کمی انسانم و بسیار گنجشک...
سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۱۶ ق.ظ
گنجشک نر با گنجشک ماده ای گفت:
چرا نمی گذاری با تو همسر شوم؟
من اگر بخواهم می توانم قبه ی سلیمان را به منقار بکَنم و به دریا افکنم!
سخن گنجشک به گوش سلیمان رسید.
نبی خدا تبسم نمود و به گنجشک نر گفت:
آیا این ادعایی که کردی را می توانی انجام دهی؟!
گفت: نه رسول خدا، اما شخص، خودش را نزد زنش، بزرگ جلوه می دهد
و عاشق را بر آنچه می گوید نباید ملامت کرد.
سلیمان با ماده سخن گفت:
چرا از او رو می گردانی و به او بی اعتنایی می کنی؟
در حالیکه او ادعای محبت با تو را میکند!
گنجشک ماده گفت:
ای رسول خدا! او دروغ می گوید و ادعایش باطل است.
چون به جز من، دیگری را هم دوست دارد.
سخن گنجشک در دل سلیمان اثر کرد
و بسیار گریست و چهل روز از عبادتگاه خود بیرون نشد
و دعا می کرد که خداوند دل او را از محبت غیر او پاک گرداند
چرا نمی گذاری با تو همسر شوم؟
من اگر بخواهم می توانم قبه ی سلیمان را به منقار بکَنم و به دریا افکنم!
سخن گنجشک به گوش سلیمان رسید.
نبی خدا تبسم نمود و به گنجشک نر گفت:
آیا این ادعایی که کردی را می توانی انجام دهی؟!
گفت: نه رسول خدا، اما شخص، خودش را نزد زنش، بزرگ جلوه می دهد
و عاشق را بر آنچه می گوید نباید ملامت کرد.
سلیمان با ماده سخن گفت:
چرا از او رو می گردانی و به او بی اعتنایی می کنی؟
در حالیکه او ادعای محبت با تو را میکند!
گنجشک ماده گفت:
ای رسول خدا! او دروغ می گوید و ادعایش باطل است.
چون به جز من، دیگری را هم دوست دارد.
سخن گنجشک در دل سلیمان اثر کرد
و بسیار گریست و چهل روز از عبادتگاه خود بیرون نشد
و دعا می کرد که خداوند دل او را از محبت غیر او پاک گرداند
و مخصوص محبت خود گرداند...
(کتاب گناهان کبیره- شهید دستغیب)
تو میخواهی مرا انگار گنجشک
نگاهم میکنی هر بار گنجشک...
چه احساس عجیبی با تو دارم
کمی انسانم و بسیار گنجشک
پ.ن:
سلام
اولندش گنجشک تصویر ماده تشریف دارن(خودم میدونستم...)
دومندش دوبیتی ها از آقای حبیب الله نظاری بود(یه تغییر کوچیک تو این کلمه "خواست" دادم)
سومندش اگه خدا بخواد فردا میرم رست. و اگر بازم خدا بخواد آخر هفته میرم اراک...
یه برنامه ویژه پیش اومده که انشاالله بعدش مفصلا توضیح میدم
تا برنامه بعدی
بیاید به گنجشکها یه جور دیگه نگاه کنیم...
پر از احساس باران باشد اما...
درختی در خیابان باشد اما...
مرا بنویس: گنجشکی که یک عمر
دلش می خواست انسان باشد اما...
۹۲/۰۱/۲۰
رست کجاست
به سازندگان سریال کلاه پهلوی گفتم چرا اسم شهر سامان چهارمحال و بختیاری را تو سریالتون خراب کردید
گفتند ما می خواستیم یه اسمی برای یه شهر فرضی بسازیم اصلا نمی دونستیم شهر سامان واقعا وجود داره
حالا نکنه رست هم واقعا وجود داشته باشه
سلام استاد
قدم رنجه فرمودید
والا اینجا(عسلویه) بین عاغایون محندث رسمه که به شیفت استراحتشون میگن رست(rest)
حالا ما هم میخوایم بریم همونجا!!!
البته بنده فکر میکنم این لغت بر گرفته از کلمه "راست" به معنی درستی و صداقت باشه که در کتب تاریخی بهش اشاره ای شده و گویا در قدیم وجود داشته ولی الان جایی به این اسم وجود نداره دیگه!!!
بهرحال ما داریم میریم همینجا(رست)
دعاگوتون هستیم
شعرهارو مطالعه فرمودید استاد؟