اشکتون رو زیاد کنه
چیزتونم همینطور :)))
پاسخ:
سلام
بح بح سر کار خانم پاییز.
خوب هستید؟
خیلی وقت بود ندیده بودیمتون تو بلاگستان
خیلی خوش اومدین
+
چند تا مسئله هست در پاسخ فرمایشتون
1-شاید واقعا داستان باشه و واقعی نباشه
البته من منبعش رو برای همین زدم ابتدا چون جای دیگه ندیده بودم این داستان رو.
2-حتی اگر داستان ساختگی هم باشه با موضوع اصلی پست منافاتی نداره
موضوع اصلی همونطور که خدمت دوستان عرض کردم تصویر این پست هست.
اکتفا نکردن به عزاداری دهه و در واقع ورود فرهنگ عاشورا و هیئت به زندگی افراد جامعه با جایگاه ها و تخصص های مختلف
3-شبیه این مدل افراد رو خودم از نزدیک میشناسم و بعضا باهاشون حشر و نشر داشتم. لذا وجود چنین روحیه ای در برخی افراد خارق العاده و دور از باور نیست.
4-این پست رو هم ملاحظه بفرمایید. در همین راستاست:
++
شما چرا وبتونو بستین؟!!! (آیکون اخم خشمناک)
پاسخ:
سلام مجدد
1-"بح بح" همون "به به" معمولیه اما با لهجه اصفهانی :)
2-جدن وب یه آقا که 3 تا بچه داره آزاردهنده اس؟ تا حالا ازین زاویه بهش فکر نکرده بودم
حالا به این مواردی که گفتید یه مریض داری مادام العمر با هزینه ماهی چند میلیون رو هم اضافه کنید. شاید آزارش کمتر بشه براتون.
3-در هر صورت الان که کامنتتون رو دیدم خوشحال شدم هر چند اتفاقی تشریف آورده باشید
4-وبلاگ یجورایی بروز بخشهای درونی فرده که موضوعات مختلفی که ذهن نویسنده رو درگیر میکنه توش بازتاب داده میشه متناسب با زمان و خاطب البته. لذا یه جایی ممکنه درباره بچه ها باشه، یه جا مطالب فرهنگی، یه جا مطالب سیاسی، یه جا شعرهای سروده شده، یه جا یه اتفاق طنز یا غم انگیز و...
به عنوان کسی که از حدود 13 ساله مستمر وبلاگنویسی کردم این تغییرات سبک نوشتاری متناسب با فراز و فرود زندگی برام کاملا محسوسه و شخصا عیب نمیدونمش.
ولی در همه ی برهه ها حفظ کرامت مخاطب (ینی احترام به وقت و توجهش که در خوندن مطالب داره) رو همیشه مد نظر داشتم و سعی کردم چیزی رو بنویسم که مخاطب با خوندنش لحظه خوشی براش رقم بخوره. یا خنده ای به لبش بیاد یا مطلب مفیده بهش انتقال پیدا کنه.
لذا با همه این صحبتا باز هم از اینکه تشریف آوردین خوشحال شدم :)
5-خدایی چش و چالم دراومد! یا فارسی بنویسین یا انگلیسی :) فکر ما عقب مونده های ذهنی رو هم بکنین که فینگلیش سختمونه ^_^
شیش بار کامنتتون رو خوندم تا بفهمم چی نوشتین :)))
آخرشم یه جاهاییش رو نفهمیدم :دی
6-نگفتین آخرش وبتون چرا در دسترس نیست؟!
پاسخ:
علیکم السلام
حب الحسین (ع) یجمعنا...
پاسخ:
نه ناراحت نشدم. مثه دفعه قبل که بازم ناراحت نشدم و شما فکر کردین ناراحت شدم
ولی خدایی اینجوری نگاه نکنید به قضیه
نمیخوام نصیحت کنم و ازین حرفای قشنگ قشنگ بزنم
ولی الزاما بچه دار شدن نشونه جلو بودن و پیشرفت نیست! ازدواج نکردن و بچه دار نشدن هم نشونه عقب بودن و عدم پیشرفت نیست.
یکی از بهترین دوستان من تو سن 38 سالگی هنوز مجرده و دلیلش هم اینه که هم کفوش رو پیدا نکرده
از همه هم جلوتره و واقعا من یکی بهش غبطه میخورم.
پیدا نکردن هم کفو الزاما ضعف نیست! شاید نشونه قوی تر بودن فرده که پیدا شدن هم سطحش رو مشکل کرده.
لذا این مدلی نگاه کردن خیلی منصفانه نیس بنظرم
+
منظورم وبلاگتونه که در دسترس نیست
میزنه موجود نمی باشد!
++
ایشالا بزودی یه گوشی خوب بخرین ازین مدل جدیدا ^_^
پاسخ:
دقیقا نکته همینه که فرمودین
هر کسی خودشو میبینه!
نه الزاما ارتباطی بین بچه بیشتر و رضایت از اوضاع نیست.
شاید برعکس باشه.
برای بهتر کردن اوضاع باشه. تعداد بچه ها که تو خونواده بیشتر باشه خیلی از پارامترهای خونواده تغییر میکنه. هر چند ظاهرش سخت میشه زندگی ولی تو خیلی چیزا آسونتر میشه خصوصا تو بحثای تربیتی
شاید گفتنش درست نباشه ولی من هزینه بیمارستان تولید حسین رو قرض گرفتم از کسی!
ولی هیچ وقت پشیمون نیستم.
بچه ها برکت و رزق خودشون رو دارن
من قرار نیست رزق و روزیشون بدم که. من فقط وسیله ام براشون.
+
ان شاالله بزودی هم ازدواج خوب و با آرامشی داشته باشین و با یه آدمی که واقعا هم کفو باشه
هم بعدش بچه های سالم و صالح
پاسخ:
^_^
پس باید کنار بیایم ما :)
اوکی
اوکی
پاسخ:
ان شالله خودشون کمکمون کنن واسه واقعی تر شدن عزاداریهامون...
پاسخ:
سلام
ان شاالله...
+
ان شاالله خدا هم کیفیتش هم کمیتش رو تلفیقی بهتون بده هم دل انفاق کردنش رو :)))
پاسخ:
ما ناچار بودیم پیش دکتر خاصی بریم و ایشون هم تو اون بیمارستانا قرارداد نداشتن
گفتم که بدونید الزاما تعداد بچه ربطی به رضایت خصوصا از نظر مالی نداره
+
دعا پیش فرض نداره
اگه هممون برای هم دعا کنیم و خوبی بخوایم، حتما مستجاب میشه...
پاسخ:
سلام
هر کسی تو زندگی یه ظرف و ظرفیتی داره
خواسته هاش و نیازهاش هم متناسب با همون ظرفه
یکی با چندقاز حقوق و یه رفاه نسبی ظرفش پر میشه
یکی هم با ملازم امام معصومش بودن یا شهادت
و این وسط هر چی هست نتیجه انتخاب خود ماهاست.
این فکرها و گیر کردن ها و شک ها و بقول شما کوله زمین گذاشتن ها یه جورایی مقدسه بنظرم
ازون تفکرا که یه ساعتش از هفتاد ساعت بالاتره...
تفکر سازنده
تفکر عمیق
تفکر واقعی
تفکر انسان ساز
تفکر آینده نگر واقعی
ان شاالله خودشون دستمون رو بگیرن تو این زمهریر دنیا...
پاسخ:
سلام
اصل این جور کارا مخفی بودنشه
خود حضرت اباعیدالله تو تاریخ زیاد ازشون نقل شده این مدل کمک کردن ها
پاسخ:
سلام
ان شاالله خدا به مال و جانتون برکت بده که بتونید بیشتر و خالص تر از قبل کمک کنید به آبرودارها
پاسخ:
آها
الان که فارسی نوشتید مشخص شد :)))
بقول یکی از رفقا میگفت راضی نباشیم چه کنیم؟!!!
باید ساخت دیگه...
ما آدمای معمولی هستیم. همسرامون هم همینطور
باید یجوری با هم کنار بیایم که زندگی بگذره به خوبی هم بگذره
+
رضایت از شریک زندگی دو تا بخش داره
1-انتخاب کردن درست (که نیازمند مهارت های انتخاب صحیحه)
2-زندگی کردن درست (که نیازمد مهارت های زندگیه، مهارت حرف زدن، مهارت کنترل خشم، مهارت حل مسئله، مهارت احترام به طرف مقابل و خیلی مهارت های دیگه)
متاسفانه چون سیستم خونوادگی و آموزشی کشور ما این مهارت هارو به ماها انتقال نمیده از بچگی، تعداد مشکلات مردم خصوصا نسل ما روز به روز بیشتر میشه
این وسط ناچاریم برای نجات خودمون، خودمون دست به کار بشیم و این مهارت هارو پیدا کنیم و باهاش زندگی کنیم.
چون چاره ای نیست
عمر فقط همین یباره و دیگه هم تکرار شدنی نیست.
محکومیم به خوب زندگی کردن...
پاسخ:
دقیقا
کتاب خوندن روش تاثیر داره اما نمیشه با کتاب خوندن به دست آورد همش رو
ینی اگه برمیگشتم به ده سال پیش، همه تلاشمو میکردم برای کسب یا ارتقای مهارت های کاربردی تو زندگی شخصی و کاری و ...
+
اون لینکی که دادید اکثرشو خوندما
ولی نتونستم کامنت بذارم
پاسخ:
سلام
دقیقا موضوع همینه.
نه فقط ما که کلا توی دنیا هیچی نیست و نبود اگه اباعبدالله علیه السلام تشریف نداشتن تو دنیا.
اجر حسینیا فقط با خود اباعبدالله هست...
پاسخ:
تا حدودی بله
حداقل تلاش بیشتری میکردم😊
پاسخ:
سلام برادر
والا مهارت های مورد نیاز هر کسی متناسب با هدف و برنامه ای که برای آینده داره متفاوته (در واقع ابزار د رهر شغلی با اون یکی متفاوته دیگه. ابزار نجاری با مکانیکی نمیشه همش یکی باشه- مهارت های کاربردی زندگی هم برای افراد مختلف همینجور)
اما چون فرمودید من یه سری چیزها که برای خودم هست و اگه بر میگشتم به ده سال قبل حتما یاد میگرفتم رو میگم خدمتت:
1-کلیه مهارت های کارآفرینی (از ایده پردازی و خلاقیت تا تبدیل ایده به کسب و کار و مدیریت مالی کسب و کار و سازمان سازی و ....)
2-کلیه مهارت های مدیریت خانواده (ارتباط موثر، تربیت فرزند، خانواده با نشاط، آموزش عشق ورزی، مدیریت مالی خانواده و ...)
3-مهارت های شخصیتی (کنترل خشم، نگاه خلاق، ارتباط موثر، فن بیان و مذاکره، تند خوانی، حل مسئله و تصمیم گیری، مدیریت بحران، مدیریت احساسات و...)
پاسخ:
علیکم السلام
بنظر میاد باید دست مردم رو گرفت
تا دستمون رو بگیرن...
چقدر هم ما اینطوری هستیم! :/