مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

استاد راهنما...

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۴ ق.ظ
اپیزود اول

دپارتمان مهندسی شیمی:

(مرد جوان چند بار راه رو های دانشکده را طی میکند. آخر سر جلوی یکی از اتاقها می ایستد. نگاهی به تابلوی فلزی کوچک روی دیوار میکند. زیر لب "بسم الله" ی میگوید و با انگشت وسط چند ضربه به در میزند)

_ تق تق تق...

_ بفرمایید!

_ سلام آقای دکتر. منم! میتونم دو سه دقیقه وقتتون رو بگیرم؟

_ به به! بفرمایید تو آقای مهندس. بفرمایید بشینید. در خدمتم.

_ راستش آقای دکتر مزاحمتون شدم که در مورد پروژه و پایان نامه خدمتتون صحبت کنم.

_ خیلی هم خوب. در خدمتم مهندس جان.

_ آقای دکتر این رزومه حقیره. ممنون میشم اگر ملاحظه بفرمایید.

(آقای دکتر برگه ها را میگیرد و با دقت خاصی وارسی  میکند و با لبخند از روی رضایت سر تکان میدهد)

_ خیلی عالیه. مهندس جان ماشالا ماشالا شمام ترکوندیا...

(مرد جوان کمی سرخ میشود و سرش را پایین می اندازد.)

_ بگذریم آقای دکتر. راستش تو دوره لیسانس بنده روی غشاهای پلیمری و سیستمهای غشایی کار کردم. حالا هم میخوام اگر خدا کمک کنه همون بحثارو ادامه بدم. برای همین مزاحم شما شدم دکتر...

_ چی بهتر از این مهندس! ما که از خدامونه دانشجویی مثل شما داشته باشیم.

_ اختیار دارید آقای دکتر. برای ما افتخاره که دانشجوی استادی مثل شما باشیم.

_ حالا برنامت چیه؟ موضوع خاصی مد نظرته یا تازه دنبال موضوعی؟

_ راستش چجوری بگم آقای دکتر... یه چند تا موضوع تو ذهنم هست که اگه شما موافق باشید

(آقای دکتر حرفش را قطع میکند)

_ موافقم مهندس.

موافقم.

(بعد هم میزند زیر خنده)

از امثال تو خیلی خوشم میاد. منو یاد جوونیای خودم میندازین. یه جوون اصفهانی زرنگ...

حالا چی هست موضوعت؟

_ با اجازتون میخواستم جداسازی فلزات سنگین کار کنم. اورانیوم ، توریم ، زیرکونیوم و...

(مردمک چشمهای دکتر کوچک میشود و ابروهایش گره میخورد و باتعجب زل میزند در چشمهای مرد جوان)

_ چی؟ دیوانه شدی مهندس؟ این همه موضوع خوب که به راحتی میشه کلی مقاله هم ازش درآرود چرا فلزات سنگین که نه امکاناتش رو داریم نه دسترسی به اطلاعاتش هست نه مقاله ازش خوب چاپ میشه؟

فکر بعدش نیستی؟

میدونی چقدر دردسر و محدودیت برات داره؟

چه تو ادامه تحصیل ، چه تو خارج رفتن ، چه تو...

_ فکر امکاناتش رو کردم دکتر. یه صحبتایی کردم با...

(دوباره حرفش را قطع میکند)

_ نه مهندس این موضوعا فایده نداره. اصن از فکرش بیا بیرون. هیشکی زیر بار این موضوعا نمیره.

_ آخه برا کشور لازمه آقای دکتر. خودتون که بهتر میدونید.

_ میخوای اسممون رو بذارن تو بلک لیست؟

میخوای به کشتنمون بدی؟

من که حاضر نیستم.................


(یک لحظه سرش تیر میکشد. چشمهایش سیاهی میرود. دیگر چیزی نمیشنود. حتی نمیداند چطور خداحافظی کرده و بیرون آمده. حتی نمیداند چطوری تا کنار مسجد راه رفته.

چیزی روی سینه اش سنگینی میکند به قاعده ی کوه کنار دانشگاه!

و امان از سنگینی سینه و بغض گلوگیر...)


اپیزود دوم

شهدای گمنام دانشگاه:

مرد جوان تک و تنها کنار رفقایش نشسته و زل زده به افقی که تیره شده در چشمهایش.

انگار فقط اینجا درد دلهایش خریدار دارد. تنها جایی که همیشه آرامش میگیرد اینجاست.

سرش را روی شانه مزار یکی از رفقا میگذارد و های های سبک میکند سینه پر از درد را. بیرون میریزد گدازه های این آتشفشان به ظاهر خفته را...

سرش را بر میدارد. اشک هایش را پاک...

رو به آسمان نجوا میکند:

_آقای دکتر. خودت باید استاد راهنمای من بشی...

پروپزال منو خودت باید امضا کنی...

(و اشکهایی که آسمان را در چشمانش میلرزاند، دست های مهربان استاد است که دانشجوی حقیر و درمانده اش را در آغوش میگیرد...)




+
سلام
در کمال ناباوری
دیشب تو اخبار به یه خبری اشاره شد و خیلی زود گذشت.
میتونم بگم یکی از بدترین خبرهای این روزها
استاد رفیعی هم رفت...

هنوز که هنوزه صدای این شعری که پیش آقا خوند تو گوشمه:

جاده مانده است و من و این سر باقیمانده
                                           رمقی نیست در این پیکر باقیمانده

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی       
                                          هیچکس نیست در این سنگر باقیمانده

گر چه دست و دل و چشمم همه آوار شده
                                          باز شرمنده ام از این سر باقیمانده
 
روز و شب گرم عزاداری شب بو هاییم
                                           من و این باغچه ی پرپر باقیمانده

پیشکش باد به یکرنگیت ای مرد ترین
                                          آخرین بیت در این دفتر باقیمانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
                                          با تو ام ای یل نام آور باقیمانده

کاش میتونستم تو مراسمش شرکت کنم.
دوستان ، روح استاد که مطمئنن شاده برای عرض ارادت خدمت این شهید بزرگوار بیاید یه فاتحه برای دلای مرده ی خودمون بخونیم.


++
آهای "بنده خدا"!
ترو خدا دوباره شروع نکن!
هرچند سپردمت به امام حسین(ع)
اما ایندفعه بد میبینی...

۹۲/۰۷/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۱۳)

سلام
اگه تایید میکرد بنظرم واسه خودتون هم تعجب ناک بود
تازه اولشه جناب مهندس
کارتون واسه رضای خدا بوده و باهاش معامله کردین،خودشم میدونه چیکار کنه
ممکنه امتحانایی گرفته بشه ازتون که...
موفق و عاقبت بخیر باشید و استوار در هدفتون
التماس دعا
یا علی

پاسخ:
پاسخ:
یا الله و یا رحمان و یا رحیم
یا مقلب القلوب
ثبت قلبی علی دینک...

یاعلی
۲۴ مهر ۹۲ ، ۰۷:۳۴ منتظربهار
رفیق آسمانی ...

پاسخ:
پاسخ:
استاد آسمانی...
سلام
درد داره اینکه ببینی دور و برت پره از آدمایی که چسبیدن به میزایی که اسما برای اوناست و ذره ای فکرشون فراتر از اتاق کار و موقعیتشون نمیره.
انشاالله که تو این مسیر که راه شهدامونه سربلند و موفق باشید.

پاسخ:
پاسخ:
سلام

آره والا
از قدیم گفتن:
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست...

دعامون بفرمایید

یاعلی
۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۳:۲۵ پلک شیشه ای
سلام علیکم

هییی
چی میشه گفت ...
شهدا گلچین اند همه که دِلشون حیدری نیست جناب مهندس
استاد ها هم همشون که توفیق شهادت (شوق شهادت )(برای رضای خدا کار کردن ترسناک شده انگار)و این صوبتا ندارن ...
به لطف خودشون ثابت قدم باشید ان شاالله
دستشون همراه زندگی تون مثل همیشه
دعای عرفه بودید؟!
صفای وصف ناپذیری بود!!
حسش مثل قطعه این سه تا لاله بود!

خداقوت دغدغه هاتون
یاعلی(صلوات برای فرج)

پاسخ:
پاسخ:
سلام
گفتنی هارو به همونا گفتیم.
جوابمون رو هم گرفتیم:
ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا...

دعای عرفه تو دفتر کارم نشسته بودم! حتی به رادیو هم دسترسی نداشتم که دعا گوش بدم!
این ینی ته بی لیاقتی...

ممنون از دعاهای زیباتون
برای خودتون هم مستجاب

یاعلی
سلام
خب معلومه کسی ک میخاد برسه ب احمدی روشن باید بیشتر از اینا دلشو بشکنن...این ک تازه خیلیم خوب بوده
خاسین رو کمک ماهم میتونین حساب کنید ...ن ماهم بلدیم !
واسه پیشرفت شما و کشور که میتونیم دعاکنیم ..واسه شهادت شما و کلن برو بچه ها و خودمون ک میتونیم دعا کنیم

پاسخ:
پاسخ:
سلام

مردونه که زندگی نکردیم

دعا کنید مردونه بمیریم...


+
رو کمک شما حساب کردیم!

یاعلی
۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۷ خادم الجواد(ع)
سلام
جناب حیدری غصه نخورید من عرفه را امسال دو بار خوندم
یکی اش به نیت شما
از آنجایی دعای عرفه دانشگاه امسال زود تمام شد
ما به مراسم دعای عرفه امام زاده رسیدیم (برای شما)

اشکال نداره خدمتتان مورد در گاه حق
.........

پاسخ:
پاسخ:
سلام

هر دوتاش گوارای وجود

واقعن ارباب سنگ تموم گذاشتن تو این دعا

خوش بحالتون که این توفیق شامل حالتون شد

برا فرج دعا بفرمایید

راستی چه خبر از بچه ها؟
هنوز میرید سراغشون؟
تو اصفهان هم یه جا پیدا کردم به لطف رفقا شبیه همین جا که شما فرمودید.
مرکز توانبخشی آسوده ماوی.
خلاصه یه روز با رفیقمون رفتیم اونجا خیلی صفا داد.(بماند که آدم ناچار بود بزور اشکاشو نگر داره!)
منتظریم از اونا هم بنویسید برامون
یاعلی
۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۴:۲۹ چه فرقی می کنه؟
واقعا که تاسف باید خورد برای اون آقای دکتر...
با جاهای دیگه اگه میتونین هماهنگ کنین و از اونجاها استاد راهنما بگیرین..
استاد راهننمای خودم سرش درد میکنه برای این تیپ کارایی که...پروپوزال خودمم فقط خدا و همین استادم پشتش بودن وگرنه سر دفاع از پروپوزالم نبودین ببینین چه کارا که نکردن...
همین استادم خیلی آدم اکتیویه و سرش درد میکنه برای.....
خدا حفظش کنه...
کاش بتونین با یه استاد دیگه هماهنگ کنین و بردارین حتی از یه دانشگاه یا مرکز دیگه....جاهای دیگه هم میتونین کار کنین ها ..یکی از بچه های خودمون پایان نامه رو رفته یه موسسه خصوصی... استاد و این حرفا هم از اونجا گرفته...
تلاشتونو بکنین اگه خدا بخواد مطمئن باشین که میشه..
هر چند خودم میدونم همه ی اینا رو بهتر از من میدونین ...
اگر به صلاحتونه ان شاالله که خودش براتون جور کنه...

پاسخ:
پاسخ:
سلام

من به حال خودم تاسف خوردم و شرمنده اون رفقایی شدم که جونیشون رو دادن و الان علی الظاهر زیر خاک خوابیدن.
همونا که همه علت دانشگاه رفتنم اونان.

خدا حفظ کنه استادتون رو همه اونایی که دغدغه دارن و در راه اون دغدغه تلاش میکنن.
این بنده خدا استاد ما هم آدم خیلی خوبیه!
شاید زاویه نگاهمون با هم فرق داره. شاید!

اگر خدا بخواد بنده هم دنبالش هستم با جای دیگه بردارم(نمیشه اینجا بگم کجا!)

مطمئنن خودشون جور میکنن.

استاد راهنمای اصلی ما دکتر مصطفی احمدی روشن.
ان شاالله تا اخرش هوامون رو دارن.
تا آخر آخر آخرش... تا روزی که پیش خودش دفاع کنم از پروژم...

پیش پیش پیش خودش...

یاعلی
سلام علیکم
زیارت قبول
ببخشید م.ن بین اون همه کامنت یکم سختمه و البته وقت گیر که شماره فداییان حسین رو پیدا کنم میشه لطفا اون شماره ای که از فداییان کامنت کرده بودید که پیامک بفرستیم بهشون برای اطلاع از مکان و زمان برنامه هاشون رو مجدد بفرمایید.ممنون میشم.
+ بنده یک بار پیامک خالی همون موقع فرستادم ولی جواب نگرفتم! باید به جای متن چیزی نوشته بشه؟
یا علی

پاسخ:
پاسخ:
سلام

آدرس سایت و توضیحات رو فرستادم خدمتتون

یاعلی
بعد مدت ها اومدم دیدم چقدر اینجا اتفاقهای خوب افتاده...سلام
تبریک میگم قبول شدن خودتون و همسرتون رو...ان شاالله که جا پای بزرگان بذارید
و همیشه موفق باشید.

پاسخ:
پاسخ:
سلام

بح بح!

منور فرمودید

ممنون

ان شاالله

یاعلی
سلام اخوی...
اپیزود اولتون جگرمونو سوزوند..!
انشاالله همیشه موفق باشید تو همه عرصه های زندگیتون..
لایق باشیم دعا گو هستیم اخوی..
خدا خودش کارتونو درست میکنه..

یا علی...

پاسخ:
پاسخ:
سلام

ببخشید اگه ناراحتتون کردیم.

بله خب!
خودشون هم همینو میگن(خداجان)

میگن همه کارارو من درست میکنم ولی نمیگن کی!

اینجوریاس...
۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۸:۲۴ خانم معلم
سلام
بابا همه ی مردمی که ارشد میخونن انقدر گرفتار میشن یا فقط شما اینطوری شدی؟! قبلنا یه سری به ما میزدی الان هیچ خبری نیست ازتون ...

پروپوزالتونم ایشالا با موضوعی که مد نظرتونه با یه استاد عالی تایید میشه ... دکتراتونو هم میگیرین بعدش ما ( البته مای خواننده رو میگما وگرنه من یکی که فک نکنم عمرم دیگه قد بده ) میگیم اِ .... این همون شقایق خودمونه ها !!! یادته می یومد وبلاگمون یه خروار نظر میزاشت اون اولا ..بعدش دیگه اصن نیومد چون کلاسش رفته بود بالا و دانشگاه صنعتی اصفهان درس میخوند و موضوعش جدا سازی فلزات سنگین بود ؟!!! ... یادته پایان نامه اش چه غوغایی کرد و تحولی در ایران بوجود آورد ... خدا حفظ ش کنه خدا کنه دشمن قصد جون این یکی رو دیگه نکنه ... ( بعد محو میشیم تو افق )

خدا دکتر رفیعی رو هم رحمت کنه که مطمئنا رحمت شده هم هستند ... از خودش جز خوبی ، وفاداری و عشق وعلاقه به این مردم چیزی باقی نزاشت همنشین شهدا باشند انشا الله ...

خیلی التماس دعا

پاسخ:
پاسخ:
سلام

من الان شطرنجی ام خانوم معلم!

اختیار دارید. ما نیت کردیم شیرینی دکترامون رو بیاریم خدمتتون با خانوم و بچه ها!!!

بهتون سر میزدم وقت نبود کامنت بذارم.

شما به بزرگی خودتون این شاگرد کوچیک و شیطونتون رو ببخشید.

جبران میکنیم ان شاالله

شما همچنان به دعاهای خوبتون ادامه بدید که روز به روز برکاتش به ما میرسه

ماهم دعاگوئیم
یاعلی
۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۶:۳۵ مَـ ه جَـبـیـטּ
خدا بهتون قوت و توانایی بده ..
راه پر مشقتی ه ..
اما ان شاء الله موفق باشید :)

پاسخ:
پاسخ:
ممنون از لطفتون

:)
مهندس بلند برداشتی قدم اولت رو با فلزات سبکتر از اونایی که نوشتی شروع کن.
شروع کن تا چم و خمش دستت بیاد.شروع کن تا جاده رو باز کنی بعد تازه باید صاف کنی و آخرش آسفالت.

ما هم کمکت می کنیم.ان شاء الله.

پاسخ:
پاسخ:
سلام

فلزات سبک رو تو دوره لیسانس کار کردیم!
چم و خمش دستمونه داداش به لطف خدا

به لطف خدا آسفالتش میکنیم!!!

دم شمام گرم که کمک میکنید. فقط میشه نوع کمکتون رو اعلام بفرمایید؟
اگر مالیه شماره کارت بدم خدمتتون! :)

یاعلی


+
پاسخ کامنت خصوصیتون:

گرفتم داداش منظورتو!

حله!

ما هنوز منتظر کمکهای مردمی هستیم!!!!

یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">