سه شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۲۸ ب.ظ
بنام خدای مهربان
سلام
اصولا تو خونه ما هر وقت بیشتر از 30 ثانیه صدای دخترا نمیاد من و خانومم هر کدوم از یه طرف مثه وقتی که آژیر آتش نشانی رو میزنن میدویم که پیداشون کنیم چون مطمئنن یه جا سرشون گرمه و دارن خرابکاری میکنن که سر و صداشون نمیاد. استثنا هم نداره اصن!
چند شب پیش لم داده بودم رو مبل و داشتم واس خودم کتاب میخوندم بعد از مدتها که با هشدار خانومم مواجه شدم که حنانه رفته تو اتاق و صداشم در نمیاد...
رفتم پشت در و در زدم و گفتم اینجایی؟
گفت بله!
گفتم چیکار میکنی باباجان؟
گفت کار خصوصی دارم!!!!
ما هم خامی کردیم گفتیم حتما داره بازی میکنه و طوری نیست و برگشتیم برسیم به امیرخانی و کتاب و...
حدودا بیست دقیقه ای طول کشید و دیدم بازم صداش نمیاد. دوباره رفتم دم اتاقش و در زدم و این بار درو باز کردم رفتم تو دیدم بععععععلهههههههههه!
خانوم دو تا لاک بصورت قاچاقی از خاله اش (امان از خاله ها :)) ) گرفته و تو کیفش داشته و حالا هم نشسته سر صبر و بی دغدغه و پشت درای بسته و بدون مزاحمت های زهرا خانوم تمام ناخن های دستو پاشو لاک زده! (البته به انضمام شلوار و پیرهن و برخی وسایل اتاق!)
بصورت کاملا ضربدری هم زده! دست راست و پای چپ رو آبی متالیک، دست چپ و پای راست رو یشمی متالیک :))))
خیلی با اعتماد به نفس تو چشام زل زد و انگشتاشو جوری که ناخوناش دیده بشه گرفت جلوم و گفت بابا قشنگ شده؟!
ینی 5 ثانیه هنک بودم که الان چی بگم چیکار کنم!
نهایتا گفتم آره بابا قشنگ شده ولی اگه مامان بفهمه که بی اجازه لاک زدی و لباساتم همه رو لاکی کردی حسابی ناراحت میشه از دستت!
بیچاره لبخندش خشک شد!
منم اومدم بیرون و درو بستم که ینی بشینه روی کار بدش فک کنه و متنبه بشه.(زهی خیال باطل!)
حدود 5 دقیقه بعدش اومد از اتاق بیرون و یه جوری که ما نبینیمش پیچید تو آشپزخونه. از پشت اُپن آروم یه نیگا به من میکرد که اینور سالن نشسته بودم کتاب میخوندم، یه نیگاه هم میکرد اونور که خانومم و زهرا نشسته بودن بازی میکردن.
خوب که اوضاعو وارسی کرد همچین خیلی آروم و تیریپ سوسکی با ظاهری که در تصویر مشاهده می فرمایید!!! اومد بیرون و بسیار طبیعی که انگار اصن هیچ اتفاقی نیفتاده تلویزیونو روشن کرد زد شبکه پویا.
توضیح: قیافه فرد مورد نظر پس از دستگیری و تفهیم جرم و اعتراض و دعوای مامانش به این شکل درآمده است :)
+
حضرت پدر
کاش من هم میتونستم با یه لباس و جوراب و دستکش
همه گَنده کاری هامو بپوشونم
که حداقلش تو ظاهر خجالت نکشم ازت...
کاش حداقل تو بروم میاوردی...
++
کاش میفهمیدم میفهمی!
یا ستار...
۹۷/۰۹/۱۳
۹
۰
مردی به نام شقایق
پاسخ:
خخخخخخخ
نابودمون کرد اصن :)))
پاسخ:
سلام
یه جوری برخورد میکنیم که هم عادی نشه هم عقده اش به دلش نمونه
چند تا لاک داشت ولی چون درشو باز کرده بود قبلا و ریخته بود این ور اون ور تنبیه شد و لاک هاش اعمال قانون شدن :)))
این دوتا رو خاله اش بهش داده بود.
بهش گفته بودیم هر وقت خواستی باید با اجازه مامان بزنی. اونم بیاری برات بزنن نه خودت بری بزنی که نصفشو این ور اون ور بریزی نصف دیگشم رو لباس تهشم بزنی به ناخونات!
+
عجیب این چیزا تو ذات دختراس از بچگی
پاسخ:
سلام
استتار کردنش یه طرف
اون طبیعی رفتار کردنش که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده نابودمون کرد :)))
بعضی وقتا بین این روحیه خاله ها و سیستم تربیتی پدر مادرا تناقض بوجود میاد
مثلا بچه میگه من شب میخوام خونه خاله بمونم و مادر میگه شب بچه باید پیش پدر مادرش باشه و نهایتا خاله با گفتن جمله ی حالا یه شب اشکال نداره باب استثنا کردن قانون و نابود کردن حرف بزرگترو باز میکنه و قص علی هذا :)))
امان از خاله ها.... ^_^
دخترای ما سه تاشو دارن تازه (آیکون زاری)
پاسخ:
بله
فقط یبار خاله اش براش لاک زده. همون یه بار براش جذابیت داشته.
پسرا؟
والا ما از وقتی چش وا کردیم تو کوچه داشتیم با بقیه پسرای همسایه ها تو سر و کله هم میزدیم
لاک و ماک و این چیزا نفهمیدیم چی چی هس اصن :)
+
3 و نیم تقریبا
آزادی مشروط :))))
پاسخ:
این خلاقیتاشون یه وقتایی دردسر سازه!
هفته پیش ما کلا فقط داشتیم پویا میدیدیم چون خانوما با هم دست به یکی کرده بودن کنترل تلویزیون رو قایم کرده بودن در جریان بازی!
بعد از یه هفته از تو جاکفشی پیداش کردیم کنترلو اونم پیچیده بودن لای یه پارچه و به قول خودشون بچه شون رو پوشک کرده بودن!!!
تازه کلی هم شاکی شدن که چرا بچه رو از جاکفشی در اوردی!!!
پاسخ:
سلام
دقیقا همینطوره
والا متنبه و این چیزا تو سیستم بچه های ما نیس اصن!
کار خودشونو میکنن نهایتا :)))
ما بیشتر متنبه میشیم تا اونا!
البته خدایی رو ناراحتی ما خیلی حساسه
همین که فهمید ما ناراحت شدیم با گریه اومد کلی عذرخواهی و منت کشی
فیلمشم یواشکی گرفتم بزرگتر که شد بهش نشون میدم :)))))
(آیکون پدر خبیث)
پاسخ:
سلام
ممنونم
+
خدا به ما هم صبر بده :)))
پاسخ:
آها
فرمایش شما درباره جدیدیاس
والا نسل جدید رو که نه از رو اسم نه از رو قیافه نمیشه دختر پسرشونو تشخیص داد!
لاک که دیگه براشون عادیه :))))
پاسخ:
سلام
بله
دختر است دیگر!
البته ایشون دختر آرومیه تقریبا! امان از دختر دومی که یه ثانیه خونه از دستش آروم و قرار نداره!
تقریبا در تمام کابیت ها و کمد ها و ماشین لباسشویی و ظرفشویی و ... رو ناچارشدیم با چسب و نگهدارنده و طناب و این چیزا ببندیم که نتونه باز کنه بریزه بیرون همه زندگی رو.
آخرشم دیشب یکی از گلدونارو از رو میز هل داد انداخت زمین!
تو فامیل معروف شده. بهش میگن ترمیناتور :))))
پاسخ:
خخخخخخخخخخخ
الان قیافش داغونه یعنی!
ترکیبی از حس همراه با خجالت و شرمندگی و غم و راه چاره نداشتن و حالا کاریه که شده و حالا دیگه بی خیال و این صوبتا :)
+
خدا حفظش کنه
والا برا پسرا طبیعیه شیطون باشن :)
اینا دخترن ینی! باید آروم باشن ولی از چارتا پسر بدترن :)))
++
این اصلاح رنگ آمیزی الاغ تکیه کلام هم اتاقیم بود. اتفاقا ایشون هم بچه کاشون و اسمش هم علی بود. ولی خب کوچولو نبود :) ماشالا تو دوران ضعفش حدود 110 کیلو بود بزنم به تخته :))) بنده خدا حکم کیسه بوکس داش واس ما از بس باحال بود ^_^
هعیییییییی روزگار... چه روزایی رو گذروندیم باهم...
الان دیگه زن و یه دختر کوچولو داره و اونم اسیر تهران شده...
خدا نجاتش بده :)
پاسخ:
سلام و عرض ادب
ممنونم :)
+
این حرفو نزنین.
یه خانوم همیشه یه خانومه.
ولی متونه این زنانگی رو بفرسته به درونی ترین لایه های مغز و قلبش و بروزش نده
میتونه هم بیارتش تو بیرونی ترین لایه های هویتیش طوری که همه ببینن و بفهمن.
زن ها پر از عجایبن. عجایبی که حتی خودشون هم خیلیاش رو نمیدونن و نمیشناسن.
مجردی یه حالت موقته. دلیل نداره هویت آدم رو تحت تاثیر بده.
اتفاقا دوره خوبیه برای رشد و بدست آوردن توانمندیا و مهارت هایی که تو اینده نیازشه
تا وقتی در کنار اون کسی که هم کفوش هست قرار گرفت بهتر از قبل بتونه نقشش رو ایفا کنه
لذا مجردی یه فرصته نه تهدید و نا امیدی و بی انگیزگی
اوکی؟
خب دیگه من با اجازتون از منبر بیام پایین برم تو خط تولید که یه مشکلی پیش اومده :)
بریم ببینیم امروز باید سرمون گرم چی باشه به امید خدا ^_*
پاسخ:
بعضی کلمات و اصطلاحات هست که واقعا نه معادل داره نه میشه ترجمه کرد نه میشه جایگزینشون کرد :)
پاسخ:
خخخخخخخ
حتی تو اتاق به زبون هم آورد :)))
حتی گفت بابا ببین مثه نقاشیا از خط بیرون نزدم :)))
ولی خب ما واقعا نفهمیدیم!
+
چه عجب برادر؟
نیستینا!
پاسخ:
علیک سلام
قبول دارم. سی سالگی سن بدیه. حتی بحران هاش از دوره بلوغ هم بیشتره به نظرم.
حالت گذار از جوونی و ورود به دوره میانسالی
نه به پختگی یه میانسال نه با انرژی یه جوون
ذهن پر از افکار عجیب و غریب و حسرت چیزایی که میخواسته و نداشته و بهش نرسیده و شاید هم نرسه
تو این سن نه اونقدر آدم جوونه که بتونه بشینه کنار رفیقاش و باهاشون حرف بزنه
نه اونقدر قوی و تودار که بتونه مشکلات و درد دلاش رو تنهایی هضم کنه
ولی خب. با این تفاسیر و توصیفات این هم بخشی از زندگیه دیگه
هر کسی رو هم نگاه کنید زندگیش مملو هست از مشکلات
فقط تفاوتش تو نوع مشکلاته و الا همه دارن به اندازه خودشون ولی با قیافه های مختلف.
این وسط تنها چیزی که میتونه سر پا نگه داره آدمو همین امیده... اینم اگه نباشه دیگه عملا هیچی نیست.
بقول شما این چند صباح میگذره ولی چجوری گذشتنش مسئله اس.
+
وابستگی نداشتن خیلی خوبه. فرقی هم نمیکنه مرد یا زن. ولی تعریف عدم وابستگی برا افراد مختلف کاملا متفاوت و حتی بعضا متضاده.
++
خدا عاقبت هممونو ختم بخیر کنه
+++
چشم حتما ^_*
پاسخ:
بی خیال حاجی
تخت بگیر بخواب.
من خودم غممو میدم به سحر :)))
پاسخ:
^_^
پاسخ:
دهه نودیا گودزیلان :) آل آو دم:)))
خخخخخخخخخخخخخخخ
ما از بچگی بد میدونستیم کارای خانوما رو بکنیم :))))
+
دقیقا باید خیلی مراقب بود
اونها که این همه مراقب بودن وضع بچه هاشون اینه
واقعا وای بحال ما و بچه ها ما تو این دوره زمونه ...
++
خدا آخر عاقبتشونو ختم بخیر کنه
پاسخ:
سلام
خیییییییییییییییییییییییییییلی ممنون :)))
پاسخ:
دقیقا نکته اصلی اینه
دختر باید اینقدر از محبت و عشق و و علاقه پدر لبریز باشه که دیگه نیازی به محبت کس دیگه ای نداشته باشه. اینجوری هر چی هم پدر بگه نه نمیگه.
حتما ان شاالله . یکم بچه ها به سن مدرسه نزدیک بشن میارمشون اصفهان چون اینجا خیلی به سیستم بچه های ما نمیخوره.
پاسخ:
:)
نه خدایی ما به این چیزا نمیگیم شیطونی!
به کارای زهرا میگیم شیطونی که در قالب کلمات نمیگنجه...
پاسخ:
سلام و عرض ادب
بله خداروشکر. هر وقت که برسیم. خیلی کم. ولی خب رها نکردیم. یه جورایی نیازه :)
والا بنظر من نه اونقدر باید ساده گرفت و همیشه در اختیار قرار داد که چیز عادی ای بشه
نه اونقدر باید سفت گرفت و منع کرد که برا بچه بشه عقده
عیبی نداره هر چند وقت یبار به عنوان جایزه اونم زیر نظر مادر استفاده کنن که ذوقشو بکنن و بیان به باباشون هم نشون بدن و باباشون هم غلشون کنه و بگه وای چقد خوشگل شده و ازین صوبتا (البته نه اونقدر داغ و زیاد که دختر حس کنه فقط با لاک خوشگله و قضیه زیادی خفن تو نظرش جلوه کنه)
این چیزا برا دخترا نیازه و جاش هم تو خونه اس
ممکنه اگه تو خونه این نیاز رفع نشه بیرون برن دنبال ارضاش و خب کی بهاندازه پدر خاطرخواه و هوادار دخترشه برای تخلیه احساسات و هیجانات دخترونه؟
ما تقریبا شبی 1 ساعت با دخترا با هم بازی میکنیم. درسته که صبح تا شب دارن بازی میکنن ولی قشنگ ملموسه که اون یک ساعت بازی که با باباشون میکنن شبا کلا با همه بازیا فرق داره و یه جورایی ارضا کننده ی کل روزشونه.
پاسخ:
سلام
والا اگه ما بخوایم تربیت کنیم چرا. خیلی سخته
ولی اگه اون بخواد تربیت کنه نه.
ضمنا بچه ها نیازی به تربیت ندارن
همینقدر که ما پدر مادرا با تربیت باشیم و تربیت اونارو بهم نزنیم بچه عالی میشه
پاسخ:
بله همینه که میفرمایید
وسیله خراب باشه احتمال خراب شدن نتیجه بیشتره :)
پاسخ:
نه تنها بی مورد نیست بلکه به جاست.
تازه یه نکته دیگه هم هست که الان برای من به شخصه مشکل ایجاد کرده.
تو پست جدید مطرحش میکنم که نظر دوستان رو بدونم :)
پاسخ:
سلام
خداروشکر ممنونم
ان شاالله موفق باشید هر جا هستید
پاسخ:
لطف دارید :)))
پاسخ:
آره خدایی
متنبه شد بچم :)))
+
ایشون هم یه بار با مداد رنگی دیوارای خونه رو مزین فرمودند!
منم پاک کن و دستمال دادم دستش. خودم ازین اسپری تمیز کننده ها میزدم و بهش میگفتم پاک کن!
بیچاره اشکش دراومد تا دیوارا تمیز شد!
ولی خب دیگه تکرار نشد :)))))
پاسخ:
سلام
ممنونم از لطفتون
خیلی خوش اومدین
کاش یه سر با آقای محمدی و خانوم لطیفی و بچه هاشون شما هم تشریف میاوردین این ورا
من شماره ای ازتون نداشتم از طرفی هم گفتم شاید خوب نباشه با واسطه دعوت کنم ولی خوشحال میشیم در خدمتتون باشیم.
پاسخ:
سلام
ما همیشه دعا گوی شما هستیم و جویای احوالتون دورادور