دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۱۷ ب.ظ
My tiny doctor vs My great doctor...
My daughter and My father...
#Terminator
پ.ن:
سلام
دو تا چایی ریختم با قندون گذاشتم تو سینی و اومدم کنار بابام رو مبل نشستم و چایی رو گذاشتم رو میز!
مشغول صحبت کردن بودیم که دیدم بصورت نامحسوس داره بهمون نزدیک میشه!
حنانه صداش کرد که کجا میری؟
خیلی جدی برگشت اشاره کرد به ما و گفت: "اَند" (ینی قند)
به بابا گفتم باباجان بی زحمت آروم اون قندونو بذارید کنار خودتون که این نره سراغش!
تا حرکت بابامو دید خیلی سوسکی و ریز با کلی ناز و عشوه اومد بغل بابام و بوسش کرد.
در همین حین دستش رفت سمت قندون!
بلافاصله بابام دستشونو گذاشتن رو در قندون!
تا دید ترفندش لو رفت از بغل بابام اومد پایین و رفت تو آشپزخونه.
به بابا گوشزد کردم که باباجان این هر کاری کرد گولشو نخورینا!
بابام خندیدن و گفتن نترس کسی سر من کلاه نمیتونه بذاره...
چند ثانیه بعد یه چیزی تو بغلش گرفته بود و بدو بدو از آشپزخونه اومد طرف بابام و با خنده اشاره کرد به قندون. تو دستش در قندون بود و اشاره میکرد که بذارین در قندونو بذارم.
بابام هم بنده خدا خام قیافه مظلومش شد و دستشو از در قندون برداشت که ینی خانوم بتونه در قندونو خودش بذاره.
ینی به طرفه العینی در حین گذاشتن در قندون یه قند هم کش رفت و سریع انداخت تو دهنش و یه جوری که انگار هیچ اتفاقی نیفته پیچید به بازی و رفت دنبال حنانه!
بابام هم بنده خدا همینجوری با بهت به قندون و در قندون نیگا میکردن...
بعد خندیدن و گفتن تا حالا اینجوری کسی سرمون کلاه نذاشته بودا...
پاسخ:
سلام
تو فامیل معروفه به ترمیناتور
+
بله با اعمال شاقه!
خداروشکر
ولی خب ناچار شدیم بریم یه جایی که بالا سر صابخونه اس :)))
با این دو تا ولوله...
پاسخ:
یا خدا...
فکرشم سخته :))))
امیدوارم حسین بیشتر به حنانه رفته باشه تا به زهرا :))))
وگرنه واقعا نگه داشتنشون سخته...
+
زهرا بشدت با سیاسته
با وجود کوچیکیش کاملا از پس خودش تو جمع بزرگترا بر میاد
حتی سر ما هم کلاه میذاره
تو این تصویر هم داره در کنار پدربزرگ تصاویر ام آر آی رو ویزیت میکنه رو به مهتابی :))))
پاسخ:
سلام
عکسا مال من نبود :)
من احتمالا میسک داشته باشم ^_^
زهرا هم تو عکسا دنبال میسکم بود :))
اتفاقا یه چیزایی هم گفت ولی خب نفهمیدم چی گفت...
پاسخ:
سلام
اگه بهشون نگفته بودم همون اول خام ناز و عشوه و بوس شده بودن :)))
در قندون استراتژی آخر بود.
هر چند اگه اینم شکست میخورد مطمئنن یه استراتژی دیگه داشت (تجربه اینو ثابت کرده زهرا هیچ وقت کم نمیاره!!!)
من و هفت جد و آبادمم این ترفندارو بلد نیستیم که این وروجک بلده!
مارو یه نیم نگاه با غضب بهمون میکردن تا سه روز لال میشدیم!
الان اینو دعواش که میکنم بعضا چش تو چش زل میزنه و چش ابرو میاد و با یه کرشمه ای روشو میکنه اونور و میره! اصن انگار نه انگار که داد و دعوا و غیظ و این صوبتاس...
پاسخ:
^_^
پاسخ:
سلام
ممنونم
والا مام بچه اصفهانی بودیم.
اینا انگار ژنشون آپگرید شده! :)))
پاسخ:
سلام
والا این اساتید خانم نوک هرچی پسره تو فامیل چیدن!
هفته پیش چند ساعت گذاشتیمشون خانه بازی. برای اولین بار تو عمرشون چند ساعت تو یه جمع کاملا غریبه با مربی های غریبه و بدون حضور ما!
آخر سر که رفتیم بیاریمشون مربیه میگفت این دو تا یه جوری هوای همو دارن و اعتماد به سقفشون بالاس بقیه بچه هارو حتی پسرارو اینا مدیریت میکردن!!!
خلاصه اینکه پوستمون کندس در آینده :))))
+
ولی خدایی با همه شیطنا و آتیش سوزوندناش نیم ساعت نباشه تو خونه انگار هیشکی نیس...
اصن نمیتونم تحمل کنم دوریشو در حالی که همیشه سعی کردم وابسته نباشم به خانواده و بچه ها.
ولی زهرا فرق داره... ^_^
پاسخ:
علیک سلام
اختیار دارید. یکی از خواص نوشتار همینه. ولی در کل سلام یکی از نامهای خداست و یکی از فلسفه هاش در ابتدای کلام یا دیدار اینه که به طرف مقابل این پیام رو میده که تو از طرف من در صحت و سلامت خواهی بود و قصد آسیب و اذیت ندارم. به خود من حس خوبی میده این کلمه.
زهرا خانم دومیه :)))
اولی حنانه خانومه که جایگاه استادی برا زهرا داره و حسابی یادش میده چجوری باید آتیش بسوزونه. ولی خب حنانه معقول تر و منطقی تره نسبت به زهرا. اصن ترس و این جور چیزا انگار تو این دختر نیس...
+
خدا به دادمون برسه با سومی... :))))))))
پاسخ:
دقیقا
خورده شیشه نیس. قشنگ ازین شیشه قدی ها داره 2 متری :)))
+
ممنونم
لطف دارید شما...
پاسخ:
سلام
ممنونم. لطف دارین.
والا حنانه هم دوست داشت کوچیک بود. ولی با دو تا نگاه غضب آلود مشکل حل اونم بصورت ریشه ای...
ولی زهرا اصن ریشه میشه و نگاه و غضب و اینا براش مهم نیست...
به خدا پناه میبریم از دست این گودزیلاهای دهه نودی...
پاسخ:
سلام
بزرگوارید
ممنونم از دعای خوبتون. برای همه مستجاب ان شاالله
پاسخ:
سلام
ممنونم
منتظریم ببینیم پسرمون چجوری رفتار میکنه تو این شرایط :)
ولی با این اساتیدی که داره بعید میدونم همچین بی سیاست بار بیاد!!! ^_^
پاسخ:
سلام
دقیقا.
+
این سری عیب گذاشن با لگد از سر سفره بندازینشون بیرون :)))
والا... چه معنی داره عیب رو غذا گذاشتن.
تو خونه ما اصن ازین رسما نیست.
ته تهش اگه بخوایم خیلی لطافت نشون بدیم در برابر اعتراض بچه ها به غذا میگیم خب اگه نمیخوای نخور!!!
پاسخ:
سلام
من خودمم بچه اول بودم و کاملا توجیهم در این خصوص.
بچه اول جایگاه خودشو داره تو خونه ما. ولی این زهرا خانوم هیچ اصول و قانون و جایگاهی نمیشناسه :)))
کلا قانونش واسه خودشه و بقیه باید رعایت کنن...
پاسخ:
سلام
ممنونم ^_^
خداروشکر که باعث ادخال سرور شد :)))
+
عموم میگن عکسای زهرارو باید یه نمایشگاه طنز باهاش برگزار کنم! هر کدوم یه مدل خنده داره :)))
پاسخ:
سلام
اختیار دارید آقا :)
ممنونم
ان شاالله عاقبت بخیری نصیب شما و من و همه دوستان
پاسخ:
سلام
ممنونم
لطف دارین
پاسخ:
سلام
:)))
پشت دوربین فقط من بودم. داشتم میرفتم چایی بریزم که دیدم صحنه جالبیه ثبتش کردم :)
تازه تحلیل هم میکرد! به زبون خودش که هیشکی نمیفهمه یه چیزایی رو تو عکس به بابام نشون میداد و دربارش توضیح میداد!!!
+
حسن ها متفاوتن :)
ولی خدایی ذوق کردن نداره ها!
بابای مارو آوردن جلو چشممون :)))
پاسخ:
سلام
فقط نمیدونم چرا این هوش و استعدادارو تو کار خلاف استفاده میکنن فقط :)))
ینی این خارشوهر بشه بابای عروسو در میاره ها ^_^
تا بحال ازین زاویه بهش نیگا نکرده بودم
براوووو...
+
چشم
ممنونم از لطفتون :)
پاسخ:
سلام
ینی تراریخته ان اینا؟
ینی اصن بعید نیستا...
یهو بال دراوردن پرواز هم کردن چند سال دیگه. من اصن تعجب نمیکنم!
پاسخ:
سلام
حرم؟!
ان شاالله اگه رفتیم حتما!
پاسخ:
ممنونم نبات خانم :)
گرافیک وبتون واقعا خوب بود ^_^
پاسخ:
^_^
پاسخ:
سلام
دلتون شاد همیشه :)
لطف دارین...
پاسخ:
سلام
ان شاالله.
خدا روشکر. ان شاالله دلتون شاد باشه همیشه :)
ما تو همینا موندیم خدایی
فکر زیاد شدنشون یکم دلهره آوره ^_^
خدا بخیر کنه
ینی تصور اینکه این جونور دکتر بشه و بخواد مردم رو معالجه کنه بزرگترین جنایت قرنه بنظرم :))))
پاسخ:
ممنونم
خدا همه ی خادمین ملت رو حفظ کنه (گذشته و آینده)