السلام علی طفل الرضیع...
کمان گرفته که طفل صغیر را بزند
امید و دار و ندار امیر را بزند
تمام هلهله هاشان به خاطر این بود
که یک شغال توانسته شیر را بزند
-----------------------------------
پس بزن تیر را تمامش کن
کشتی از انتظار لشکر را
روی دستان شمس تابنده
بزن آن طفل ماه پیکر را
در جواب امیر خود نامرد
پاسخی ساده روی لب دارد
هدف هر چه ظریفتر باشد
دقت بیشتر طلب دارد
آن طرف گفتگو به این صورت
این طرف می کند پدر نازش
مادرش در حریم خیمه ولی
می رسد لای لای آوازش
چشم در چشم حضرت بابا
می زند خنده ای به این مضمون
سمت خیمه برم نگردانی
می شوم تا ابد به تو مدیون
من علی ام که ظهر عاشورا
چند سالی بزرگتر شده ام
تا بدانی که جان نثار تو ام
سینه ات را پدر سپر شده ام
روی هم میخورد عطش دیده
آن لبانی که پر ترک هستند
زخمهایی که هر یک از آنها
سند تازه ی فدک هستند
#
آی دستی که بر کمان هستی
این سپاه من است کودک نیست
این علی اصغر علی نسب است
هدف پیش روت کوچک نیست
کمی آرام تر بکش زه را
این کمان از فشار میشکند
حتم دارم که با همین یک تیر
کمر من سه بار میشکند
لب خود را گزید رود آرام
تیر از چله ی کمان در رفت
مشکها سر به زیر تر گشتند
کاسه ی صبر چشمها سر رفت
#
چه بگوید به اهل بیت حرم
چه بگوید که باورش سخت است
باور اینکه رفته از دستش
آخرین یار و یاورش سخت است
پیش رو دشمنی که نا مرد است
پشت سر چشمها که منتظرند
راست یا چپ ؟ کجا؟ نمیداند
لحظه هایش چه تند در گذرند
سه شعبه برای تو ساخته شده بود عباس!
از کجا سر در آورد نمی دانم...
غم نوشت:
سلام
شب علی اصغر هم گذشت و ما هنوز زنده ایم...
از لیوان آب سر سفره خجالت میکشم...
کودک چقدر میخورد از نهر آب آب...
شعر از استاد رستگار بود
خدا خیرشون بده
یاعلی
سفیدی گلوتو ای کاش که حرمله نبینه...
یا علی اصغر
.
.
.
خدا خیرشون بده جناب استاد رو
یا علی
سلام
وقتی گل نوشکفته پرپر می شد
با خون گلو ،گلوی او تر می شد
این معجزه مسیح عاشورا بود
در دست پدر، پسر کبوتر می شد
نغمه مستشارنظامی