چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۴۹ ق.ظ
بابایی...
میشه من هر شب همینجا پیشت بخوابم؟!...

روضه نوشت:
«عمه جون! بابام الان توی بهشته؟»...
«آره عزیزم»...
«منم اگه بمیرم میرم پیشش؟»
...امون از خرابه+اشکشعر نوشت:
صدای خش خش جارو، پیاده رو یک مرد
نفس، غبار غلیظی و برگهایی زرد
و خط کشی سفیدی که نامشخص بود
مرور خاطره هایی که اشک می آورد
دو پنجره که یکی بسته بود و آن دیگر
بروی صورت خود داشت ماسکی از درد
صدای خس خس سینه، نفس نفس، سرفه
دلی شکسته میان جماعتی نامرد
خودش غریب و رفیقش غریبتر اما
برای او چه صمیمانه درددل میکرد
میان درد دل و گریه ، گرمی آغوش
صدای بستن یک پنجره و فصلی سرد
***
دم غروب تمام کلاغها دیدند
کنار قبر رفیقش ، جنازهی یک مرد
مردی بنام شقایق
۹۲/۰۶/۱۳
۰
۰
مردی به نام شقایق
پاسخ:
پاسخ:
سلام
به یاد شب سوم محرم:
منو بزن ولی بدون
من
با
با
مو
می
خوام...
منو رو خاکا بکشون
من
با
با
مو
می
خوام...
پاسخ:
پاسخ:
می نشست و بروی صفحه ی خاک
مشق میکرد
بابا... آب...
سلام بر بانوی سه ساله
پاسخ:
پاسخ:
...
پاسخ:
پاسخ:
از بهر یاد بود از این نهضت بزرگ
در شهر شام، دخترکی را گذاشتیم
تا دودمان دشمن ظالم فنا شود
آنجا رقیه را به حراست گماشتیم
سلام
گره های کور
با دستهای کوچک باز میشود...
بی سبب نیست شیعه مشکلات بزرگش را
پیش این بانو می آورد...
دلم هوس گریه های حبس شده ی شب سوم محرم را کرده بدجور....
پاسخ:
پاسخ:
سلام
ما شروع شعر گفتن رو از امام رضا داریم.
پیشرفتش رو هم از خودشون میخوایم.
شعر آئینی با همه شعرا فرق داره
باورتون نمیشه ولی تا نخوان نمیتونی حتی یه کلمه بگی. و وای به روزی که بخوان شعری به زبون تو بیاد. نصفه شب از خواب بیدارت میکنن و یکی یکی هجاها و کلمات رو در گوشت میگن و اولش تو فقط میتونی گریه کنی پای شعری که ظاهرن خودت شاعرشی ولی کس دیگه ای برات گفته...
پشت این آینه طوطی صفتم ساخته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم...
گاهی وقتا آدم ناچار میشه با خودش مبارزه کنه که شعری بجز شعر اهلبیت نگه.
کاش این شعرهای ناچیز و ضعیف و بی چیز ما به نگاه مهربون اربابمون گره بخوره.
یکی از رفقای شاعر خدمت حضرت رسیده بود.بهش گفته بودن شعر بخون برامون. شروع کرده بود بهترین شعری که از شعرای بزرگ بلد بود رو بخونه.
حضرت بهش اشاره کرده بودن که این نه!
همونی که رو موتور برا خودت زمزمه میکنی و گریه میکنی رو بخون...
شروع کرده بود شعر خودش رو خوندن برای صاحب شعر ، یوسف فاطمه...
حضرت هم اشک ریخته بودن پای روضه اش.
بعدشم کلی تحویلش گرفته بودن.
ینی اگه برای یه شاعر هیچ آرزویی بزرگتر ازین نیست به خدا...
نیست...
پاسخ:
پاسخ:
حسین جان
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنی...
شعرهای ما فقط ناله ای ملتمسانه به درگاه یار است
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانش...
یاعلی
پاسخ:
پاسخ:
بابا نبودی ببینی پرم سوخت...
پاسخ:
پاسخ:
اوکی اوکی
میرسیم خدمتتون
یاعلی
پاسخ:
پاسخ:
سلام
یه چی تو همین مایه که شما فرمودی فرستادیم ما!
ینی یه همچین داماد باحالی ام من!
طلاق؟!!!
من؟!!!
کجا نوشتم؟!
پاسخ:
پاسخ:
سلام
اعتراف میکنم که درکتون نمیکنم. ینی نمی تونم درک کنم....
تنها کاری که ازم بر میاد دعاست و دعاست و دعا.....
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین...
پاسخ:
پاسخ:
سلام
همه جا کربلاست...
یاد محرم کمترین اثرش بغضه
یاعلی
پاسخ:
پاسخ:
به ماه آسمون میگفت شمع شبستون منی
یاد عموجونم بخیر شکل عموجون منی...
+اشک
دختر بدون پدر = جگرش پاره پاره ، برقی برای چشمانش نمی ماند، عاطفه هایش سخت کم رنگ می شود
بابا ببین بی تو همه چیز چه قدر فرق دارد ...
واقعا هم امان
شعرزیبایی بود
مردان زلال
دنیایی بی رحم
خداقوت
یاعلی(صلوات برای فرج)
یا زینب(صلوات برای عمه)