سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ب.ظ

+
شدیدا احساس میکنم
من به یک لیلی محتاجم...
پ.ن:
حس خوب
یعنی برای رهایی از این خاله بازیای بیخودی عید
و اتلاف وقت
مسیرت به شهر کتاب بخوره و
هرچی کتاب از سید مهدی شجاعی نداشتی رو بخری و
بیست درصد هم تخفیف بگیری و
غرق بشی تو دنیای خوب سید مهدی...
تا خودت رو پیدا کنی...
داستان من به یک لیلی محتاجم (از کتاب غیرقابل چاپ)
پ.ن2:
ناگفته نماند کتاب دختر شینا رو هم خریدم که هدیه بدم به همسر گرام
یادم افتاد عهد کردم دیگه کتاب به خانوم ها هدیه ندم!
لذا با لذت زائدالوصفی برش داشتم برای خودم...
^-^
۹۵/۰۱/۱۰
۹
۰
مردی به نام شقایق
پاسخ:
حاجی این حس این روزا بدجور ریخته بهم منو...
یه حس گنگ و گس
عین قهوه ی تلخ
که از تلخیش حالت بهم میخوره ولی دوست داری تا تهش رو سر بگشی
عین سیگار
که خشکی دودش گلوت رو میسوزونه ولی دوس داری تا تهش رو بکشی...
+
کار بدی نیس
برای اهلش خوبه
واسه بقیه چون ارزش نداره کارو کوچیک میکنه.
Do you turn on?
پاسخ:
نه دیگه
به اونا دیگه کتاب نمیدیم...
براشون کیف خریدیم.
بیشتر به کار میاد
:)
پاسخ:
در این دنیا دگر محرم ندارم
که تا غم هست چیزی کم ندارم
من و سنگینی بغضی گلوگیر
رفیقی غیر غم دارم؟
ندارم...
+
شعر از حقیر...
پاسخ:
سلام
حس میکنم هدیه کتاب خیلی ویژست و باید صرفا برای اهلش استفاده بشه.
ازونجایی که بین خانومایی که اطرافم هستن اهل کتاب(کتاب خور) کم هست این تصمیم رو گرفتم.
البت قدیما بین خانومهای همکار بودن تعدادی که ازین بابت اهل بودن ولی خب محرم نبودن که بشه کتاب بشون داد!
از بین محارم فقط مادر ما خیلی اهل مطالعه و تحقیق هستند که ایشون هم به اندازه یه اتاق کتاب دارن!!
هر چند کتاب به ایشون زیاد هدیه دادم و ایشون هم با علاقه و ریسپانس مثبت تحویل گرفتن.
تو بقیه موارد حس میکنم طرف با یه خنده و تشکر مصنوعی هدیه رو میگیره ولی ته دلش میگه: (این چیه آخه! حداقل یه طلایی یه لباسی یه چیز بدردبخور!)
این احتمال با خاک خوردن اون کتاب هدیه شده تو کتابخونه تشدید میشه و در نهایت بنا به استقرای استدراجی مارو به این نتیجه میرسونه که کتاب رو باید به اهلش هدیه بدی.
حتی اگه این اهلش غریبه باشه.
یبار تو مترو یه کتاب دستم بود. یه دختر خانومی ازین روشنفکرا هم کنارم نشسته بود و داشت یواشکی همراهم میخوند!
منم سر صبر میخوندم که ایشون هم برسه تمومش کنه صفحه رو.
یه لحظه نیگاهش کردم دیدم بنده خدا چنان محو کتاب شده که اصن حواسش نیس که اینقدر اومده سمت من که ناچار شدم تو یه نصفه صندلی خودمو مچاله کنم!
یهو بنده خدا به خودش اومد و نیگاش افتاد به من!
یه نیگاه هم به قیافه ما کرد بنده خدا کلی خجالت کشید و خودشو جمع جور کرد و شالشو کشید جلو (حکم گشت ارشاد داره قیافه ما! میترسن بیچاره ها...)
من دوباره مشغول شدم و این بنده خدا هم دوباره رف تو کتاب...
تقریبا چهل دقیقه ای طول کشید که رسیدیم مترو صادقیه.
وقتی رسیدیم حدود یک سوم کتاب رو خونده بودیم.
میخواست بره بهش گفتم خانوم اگر این کتاب رو بهتون هدیه کنم ناراحت میشید؟
خندید! گفت ببخشید بی اجازه سرک کشیدم!
منم خندیدم گفت مشکل از من و شما نیس. مشکل از نویسندس که قلمش جذابه
گفت بله. میشه بپرسم کی هستن؟
کتاب رو بستم و گرفتم جلوش.
گفتم تا آخرش که خوندین خودتون متوجه میشین.
با یه شوق عجیبی بدون تک و تعارفای مرسوم ازم گرفتش و روی جلد رو خوند. قیدار... رضا امیرخانی... ندیده بودمش تا حالا...
گفتم اینم قسمت شما بود که امروز باهاش آشا بشین. اگه اهل کتاب باشین ارزش خوندن داره کتاباش.
خلاصه اینارو موقع پیاده شدن گفتیم و در نهایت درخواست کرد که پولشو بده که با نگاه عصبناک ما مواجه شد.
تشکر زیادی کرد و گفت تا شب تمومش میکنم و رفت...
خوشال بودم که ته داستان خوب تموم شد.
البت همون روز یکی دیگه از همون کتاب خریدمو خوندمش...
+
بابت اون مطلبی هم که فرمودید دیگه چاره ای نیس!
ایشون خودشون خواستن که آدرس اینجارو داشته باشن دیگه!
اینجا من هستم. خود واقعی ایم. هر چند به همین دلیل تقریبا دچار خودسانسوری 90 درصدی شدم و این امر احتمال تغییر خونه رو بشدت بالا برده!
البته حضوری درباره این مسئله زیاد صحبت کردیم و مطلب جدید نیس احتمالا براشون.
در هر صورت سر عهدم هستم و کتاب هدیه نمیدم به خانم ها...
مگر به اهلش!
پاسخ:
نخوندمش داداش
شما امر کردین حتما میخونمش
دیگه جان ما باباش در اومده تو این اوضاع اقتصادی و خرج و برج و دو سر عائله و مهمون داری و قسط و وام و کرایه خونه و...
دیگه جایی نمیره بیچاره!
پاسخ:
حاجی بذار ما هیچی نگیم!
اینا کلن تعطیلن یا خودشونو زدن به تعطیلی...
قضیه اظهر من الشمس شده!
فقط تنها چیزی که منو مسحر کرده قدرت روی ایناس.
ماشالله سنگ پا و اینا دیگه لنگ انداختن جلو دولتیا
قشنگ راس راس تو چشات زل میزنن و چزند میگن...
آدم بعضی وقتا به خودشم شک میکنه به قرآن.
پاسخ:
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی...
+
واقعا خوش بحالش.
پاسخ:
سلام
به به
بسلامتی و خوشی
ان شاالله زیارتتون قبول باشه
+
حس میکنم حق کتاب ادا نمیشه
شایدم چون خانوم کتاب خون دور و برم نیس!
البته جز مادرم که ایشون دو سه برابر خودم کتاب دارن و خودشون این کاره ان.
++
برای بنده هم کتاب بهترین و زیباترین هدیه اس
ولی برای همه اینطوری نیس گویا!!!
اینو اوایل نمیدونستم!
فک میکردم همه باید مثه خودم واسه کتاب ذوق کنن...
پاسخ:
سلام
ممنونم
بنده هم تبریک عرض میکنم خدمت شما
پاسخ:
سلام
بنده هم تبریک میگم
+
عاقا نگید هی اینو ترو خدا!
مایه خجالت ماس.
اینجا اساتید رد میشنا! شما هی اینو میگید ما جلوشون خجالت میکشیم...
خدمت میرسیم.
پاسخ:
سلام
چشم
رزمی کارا هر چند وقت یه بار نیاز دارن که گیر بیفتن گوشه رینگ و برن تو گارد دفاع و تا میتونن مشت و لگد بخورن و حسابی نفسشون بگیره و بدنشون کبود بشه و داغون بشن و بیفتن کف تاتمی...
بعد بلند بشن و لنگون لنگون بیان بیرون از رینگ و چند دقیقه دراز بشن کف باشگاه تا یه ذره نفس بگیرن و با داغونی برگردن خونه و یه دوش آب گرم و ماساژ و پماد دیکلوفناک و دیازپام و باند کشی و...
تا دوباره ساخته بشن...
ینی واقعا نیازه ها.
حالا تو رینگ زندگی هم حال ما شده مثه حال همون رزمی کاره
فعلا دارم از چپ و راست مشت میخورم. ضربه هارو روی استخونام دارم حس میکنم. چند تا ضربه دیگه مونده تا ولو بشم کف رینگ...
ولی یه رزمی کار همیشه بلند میشه از جا.
خدا هست هنوز
هرچقدر هم این روزا مزخرف و بیخود بگذره!
فقط مشکل بزرگ ما دور شدن از خداس...
هر وقت تو رینگ حرفای استاد زودتر یادت بره زودتر زمین میخوری...
از زود زمین خوردن نگرانم داداش...
پاسخ:
سلام
چی شده؟!!!
یارانمونوقطع نکن؟!
+
عه
تازه الان فهمیدم چی فرمودین.
الحق و والانصاف وقتی اسم اینجارو بین صد تا وب برگزیده 94 دیدم خجالت کشیدم چرا که بی شک اجحاف بزرگی در حق بسیاری از دوستان که نامشون رو نمیارم از بس زیادن شده و ما حسابی رفتیم تو لاک شرمندگی و اصن هیچی نگیم بهتره (آیکون عرق شرم رو پیشونی...)
پاسخ:
سلام
ان شاالله خانده میشود بعد از طوفان دیگری در راه است
هر کاری میکنم دست و دلم به چیز دیگه ای نمیره! انگار یکی با یه نخ نامرئی مارو بسته به سید مهدی شجاعی...
تا نخونم کتاباشو نمیتونم برم سراغ کتابای دیگه
پاسخ:
سلام
عید شما هم مبارک
والا ما از بچگی ادبیاتمون ضعیف بود! اینا که فرمودین رو اصن نفهمیدیم!
+
سلام جان
معرفی بفرمایید
خود ما هم مشتاقیم
پاسخ:
سلام
آخ آخ آخ آخ
من خودم سوختم! شما دیگه مارو نسوزون مشتی...
از قدیم گفتن حبس کشیده رو فقط حبس کشیده میفهمه!
حاجی از حبس و زندون حرف نزن که یه عمر خاطراتمون رو زنده میکنه!
بالاخره هر مردی باید حبس کشیده باشه دیگه! هر کی یه نوعشو!
این حبسه هم ان شاالله منجر به آزادی بیشتر در آینده میشه.
ولی زور داره بخدا
دقت کردین موقعی امتحانات بویژه کنکور چقدر علاقه ی آدم به مطالعه ی غیر درسی بیشتر میشه؟!
پاسخ:
سلام
میاد ان شالله... خوبشم میاد ان شاالله... بشرطی که شما هم لیلی باشید!
+
به حرف قدیمیا باید گوش کرد! :)
یاد اون خانومه افتادم که گفته بود خدا من واسه خودم چیزی نمیخوام که!
واسه مامانم یه دوماد قد بلند و خوشگل و پولدار و خوش اخلاق و حرف گوش کن میخوام!
خواهرم نداشته باشه...
^_^
پاسخ:
سلام علیکم
میگم میشه بین ما و اون بنده خدایی که فقط کتاب میخره ولی نمیخونه ارتباط کوچیکی برقرار کنید؟
در حد کتاب قرض گرفتن و پس ندادن!
+
مام خیلی علاقه داریم کتاب بخریم ولی کتابفروشای محترم میگن کتاب خریدن هم مثه ازدواجه لامصب!
صرفا عشق و علاقه کافی نیس!
پول میخواد...
پووووول....
پاسخ:
سلام بر سلام عزیز و دوست داشتنی
ممنونم از لطفتون
+
بله بنده مستندش رو دیدم
البت چون دوستانم تو این قضیه هستن مفصلش رو از خودشون شنیده بودم.
خدا خیر و برکت بده به بچه هایی که تو این قضیه زحمت میکشن که مایه ی امنیت و آرامش مردم هستن.
پاسخ:
سلام
نه کوتاه نیاد!
به عنوان یه ملاک اصلی در نظرش داشته باشه چرا که تو شناخت شخصیت طرف مقابل بسیار کمک میکنه!
حضرت آقا میفرمودن من هر وقت یاد وضعیت کتاب خوانی تو کشور می افتم حقیقتن قلبم به درد میاد(مضمونش این بود البت)
کم مطالعه ای (بهتره بگیم بی مطالعه ای) آقایون و ایضا خانومای به اصلاح مذهبی واقعا جای هیچ حرفی رو نذاشته! (آیکون شرشر عرق شرم ریختن!!)
متاسفانه ی دوستان لاییک بنده بسیار اهل مطالعه هستند و ازین نظر واقعا بهشون علاقمندم
هر چند در بین مذهبی ها هم اهل مطالعه زیاد هست ولی کمه!!!
نظرتون کاملا صحیحه البت نه هر مطالعه ای!
یه جورایی طرف هم باید "خوب کتاب خون" باشه و هم "کتاب خوب خون" باشه تا بشه این فرمایش ما
اوکی؟
^_^
پاسخ:
سلام
نصف عمرمون به فناس اگه نخونده باشیم کتاباشو
به نظر حقیر که واقعا عالی هستن. چه داستان ها چه نمایش نامه ها چه متون ادبیشون و بویژه رمان هاشون.
خدا به قلمشون خیر و برکت بده
بعضی کتابهاشون هست که آدم صفحه به صفحه باهاش اشک میریزه
سقای آب و ادب
آفتاب در حجاب
پسر عشق پدر
کشتی پهلو گرفته
ازدیار حبیب
و ......
بعضی دیگش هست که آدم حسابی کیفور میشه
سانتاماریا
کرشمه خسروانی
غیر قابل چاپ
و...
بعضی دیگش حسابی آدمو میبره تو فکر
صمیمانه با جوانان وطنم
دموکراسی و دموقراضه
و ....
پاسخ:
سلام
قل انما اعظکم بواحده. ان تقوموا لله مثنی و فرادی...
+
اینکه حس نیاز وجود داشته باشه و این کمبود تو زندگی حس بشه هر لحظه بسیار مهمه
و از اون مهم تر عادی نشدن این حس نیاز و کمبوده...
گاهی به این فکر میکنم وقتی اینقدر راحت به نبودنش عادت کردم
واقعا چه نیازی به بودنش؟!
++
کلن کتابای سید مهدی شجاعی رو بخونید
تو هیچ کدومش ضرر نمیکنید :)
پاسخ:
شما آدرس بفرمایید ما کتاب ارسال میکنیم خدمتتون البت به شرط خوندن!!!
+
چند باری این کار رو کردیم. بعضی از دوستان که میخواستن ازدواج کنن براشون کتاب و سی دی و اینا فرستادیم و اتفاقا خیلی هم راضی بودن
++
بله خب
ما بر اساس سلیقه طرف هدیه میدیم البت سلیقه ی بعضی افراد بسیار سخت هست.
بعضیا هم سلیقشون کتاب نخوندنه!
+++
این روحیه ی شمارو باید به تعداد زیاد تکثیر کنن و تزریق کنن به همه ایرانیا
پاسخ:
سلام بر سلام عزیز
ینی ناخودآگاه خر درونم گفت: (جیگرم... جیگرم... جیگرم...+دقیقن همون لحن خودش)
شنیدن زحمات و سختیایی که این عزیزان کشیدن از زبون خودشون و همرزماشون سعادتی بود که خدا نصیب ما کرد
و البت شبیهش تو بحث هسته ای.
+
یه پیشنهاد دارم
خب حاجی یه وب بزن قشنگ اونجا بنویس جریان کتابو و سایر مباحثو. حیفه بوخودا...
ما و دوستان هم میایم اونجا فیض میبریم.
جان؟
بله دوستان اشاره میکنن شیرینی هم باید بدی!
چی؟
میخوای شیرینی ندی؟!!!
اصفهانی بازی؟!
حالا شما وبو بزن! شیرینیشو یه جوری ازت میگیریم ^_^
++
خدایا بهش بفرمایید وبلاگ بزنه!
اونجا هم مطالب خوب بذاره
شیرینی هم بده.
دانمارکی باشه لدفن^_^
دعاهاش رو هم مستجاب کن بی زحمت
پاسخ:
آقا آقا آقا
نفرمایید این جوری!
مثلا در حضور صواع جان و مکتب انقلاب و سایر دوستان عزیز ما بشیم برتر؟!
مایه شرمندگیه!
پاسخ:
سلام
راست که نمیگن مشخصا!
لازم هست درباره این قضیه مطالعه بفرمایید
هم وظایف رهبری رو دقیق باید مطالعه کرد هم تاریخ!
بعضی از اشتباهات زمان خود رسول خدا و امیرالمومنین هم اتفاق افتاده! تازه اونا معصوم هم بودن...
پس چرا جلوی همه چیزو نگرفتن؟
اصن چرا خود خدا جلوی همه ی اشتباهات رو نمیگیره مارو راحت کنه؟!!!!
غربیها اگر نمیترسیدن بنظرتون لازمه اینقدر دشمنی کنن با ما؟!
+
این مسایل چیزاییه که همینجوری بصورت رگباری بین مردم پخشش میکنن و خب ظاهر منطقی هم بهش میدن که قابل قبول بشه و اگر یکم آدم روش فکر نکنه ممکنه دچار اشتباه بشه
ولی در کل کسی که قرآن رو بخونه و روش فکر کنه و تاریخ رو هم تا حدودی خونده باشه میتونه براحتی تشخیص بده این چرندیات رو از حرف درست و درمون
پاسخ:
اتفاقا شما هیج جایی رو پیدا نمیکنید که مشکلی باشه و قبلش ایشون تذکر نداده باشن . چه خصوصی چه عمومی به مردم. ینی گشتما! خدایی نیست.
نیگاه میکنید میبینید ده سال قبل ایشون کلی درباره فساد اقتصادی و دنیا طلبی مسئولین تذکر دادن و تشر زدن و ....
همیشه هم تکرارش کردن.
ولی وقتی کسی گوش به حرف ولی نده حتی اگر خود حضرت علی ع هم باشه کارش جلو نمیره
عزل و نصب بجز در مواردی وظیفه رهبری نیس!
پاسخ:
خو تاریخ علم رو براشون بگید تا متوجه بشن غربیا هرچی دارن از ماس!
با این تفاوت که یه زمانی ما تلاش میکردیم و نامبر وان علم و تکنولوژی و فرهنگ بودیم ولی غربیا داشتن پوست کله ی سرخپوستارو میکندن و خونریزی میکردن.
یه زمانی ما زدیم جاده خاکی و رفتیم سراغ راحت طلبی!
با همون اصول ما غربیا کار کردن و از ما زدن جلو!
حالا هم بهمون فخر فروشی میکنن.
حالا هم اگه سر عقل نیایم و تلاش نکنیم و همچنان مشغول تنبلی باشیم این فاصله روز به روز زیادتر میشه!
یادم افتاد عهد کردم دیگه کتاب به خانوم ها هدیه ندم!
کار بدیه؟ یا مسئله شخصیه؟ لطفا بگو ما هم روشن شیم