برای همسرم...
پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۴۲ ق.ظ
خدا یک پسر به من بدهد
اسمش را بگذارم «حسین»
بعد من بشوم «امالحسین»
و او بشود «حسین ِ فاطمه»
که از ته دلم صدایش کنم: «حسین»م، مادرم، عزیزم..
به بقیه بسپارم که هوای «حسین»م را داشته باشند
خاطر «حسین»م را اذیت نکنند
صدا برای «حسین»م بلند نکنند
یادم باشد که «حسین»م را جایی تنها نگذارم
یک لیوان آب همیشه دم دستم باشد که هیچ وقت «حسین»م احساس تشنگی نکند..
و «حسین»م بشود برای من روضهی مصور...
پ.ن:
خدایا...
نمیدونم طاقتشو دارم یا نه!
ولی دلم میخواهد بهم یه پسر خوب و رعنا بدی
اسمشو بذارم "حسین"
با خون جگر بزرگش کنم
با عشق اباعبدالله تربیتش کنم
وقتی جوون شد بفرستمش تو سپاه حضرت
تو راه ارباب جلوم پرپر بشه
منم نیگاش کنم و کیف کنم و...
لبخند رضایت...
آخ که چه کیفی داره...
زندگیتو بزاری جلوی پای ارباب
غرق خون
بعدم با شرمندگی سرتو بندازی پایین
تقبل منا هذا القربان...
۹۱/۱۲/۰۳
اسمش را می گذارم "حسین"
بعد می شود حسین ِ فاطمه ...
خدا می شود ؟!!
سلام
میگن اگه مادری اسم پسرش رو بذاره حسین
هر وقت صداش بزنه "حسین جان"
مادر سادات در بهشت ناله میزنه که خدایا!
اگه "حسین" پسر خودش رو میگه سلامتش بدار
اما اگه "حسین" پسر من رو میگه
بهش بگید که بین دو نهر آب... با لب تشنه.......
صلی الله علیک یا مظلوم
تمام زندگی ام نذر روضه های شما
سنین کودکی ام نذر روضه های شما
ابا عبدالله...
خودم که هیچ
کل خانواده ام را نذر کرده ام برای تو قربانی کنم.
شما عنایت کنید و
به حرمت غلامتان حضرت جون
مارا هم بپذیرید...
یاعلی