سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ق.ظ
هر دلی آمد کنار تو از اینجا برنگشت
گرچه مجنون بود... اما سوی لیلا برنگشت
یک نفر میخواست با گنبد نظر بازی کند
جلد شد.. دیوانه شد.. دیوانه اما برنگشت
زائری که هیچ همراهی به جز اشکش نداشت
بعد از اینکه اشک ها را ریخت تنها برنگشت
در کنارت مثل یک ماهی درون آب بود
بی تو بودن را نفهمید آخرش تا برنگشت
صبح.. بیماری دخیل پنجره فولاد شد
تو شفا دادی.. ولی آخر سرو پا برنگشت
دوستم را اولین باری که آوردم حرم
تا دم ِ برگشت با ما بود.. با ما برنگشت
راستی آقا همان آهو که ضامن بوده ایش
آخرش برگشت پیش مادرش یا برنگشت؟!
*
روی چشمهای کبوتر زوم بفرمایید
پرزیدنت نوشت:
حاجی!
گفتی به زور مردم رو نمیبرم بهشت!
نگفه بودی به همین راحتی می بریمون جهنم!
(با لحن جیگر بخونید)
گفتم کار این آقای پرزیدنت و منتقداش به فوش خواهر و مادر میکشه؟
گفتم یا نگفتم؟!
گفتم یا نگفتم؟!!
گفتم یا نگفتم؟!!!
(حالا با لحن فامیل دور بخونید)
ادب مرد به ز دولت اوست
که با این در اگر در بند در مانند درمانند...
۹۳/۰۵/۲۱
۱
۰
مردی به نام شقایق
پاسخ:
برو با کفتران خود خوش باش
منه بیچاره چون کلاغم که.......
پاسخ:
شما مشکل داری داداش!
اعتدال ینی این!
پاسخ:
عکس توی چشم کبوتر چی؟!
خدا شاعرش رو خیر بده
پاسخ:
در جریان چی بزرگوار؟
پاسخ:
ما را کبوترانه وفادار کرده است...
+
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
فاضل نظری
پاسخ:
شکسته بال تر از من میان مرغان نیست...
پاسخ:
بسم الله
حرم لبریز زایرها
مسافرها
مجاورها
گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها
یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها
وحالا هرکدام آرام
زبان واکرده در این ازدحام، آرام:
"ببین این دست پینه بسته را آقا
ببین این شانه های خسته را آقا
به بیخوابی دوچشم خویش رامجبووور کردم من
به زحمت پول مشهد آمدن را جوور کردم من
نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را"
.
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت
یکی بالای گلدسته اذان میگفت
صدا پیچید در صحن و حرم، گویا درو دیوار با انصاریان میگفت:
"اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی..."
.
یکی بغض میان آه را میگفت
یکی هم خستگی راه را میگفت
جوان زایری در گریه هایش"آمدم ای شاااه" را میگفت
.
خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ، دلگیر حرم هستند
همانهایی که جاماندند و حالا پای تصویر حرم هستند..
پاسخ:
ملاحظه بفرمایید
http://www.snn.ir/detail/video/338876/202
خداروشکر ما هر روز یه چیز جدید دشت میکنیم
پاسخ:
سلام
هوایی شدن خوبه
ولی درس خوندن تو یه شهر دیگه واسه دختر خانومی مثل شما اصلا خوب نیست حتی اگر مشهد باشه.
بنده اگر خواهر خودم بود باهاش شدیدا مخالفت میکردم چون خودم چهار سال تو یه شهر دیگه درس خوندم و وضع دخترای خوابگاهی رو خوب میدونم!
حالا خود دانید!
یاعلی
پاسخ:
سلام
بح بح
زیارت قبول مشتی
لطفتون مستدام
ان شاالله مدام بری زیارت و مارو اونجا دعا کنی
یاعلی
پاسخ:
سلام
بح بح
زیارتتون قبول
واقعا خوش به سعادتتون
+
اینم از الطاف خود حضرته که ما در خدمت بزرگوارانی مثل شما هستیم
ان شاالله مدام زیارت نصیبتون
یاعلی
پاسخ:
اتفاقا برعکس!
ما تلخی های سیاست رو با حس زیبای شعر و عکس تحمل میکنیم و همچنان اهل مبارزه میمونیم...
اگر لطف حضرت نبود مدتها پیش ناک اوت شده بودیم.
پاسخ:
دلم میخواست کبوتر باشم...
پاسخ:
سلام
متاسفانه هر روز اکثر رسانه هارو سرکشی میکنم!
+
رحماء بینکم اشداء علی الکفار...
این اعتدالی بود که رهبر تعریف کردند
اعتدالی که این آقایون تعریف کردند چیز دیگه ای غیر از قرآنه!
پاسخ:
سلام
خدمت میرسیم
+
حبیبِ اصحاباز اصحاب سوال کرد: چرا آمدید کربلا؟
جواب دادند: اتینا لننصر غریب فاطمه.
داستان رفع غربت بود از غریب فاطمه.
رفاقت ها کاش رنگ کربلا داشته باشد.
کاش همه حبیب باشند، رفیق!
آمدند تا حبیب کربلا _حسین علیه السلام _ غریب نباشد.
هفتاد و دو حبیب به پای یک حبیب،
همه جمع شدند تا حبیب دو عالم غریب نماند.
داستان برگشتن حبیب به قبیلش و آوردن دوستانش بسیار عجیبه...
پاسخ:
سه سال برایت کـــافی بود تا بشوی شبیـــه ترین به "مـــــــــــــــادر" تـو اگـــر 18 ســـاله
میشدی چــه میـــکردی ؟!
+
بعضی چیزا هست که اشک آدمو در نمیاره
جون آدمو بالا میاره...
پاسخ:
بنده نوازیت همه میگن محشره سلطان
تو این شلوغی مارو یادت نره سلطان...
آقاجان...
+
والا درک این پیام برای ما بی سوادا خیلی سخته!
هل نده مارا حسن...