روی ماه خدا را ببوس...
اینکه چه بر من سوخته دل گذشت بماند!!! (از قیمتها نپرسید که کمرمون رو شکست!)
بعلاوه اینکه یه مغازه آب انار جدید هم در چارباغ بالا کشف کردیم که ای... بدک نبود!
یه چیز جالب اینکه تو هر مغازه ای وارد میشدیم همه یه جوری بهمون نگاه میکردن!
اصن آدم حس میکرد خریدن مانتو توسط یه آقای ریش دار و یه خانوم محجبه چادری عجیب ترین کار دنیاس!
بعضی از مانتوها واقعا مسخره بودن. یکیشون رو به خانومم نشون دادم گفتم ینی کدوم آدم عاقلی اینو میپوشه؟!
دیدیم دختر خانوم فروشنده که از بس رنگ و بتونه(همونا که موقع رنگ کردن دیفال بهش میمالن که سوراخ پوراخاش معلوم نشه!) به خودش زده بود قیافش قابل تشخیص نبود، با غیظ خاصی اومد وایساد جلومون!
بنده خدا خودش از همون مانتو پوشیده بود! همچین یه جوری با خشم نیگام کرد که مطمئن شدم اگه همسر مکرمه اونجا در کنار ما نبود چشامو در میاورد دختر خانوم فروشنده!
داشتم می پکیدم از خنده!
گفتم: خب البته هر کسی یه سلیقه ای داره...
و سریعا جیم شدیم!!!
++ یه سفر یه روزه رفتیم کاشان قم جمکران
البته قبلا با رفقا رفته بودیم کاشان ولی خب این اولین بار بود که با خانواده!!! رفته بودیم.
دفعه قبل که با رفقا باغ و حمام فین رو دیده بودیم صرفا به مسخره بازی و شیطنت گذشت ولی اینبار که با دید مهندسی و البته با توضیحات آقای راهنما که همچین شیک و مجلسی کلاس مهندسی گذاشته بود دیدیم ، فهمیدیم که مهندسای دوران صفویه هم مکانیک سیالات شیمز رو خورده بودن نامردا!

ینی دمشون گرم. هرچی قانون و محاسبه تو مکانیک سیالات خونده بودیم همشو اونجا دیدیم بعلاوه ی معماری اسلامی. برای مثال همین فواره هایی که میبینید.
اینا پمپ ندارنا! همشون طبیعی هستن و بخاطر همون قانون سطح سیالات اینجوری شدن.
نکته مهندسیش اینه که افت فشار(کم شدن ارتفاع فواره) هم ندارن که مکشوف به عمل اومد طراح محترم در اصل فید لاین این فواره هارو با تغییر سطح موضعی طراحی کرده و افت فشار رو از این طریق جبران کرده.(قانون بقای جرم)
خدائی کفم بریده بود. همونجا تصمیم گرفتم که دانشجوهامو (البته اگه یه روز استاد شدم که میشم انشاالله) حتما یه سر ببرم اونجا و یه تحقیق کامل هم روی سیستم مهندسی اینجا انجام بدم و اون رو بذارم پایه تدریسم.
خلاصه از بحث علمی بیایم بیرون که سخن عشق خوشتر است.
به علت دیر شدن نهار باسرعت نور خودمون رو رسوندیم به نیاسر (نمیگم چقدر تو خیابونا گشتیم که راهو پیدا کنیم!!!)
بعد از طی سیصد عدد پله ناقابل رسیدیم بالای آبشار نیاسر(به ازای هر پله سه بار رئیس مارو نفرین کرد فک کنم!) و بساطو پهن کردیم و این شد که میبینید! (از پشت همین تریبون از همه دوستان عذرخواهی میکنم بخاطر نشون دادن این صحنه های فجیع اون هم در ماه مبارک! چه کنیم دیگه! خاطرس... اشناالله قسمت شما هم بشه با همسر محترمتون برید نیاسر و جوج زعفرونی خفن بزنید!!! ها؟ خو چرا نفرین میکنی برادر من؟!)

بعد از نهار کمی خواستم استراحت کنم که خدارو شکر دوستان هم جوار اجازه ندادن! عصر هم راه افتادیم بسمت قم.
قم و جمکران هم که قابل وصف نیست.
نماز مغرب و عشا رو تو حرم خوندیم و یه زیارت نمکی و اومدیم تو حیاط.
تماس گرفتم با استادم برای دریافت برنامه عبادی ماه رمضان و بعدش یادمون افتاد که باید دوستان رو هم دعا کنیم. خلاصه همه رو دعا کردیم. (ها؟ چیه؟ فک کردید ما هم مثه شما بی وفائیم که یادمون بره بقیه رو؟ نه داداشششششششششش!)
رفتیم جمکران....
واقعا اون جاده منتهی به مسجد آدم رو دیوانه میکنه. تنها چیزی که به ذهنم میرسید این بود:
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد...
دم در ورودی مسجد جمکران داشتم به این فکر میکردم که خدا برا چی مارو آورد اینجا؟ ما که لیاقت نداشتیم که!
یهو دیدم یه پسر کوچولویی با التماس گفت:
آقا یه فال ازم میخری؟
نشستم و با خنده گفتم: چنده خوشگل پسر؟
گفت: هرچی دلت خواست بده...
دست کردم جیبم هزار تومنی دراومد. گفتم کافیه؟
خندید و گرفت و رفت...
یکی دم گوشم گفت فهمیدی؟
گفتم چیو؟
گفت دلیل اومدنت رو؟
...
اونجا بود که به صرافت افتادم که خدای مهربون منو از اصفهان کشونده اونجا که دقیقا تو اون ساعت یه فال ازین بنده ی کوچولوی خدا(به ظاهر البته) بخرم.
خدارو شکر کردم و رفتم تو و نماز امام زمان و............
خداروشکر سفر خوبی بود و بسیار خوش گذشت.
نکته اخلاقی:
آدم بعضی وقتا بعضی کارارو حالشو نداره یانمیخواد انجام بده
اما باید بخاطر خونوادش انجام بده
اینو خدا گفته. پس وظیفس. پس بخاطر خداس.
اگه اینجوری بهش نیگاه کنیم خیلی مشکلا حل میشه...
یاعلی
بر و بچ اراذل خودمون مارمضون دعا کنن.
ارزشش بالاست.
سلام...