جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۵۳ ب.ظ
تازه عروسی کرده بودن. با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم گل و شیرینی بخریم و یه سری به شان بزنیم.
خانه شان کوچک بود. یک پذیرایی دوازده متری داشتند. روی دیوار بالای پذیرایی عکس امام خمینی و عکس امام خامنه ای را چسبانده بود.
بین عکس های آن دو بزرگوار یک قاب بزرگ خالی هم بود. برای همه مان سوال
شده بود. تا حالا ندیده بودیم کسی قاب خالی به دیوار پذیرایی خانه اش
بچسباند.

عاقبت من طاقت نیاوردم و به نمایندگی از همه پرسیدم: این قاب خالی چیه!؟ نکند به زودی در این مکان عکس عروسی تان نصب می شود!؟
بچه ها خندیدند. خودش هم لبخندی زد و جواب داد:نه. . . این قاب جای خالی عکس امام زمان است
. می خواهیم وقتی حضرت مهدی ظهور کردند و چهره شان را همه دیدند عکس شان را به دیوار خانه مان بچسبانیم.
همه مان مات و مبهوت شدیم. یکی پرسید: پس چرا از حالا قاب خالی زده ای به دیوار؟ هنوز که آقا ظهور نکرده اند.
فوری جواب داد: همین دیگر. . .
می خواهیم همیشه یادمان باشد یک چیزی توی زندگی مان کم داریم.
هر لحظه که
این قاب خالی را می بینیم یادمان می افتد که منتظر ظهور باشیم. . .
پ.ن:
یک نفر مُرد...
و چشمش به دری دوخته بود...
(+)
کاش صاحب برسد
این جوانان همه را در ره خود پیر کند
هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی
چشم بر در بُود و دلبر او دیر کند ...
ادامه مطلب:
سر خم می سلامت...
الحمدلله سلامتید حضرت آقا...
تازه فهمیدم چقدر دوستتون داریم و برامون سخته حتی یه لحظه روی تخت ببینیمتون.
جان ما بفدای شما
۹۳/۰۶/۲۱
۵
۰
مردی به نام شقایق
پاسخ:
خدارو هزار مرتبه شکر.
+
خیلی نایابه
هماهنگی دل های اون زوج جوون!
من ندیدم هنوز!
پاسخ:
البته این داستان بود!
+
امیدوارم تو واقعیت هم ازین زوج ها باشن...
پاسخ:
واقعا خیلی...
پاسخ:
سلام
این که شرط نیست که!
معرفته.
این نمیتونه شرط ضمن عقد باشه.
+
هزار مرتبه شکر
محتاجیم
یاعلی
پاسخ:
لبخند های آقا همیشه آرامش بخشه
این روزا واقعا آرامش بخش تر...
پاسخ:
ان شاالله!
+
خدا سایشون رو رو سرمون حفظ کنه
پاسخ:
سلام
ببخشید. اصلاح شد.
ان شاالله از خود نویسی به خدا نویسی برسید.
شعر حیفه.
جفا میکنید به دفتر شعر اگر نرید سراغش....
+
حسین جان
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنی...
پاسخ:
یعنی که سرم باد فدای قدم تو...
پاسخ:
سلام
بعضا با خود حضرت زندگی میکنن.
با خود خودش...
+
ان شاالله اینجوری هستید
یاعلی
پاسخ:
شاید!
پاسخ:
سلام
چشم
پاسخ:
چشم به راهی سخته...
پاسخ:
بشکست اگر دل من
به فدای چشم مستت...
پاسخ:
من مشتری یوسف و دردست کلافی
جز رشته ی دل بر سر بازار ندارم...
پاسخ:
الحمدلله امروز مرخص شدند.
سخنرانیشون هم دلمون رو آروم تر کرد...
خدا حفظشون کنه بحق علی
یاعلی
پاسخ:
سلام
والا خونه ما که دیگه جا واسه تابلو نداره! کلا خونه ما تابلوئه! دیوار خالی نداره...
خونه پدر م و اینا هم با وجود وسعت دیگه دیوار خالی نداشت از بس تابلو بهش زده بودند(البته همش برکت ما بودا)
+
هزار مرتبه شکر
پاسخ:
بله خب.
بعضیا قشنگ زندگی میکنن!
حیف که این بعضیا خیلی کم ان...
پاسخ:
پس اجراش کنید
:)
+
کلا سر کار معروفم به حیدری مشکل گشا!!!
ینی ایده های ما اگه نبود شرکت رو هوا بود.
حتی استاد راهنمام هم هر وقت باهاش جلسه دارم یکی از دانشجوهای دکتراش رو میاره که من ایده بدم مشکلاتش حل بشه!
یه همچین ادم ایده پردازی ام من!
فقط نمیدونم چرا بیشتر مشکلات دیگران حل باشه با ایده های من! ولی مشکلات خودم همچنان پابرجاس!
این همه ایده دادیم هیچ کدوم به پول نرسید!!!!
هعیییییییییییییییی
پاسخ:
ای ول!
اصن پایه ام در حد تیم ملی بلغارستان...
اونوخ کی رئیس بشه؟
پاسخ:
نه دیگه نشد!
اگه من رئیس باشم پایه ام!
من از بچگی آرزو داشتم رئیس بشم آقای مجری(با لحن فامیل دور...)
پاسخ:
سلام
بله. الحمدلله رب العالمین
+
خب واقعیت بود دیگه!
تا حالا نگفته بودیم ریا نشه!
پاسخ:
رفیق ما؟!!!
+
بعضیا با اعتقاداتشون زندگی میکنن
بعضیا فقط دربارش حرف میزنن...
پاسخ:
دلم سر گرم دنیا شد سرم بر باد دنیا رفت...
جوانی رفت... پیری هم... کسی از یاد دنیا رفت
همه دنیای شیرینم به پیش چشم بر هم خورد
که دارد می رود شیرین. ببین فرهاد! دنیا رفت...
شعر بداهه ی بود
ایراد داره زیاد
خیلی خوشم اومد؛از ماجرای اون قاب خالی...
خوشم اومد؛از هماهنگی دل های اون زوج جوون!