مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

ویزیتور

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ب.ظ

سلام


خوندن پست یکی از دوستان منجر به یادآوری خاطره ای تلخ از دوران جوونی و بی تجربگی شد.
خاطره ای که تلنگری بود برای الانم!
الانی که دچار همون پدیده ی معروف قورباغه و قابلمه ی آب گرم شدم و شدیم خیلیامون!
پدیده ی بی تفاوتی! بویژه بی تفاوتی اجتماعی!

دوره ی نوجونی من سرشار بود از حساسیت های اجتماعی!
با دیدن یه معتاد یا گدا تا سر حد مرگ حرص میخوردم وبه عنوان یه معلم خودم رو مقصر میدونستم
با دیدن یه بچه یتیم تا خود صبح اشک میریختم و خودم رو مقصر میدونستم
با دیدن رد کردن چراغ قرمز و ریختن آشغال تو خیابون و سد معبر و .... سرخ میشدم و حتی برخورد هم میکردم!
و هزاران مورد کوچیک و بزرگ دیگه که هر کدوم ازین موارد به نوبه ی خودشون منجر به کسب تجربیات بعضا عجیب و غریبی شدن که بشدت در زندگی و منش و روش و نگرش بنده و اطرافیان تاثیر داشتن.

ولی این روزا براحتی از کنار صدها گدا و دستفروش توی مترو و پیاده رو رد میشم
ناله های مردم بی گناه کشورهای همسایه رو میشنوم
بی قانونی و حق خوری یه عده گردن کلفت رو تو کوچه و خیابون میبینم

اما با بی تفاوتی یا بهتر بگم کم تفاوتی از کنارشون میگذرم!

یه زمانی کسی مزاحمتی برای خانمی ایجاد میکرد حداقل کارشو به بیمارستان میکشوندیم!
ولی حالا میگیم خب خودش اینجوری میخواد دیگه!!! 
(البت چادری ها همچنان از این خاصیت برخوردارن که اگر ببینم کسی جرئت کوچکترین جسارتی به خودش داده لت و پار و تیکه تیکه تحویل خونوادش داده میشه!)

این یه بیماریه عزیزان! 
یه بیماری مسری و بسیار خطرناک و البته خاموش که مثل وبا داره کل جامعه مون رو می بلعه و همچنان خوشیم به اسمی از اسلام که روی جامعمون گذاشتیم!
هر چی با خودم فکر میکنم میبینم جامعه ی ما هیچ جاش اسلامی نیس
و حتی اسلامی نبودنش بین مذهبیون به ظاهر اسلامیش هم هویداست!
جامعه ای که بی تفاوتی بیماری شایع بین آدمهاشه و کسی برای دیگری دل نمیسوزونه و دست دیگری رو نمیگیره و اونهایی هم که استثنا هستن و دست گیری میکنن با نامردی مواجه میشن...

بگذربم.
بریم سراغ خاطره ی تلخ دوران جوونی...

همونطور که خدمتتون عرض کردم دوره ی ابتدای جوونی ما سرشار بود از حوادث عجیب و غریب و پیرو اون تجربیات عجیب و غریب تر!
یکی از اون تجربیات  انجام شغل های مختلف بود!

اون زمان  یه مدت به شغل ویزیتوری و بازاریابی مشغول بودم! البته با موتور و بصورت حضوری!!!

خداروشکر فن بیان رو خدا بهمون داده بود و اصفهانی بودن هم مزید شده بود بر داشتن استعداد و توانایی در پرزنت کردن و مجاب کردن مشتری.
تو مدت زمان کمی بالاترین میزان فروش به نام بنده رقم خورد و با ارتقای شغلی به عنوان هد ویزیتور منصوب شدیم. از اون هم گذشت و پس از مدتی آموزش و برنامه ریزی برای کل ویزیتورهارو به ما دادن!!!

من هم به روش خودم براشون برنامه ریزی میکردم و آموزششون میدادم و تکنیک هارو بهشون یاد میدادم و بعضی وقتا هم باهاشون میرفتم تا هم کارشون رو ببینم هم عیباشون رو بگم هم یکم دلگرم بشن و استرس اولیه شون از بین بره!
توی اون شرکت هم نیروی خانوم بود هم آقا ولی خب تعداد خانومها خیلی بیشتر بود.
خانوما تو قضیه فن بیان واقعا قوی تر بودن و خیلی خوب هم پرزینت میکردن و فروششون هم بالا بود ولی خدایی خوشم نمیومد خانوما تو این کار بودن!

دخترای بیچاره برای چندرغاز حقوق با هر کس و ناکسی مجبور بودن سر و کله بزنن و ....
چندین بار به رئیس اونجا گفته بودم بجای ده تا دختر دو تا پسر به من بده من حتی فروش رو بیشتر میکنم ولی قبول نمیکرد.
دخترارو هم خودش استخدام میکرد و خب کاملا مشخص بود که مشخصات ظاهری براش بیشترین اهمیت رو داشت!!!

یه بار یکی از دختر خانوما که تازه اومده بود رو به من معرفی کرد. منم هر چند خوشم نمیومد از سر و کار داشتن با دخترا ولی کامل آموزش دادم و توجیه کردم.
دختر خوب و مودب و باهوشی بود اما یکم شیطون! و از نظر ظاهری هم مورد پسند آقای رئیس!

بعد از اتمام آموزش گفتم فردا اول بیا دفتر تا برنامه و آدرسهارو بهت بدم بعد برو. گفت چشم !

فرداش اومد. با یه قیافه ی معصوم و با انرژی و اندکی هم آرایش رقیق!

قبلا تذکر داده بودم که آرایش مارایش تو کار نباشه (اینو ناچار بودم یواشکی بهشون بفهمونم چون رییس اصرار داشت حتما آرایش کرده باشن واسه جذب مخاطب!!!!!!! ینی ته ... بودن!) من همیشه معتقد بودم و بهشون میگفتم که مشتری رو به محصولات جذب کنیدو هی روش اصرار میکردم (ینی پیش خودم فکر میکردم میفهمن من چی دارم بهشون میگم!!! ولی انگار اصن هیشکدوم نمیفهمیدن حرف منو! نمیشد هم که ذل زد تو چشاشون و گفت ناز و عشوه و این جور کارا ممنوع که!)

خلاصه فرداش اومد و برنامه رو بهش دادم و رفت .
طبق معمول افراد جدیدو پشت سرشون میرفتم یه دو ساعتی چکشون میکردم ببینم چطورن و چیکار میکنن!

چند تا مغازه رو رفت و خیلی موفق نبود! قشنگ پیدا بود حالش گرفته اس! وارد یه مغازه شد و شروع کرد با صاحب مغازه که یه مرد جوونی بود صحبت کردن. منم داشتم ویترین رو نگاه میکردم. نه اونا منو میدیدن نه من اونارو ولی صداشونرو میشنیدم.

از همون اول حس کردم این یارو نرمال نیس.
صدبار به این خانوم گفته بودم که اگه حس کردی طرف تو باغ نیست و اینا زود بپیچون و خیلی وقت نذار و برو سراغ مورد بعدی اما امان از گوش شنوا!!!
هی وایساده بود به حرف زدن و اون یارو هم هی سوالات چرت میپرسید و میخندید!
دختره ی احمق هم ول نمیکرد و وایساده بود و جواب میداد! یه ده دقیقه ای گذشت!
خلاصه کار به جایی رسید آدم بی شرف بی غیرت دراومد یه جمله ای شبیه به این که "محصولاتت رو نمیخوام ولی خودتو میخوام" گفت!

مام خون جلو چشمونو گرفت و دیگه فکر هیچی رو نکردیم و رفتیم تو!!!

همینطور که نشسته بود چارتا فوش چارواداری بهش دادم و با مشت کوبیدم تو صورتش!
پخش شد پشت میز!

چارتا فوشم به دختره دادم و گفت بروگمشو بیرون!!!(اگه دختر نبود یکی هم تو گوشش میزدم) بدو بدورفت بیرون!

آقا چشمتون روز بد نبینه! طرف که به خودش اومد و از جاش بلند شد دیدم حدود یه متر از من قدش بلندتره!!!

به خودم اومدم و تو دلم گفتم عجب غلطی کردیما! حالا اینو چیکارش کنیم؟
اونم بد بخت هنوز نفهمیده بود واسه چی مشتو خورده و هنوز سرش گیج میرفت!
دیدم هیچ کاریش نمیشه کرد! اگه برگردم میاد سراغمو و حسابی اوضاع بدخیم میشه!
تو همین حین چشمم افتاد به چوبی که باهاش کرکره مغازه رو میکشن پایین! ورش داشتم و افتادم به جونش! فوحشش میدادم و میزدم!

از صدای داد و بیداد من مغازه های کناری هم اومدن و از قضا اونا هم رفیقای همین آقای بی غیرت!

این که بقیش چی شد بماند فقط همینقدر بگم که حقوق دو ماهمو دادم بهش بخاطر خسارت مغازش و شکستن شیشه هاش و سرش و ...

بعد از یه ساعت داغون برگشتم دفتر دیدم دختره اونجاس و کنار میز من نشسته و داره گریه میکنه. تا منو دید که لباسام و سر و صورتم داغونه بلند تر شروع کرد گریه کردن!
اولش خندم گرفت تا قیافشو دیدم چون همه رنگ و بتونه هایی که به خودش زده بود قاطی شده بود و صورتش شده بود عین زیرشلوارای رنگی رنگی قدیم!
 از اون یکیشون پرسیدم چشه این!

گفت قضیه رو تعریف کرده و آقای فلانی باهاش دعوا کرده و گفته چرا فلانی تو کارت دخالت کرده!

مام اصاب مصاب داغووووون!

گفتم من الان خواهر و مادر این آقای فلانی رو به هم میدوزم و رفتم در اتاق همین آقای رئیس و...

گفتم فلان فلان شده ی بی غیرت دیو...
صدبار بهت گفتم دختر جوون و قیافه دارو نفرست در این مغازه ها با یه مشت آدم بدتر از خودت.
گوش نگردی! حالا گفتی چرا فلانی دخالت کرده!
اگه دختر خودتم بود همینو میگفتی بی شرف؟!

گفت صداتو بیار پا...
گفتم میخوام نیارم پایین ببینم چه غلطی میخوای بکنی؟! دِ اگه  مرد بودی و یه جو غیرت تو وجودت بود که این حال و روزت نبود بدبخت!
دوباره پرسیدم اگه دختر خودت بود همینکارو باش میکردی؟!

تو چشام نیگا کرد و گفت دختر من ازین کارا نمیکنه اینا خودشون خواستن!

انگار این حرفش فوش ناموسی بود برام. سرخی صورتمو و حرارتش رو خودم حس میکردم!
گفتم اینا واس نیاز مالی اینجان اوسکل نه برا خوش گذرونی! اینا نمیفهممن تو هم که جای باباشونی نمیفهمی بی پدر!

کشیدمش از پشت میز بیرون که حسابی دمار از روزگارش در بیارم و تقاص همه این بیچاره هارو ازش بگیرم ولی مستخدم اونجا که مرد سید مسنی بود یهو از پشت دستموگرفت و گفت حاج علی تورو به جدم ولش کن...

یه سطل آب یخ ریخت روم انگار...

پرتش کردم یه گوشه ولی خونم داشت میجوشید. تا یه بلایی سرش نمی آوردم آروم نمیشد دلم!
یه مشت زدم تو شیشه کمدش و اومدم بیرون. شیشه خورد شد و دستمم داشت خونریزی میکرد.

دیدم دخترا همه دم در جمع شدن چشاشون گرد شده دارن به من نیگا میکنن!

به همون که این قائله رو درست کرده بود گفتم یه بار دیگه تو این خراب شده دیدمت قلم پاتو خورد میکنم!

بیچاره گرخید! خیلی ترسید! سه بار گف چشم چشم چشم!

زدم بیرون...


دیگه هم هیچوقت کار ویزیتوری نکردم!
۹۵/۰۵/۱۰ موافقین ۱۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۴۰)

وای خدا خیرتون بده.
ما بخت برگشته ها که کاری نداریم و رشتمون هم هیچ بازار کاری نداره مجبوریم بریم این کارای چرت و پرت. 
یعنی چند جا خبر گرفتم گفته بود ویزیتوری و بازاریاب. منم نمیتونم با یه مرد بخاطر یه کالا سر و کله بزنم. آدم بیکار باشه بهتره.
دلمون خونه. آخه من متخصص زیست شناس رو کجا میخوان؟ حالا الان هم معلمی هم برای خودش کلاسش جداست و ما رو هم راه نمی دن.
ای خدا یه فکری به حال ما جوونا بکن . اینجا که کسی به فکرمون نیس.
این روزا بیش تر حس می کنم که بقیه به جوان بها نمیدن. یعنی ما علوم پایه ایی ها را. 
پاسخ:
سلام

متاسفانه ما رشته هایی رو داریم و توش کلی دانشجو میگیریم که هیچ شغل مناسبی براشون تعریف نشده!

مثلا تو رشته های مردونه زن میگیریم و بعد یا ناچار میشیم تو پوزیشن های مردونه زنهارو بکار بگیریم که هم کار نابود میشه هم زن!
یا ناچار میشیم کلا بی خیال بشیم و خیل عظیم تحصیل کرده های بی کار که واقعا کاری هم براشون نیست!!!

نمونه اش بچه های مظلوم علوم پایه اس

بیچاره ها کلی زحمت میکشن کلی سختی میکشن تهش هیچی به هیچی! ینی نهایت آرزوشون یکی از شغلای سطح پایین از نظر درآمدی مثل معلمیه!!!
در حالیکه هیچ جای دنیا اینجوری نیس و برای علوم انسانی و علوم پایه خیلی ارزش قائلن.


این روزا اصن جوونارو حساب نمیکنن که بخوان بها بدن!
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۹ خانوم مهندس
چه حماسی، اگه یکی واسه من از این کارا میکرد درجا عاشقش میشدم دیگه هم ولش نمیکردم.
من به خاطر شغلم ویزیتورهای زیادی بهم زنگ میزنن. یعنی یه جوری پشت تلفن حرف میزنن که منی که زنم دلم میخواد فقط گوش بدم چه برسه به مردا :/
اصول کار ویزیتوری هم الان این شده که با عشوه طرف خر کنی و جنسو بفروشی متاسفانه.
فقط یه سوال منظور از دوران نوجوانی چه سنی الان؟
پاسخ:
با داد و بیدادی که من سر اون بنده خدا کردم و اون صدای بلند و قیافه ی وحشتناک من تو عصبانیت طرف بعد ده سال که ازون ماجرا گذشته هنوزم اسم منو بشنوه می گُرخه!

متاسفانه اینجوریه که میفرمایید!
نگاه علمی و تخصصی حتی تو بحث بازاریابی هم وجود نداره غالبا!

کاملا بدور از دیسیپلین و اخلاق کاری!

+
حدودا بیست سالگی
دوران دانشجویی در طول سال تدریس میکردم و تابستونا هم کارای دیگه.
:|
:|و
و همچنان :|

فکر کنم حدیث داریم آخرالرزمان مردا بیغیرت میشن و زنا باغیرت!

الان دقیفا نمیدونم کجای زمانیم :|

+خیلیاشونم مشکل مالی ندارن!!
++ یاد شمال افتادم اونجا ک نوشتین بقیه مغازه وارا ریختن
تو شمال فقط کافیه سر کوچکترین چیزی یه بحث مختصر شکل بگیره
با یه سوت تموم دنیا رو رو سرت خراب میکنن و با چوب میوفتن به جونش

+++کاش بعضی حساسیت های دوران نوجوونی و اوایل جوونیمون تووی وجودمون میموند، خودم رو عرض میکنم که چقدر تغییر کردم و خانواده ام هم بیتقصیر نبودن توی این نغییر

+++مردم خیلی بیغیرت شدن
مخصوصا مردا
پنجشنبه نزدیک خونمون یه زن و شوهر دیدم و تاسف خودم به حال مرده و بلند به مامانم گفتم قدر بیغیرته این مرده
همه جای زنش معلوم بود
پاسخ:
آخرالزمان مردا بی غیرت میشن زنا بی حیا!

الان دقیقا تهشیم! یکم دیگه بریم میافتیم اونور!!!

فقط موندم خدا واس چی داره کشش میده!

+بله متاسفانه! بعضیاشون عقده ای ان! فقط میخوان بگن ما مستقلیم! ما میتونیم پول در بیاریم! (بعد مثلا ماهی 1و نیم میلیون خرج لوازم آرایش میکنن و ماهی نیم میلیون حقوق میگیرن!!!! ینی جلبک دریایی بیشتر میتونه تحلیل اقتصادی کنه!)

++پس تا بحال با بقیه شهرها دعواتون نشده! ما تجربه مشترک تو شهرهای مختلف داشتیم!

+++دقیقا... گاهی دلم برای اون آدم بی شیله پیله ی ساده ی نوجوونی تنگ میشه! همون آقا معلمی که عاشق بچه ها بود و بچه ها هم عاشقش! همونی که تو دنیای بچه ها زندگی میکرد...


++++ازینا صبح تا شب دارم میبینم!
محل کار ما هفت تیره! مرکز خرید مانتو و لباس و این چیزا

یه چیزا و مدلایی میبینم گاهی توی مسیر که آدم میمونه طرف دیوونس با لباس تو خونه اومده بیرون یا باکلاسه!!!

دقیقا همه جاشون پیداس! افتخارم میکنن تازه:))))


راستش، همش رو نخوندم. به دو دلیل:
1 - طولانی بود
2 - فونت ریز.

ولی بعداً می خوانمش
پاسخ:
سلام

حاجی همون مقدمش که کوتاه بود مهمه

ضمنن اگر کنترل رو بگیرید و اسکرول رو بچرخونید صفحه بزرگ میشه و فونت مناسب میشه


بعدا منتظرتم :))
سلام
خداییش جز مزخرفت ترین کارهای ممکن همین کاره برا خانوما
قبلنا ک سرکار میرفتم یه همچین قسمتی هم داشت ولی به صورت تلفنی
انقد قد بازی دراوردم که سرپرستمون گفت با ملت بداخلاقی فروشت پایینه 
منم تو دلم گفتم اول اینکه فدا سرم فروشم پایینه دوم اینکه من خوش اخلاق تر این بلد نیستم :| از اون به بعد دیگه من داخلی فنی بودم با اینکه سخت تر بود ولی اعصابم از این لحاظ اروم بود حداقل!!

رییس شرکت ماهم مث رییس سابق شما بود
خانومای ترگل ورگل سانتال مانتال رو میزاشت واسه فروش حضوری.

پاسخ:
سلام

کلا کاری که خانوما رو از شان خودشون پایین تر بیاره و مضحکه و ملعبه دست چارتا آدم بی خودیشون کنه مزخرفه!

و این مزخرف بودن هم ریشه در نگرش ما مردا داره که نمیتونیم درست تو یه محیط کاری با خانوما برخورد کنیم و هم ریشه در اقدامات اشتباه و نسنجیده ی خانوما هم در اتنخاب شغل هم رفتار و اخلاق کاری!

طرف تو محیط صنعتی جوری حرف میزنه انگار اومدی خواستگاریش!!!
بش میگم خانوم مهندس اینجای نقشه رو اشتباه طراحی کردین!

میگه واااای! چقدر انگشترتون قشنگه مهندسسسسسسسسسس


+
اقداماتتون لایک پذیر است.

متاسفانه در بعضی از این مصاحبه با چشمای خودم دیدم که سایز فلان و بهمان و رنگ چشم و مو بسیار مهمتر و حیاتی تر از مدرک و تحصیلات و سطح علم و مهارتهاست!
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۹ سیده فاطمه موسوی
تشویق ممتد 

خدا حفظتون کنه برای همسرتون و دخترتون 
الحق که صد در صد کار درست رو کردید 
چقدر نادر شدن این مدل ادما، ادمایی که ناموس مردم رو ناموس خودشون میدونن 
مادرم همیشه به برادرم میگه حواست باشه ها، این دخترا هم مثل خواهر خودتن! 
شاید یه ختطره تلخ باشه براتون ولی به نظرم یه حرکت خیلی شیرین و عالی بود 
ان شاالله هیچوقت به حال و روز ادمای اطرافمون بی تفاوت نشیم! 
پاسخ:
بی تفاوتی گناه بزرگیست
که گریبان خودمان را خواهد گرفت
بزودی....
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۱ دختر به شدت معمولی

کاش بودن هنوزم آدمایی مثل شما اما خب الان اگه یکی غیرتی هم بشه یه جور دیگه برداشت میکنن متاسفانه

پاسخ:
ما که نفله بودیم از اول

ولی مردی و مردونگی داره میمیره تو این جامعه

طرف رو تو خیابون دیدم بازنش!

تازگیا مد شده ساپورت و شنل و یه تاپ کوتاه! تقریبا یه وجب از شیکم زنه پیدا بود!!!!!!

یارو هم همچین با افتخار دست زنه رو گرفته بود و داشتن تو خیابون راه می رفتن!!!
سلام علیکم
نفسم حبس شد تا به انتهاش رسیدم.
من خودم دخترم، متاسفانه همه دخترها هم بخاطر نیازمالی نمیان.
اینقدر تو خونه بهشون بی توجهی شده و محبت ندیدن که بجاش تو جامعه دنبالش می گردد.
خیلی ها هم نمی دونن تهش چیه، فکر می کنن نهایتش دوست میشن.

و با احترام به شما
یادمه یک بار شاگرد جدید سوپری محل، دنبالم راه افتاد وبهم سلام کرد... (سال اول، دوم دانشگاه بودم.) اومدم به بابام گفتم، همون موقع رفتیم دم در مغازه، و وقتی من دیدمش و گفتم همین بود، بابا تا حد مرگ دعواش کرد...
اخراج که شد هیچی، صاحب مغازه اینقدر عذرخواهی کرد که...

سپاس بابت اینکه حواستون به ناموس مسلمین هست، ولی واقعا لازم نبود اینقدر غیرتی بشید.
ملتمس دعا
پاسخ:
سلام

ینی اینقد سخت بود؟!

بله! الان متاسفانه شده یه چیز فانتزی و مثه بقیه چیزا شده مایه فخر فروشی!
طرف حاضره با چند غاز کارای عجیب غریب بکنه صرفا برای اینکه به دیگران خودشو نشون بده و ثابت کنه مستقله و نیاز به کسی نداره و این اراجیف!
ازینا متاسفانه زیاد می بینم هر روز!

یه سر پاساژ بزنیم تعداد زیادیشون به عنوان فروشنده هستند که با حقوق بسیار کم دارن 24 ساعتی کار میکنن!
بقول یکی از همین مغازه دارابعضیاشون دو شغله ان!!!!!

ببینید ترو خدا به کجا رسیدیم تو این جامعه!

طرف تو چشای من زل زده بود و میگفت میخوام یه منشی استخدام کنم صبح تا شب به شرکت سرویس بده شب تا صبح به خودم!!!! (عذرخواهی میکنم از خواهران محترم و عزیزی که این رو میخونن! گاهی چاره ای نیس!)

+
غیرتی نشدم
عصبانی شدم ^_^

ضمنا اگه لازم نبود مطمئنن نمیشدم!
سلام مومن. جزاکم الله خیرا

عرض کنم که شاعر می فرماید:
"اون روزا فرشته بودیم
حالا آدم نمیشیم"
البته جسارت نباشه...خودم را عرض کردم....


ولی خودمونیم...عجب تجربه ای داشتی ها(لبخند)
حالا فقط دخترها این مشکل را ندارند...پسرهایی هم هستند که با چنین مسایلی روبرو میشن..حالا به شیوه ای دیگر...

مونده م چه زحمتی که این کارآفرین های نمونه!! نمی کشن...


عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی
پاسخ:
سلام

البته ما اون روزا هم آدم نبودیم!


متاسفانه عمرمون به همین تجربه های تلخ گذشته تا حال! و همچنان هم ادامه دارد!!!

ممنونم
یاعلی
خدا خیرتون بده
کاش همه مردای جامعه اینچوری بودن

+سلام
پاسخ:
هیچی دیگه!

اونوخ جامعه میپوکید :))

+
علیکم السلام
۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۴ واقعیت سوسک زده
اگه الان بخواید بزنید ، فقط باید بزنید منتها نود درصد خانم ها رو باید زد !!
این را بعنوان یک خانم عرض می کنم .
:|

پاسخ:
والا الان نزده داریم میخوریم!
این را به عنوان یک آقا عرض میکنم.

:(
سلام

تلخی شیریتی بود.
اجرکم علی الله

+  امان از اطرافیانی که مدام به خانم تحصیل کرده میگن: سر کار نرفتی؟؟ خانوداه یه دختر هم دوس دارن نتیجه این همه زحمتی که برای دخترشون کشیدن رو ببینن. 

++درکنار اینکه خانمها میخوان نشون بدن میتونن استقلال داشته باشن باید به این نکته هم توجه کرذ که هرکسی دوست داره از عمریکه صرف تحصیل کرده بهره ببره.پس طبیعتا ذوست داره حضور مفید در جامعه داشته باشه. مخصوصا اگر دختر مجرد باشه و کم کم سنش درحال افرایش، مجرد موندن دختر و ادامه تامین اقتصادی اون از طرف خانواده گاهی با چالش مواجه میشه...
از این نوع ذختر خانمهای غالبا متدین زیاد سراغ دارم  :(((
پاسخ:
سلام

کوجاش شیرین بود؟!

پیراهن ده هزار تومنیم به فنا رف...

+
امان از عدم نگاه سیستمی به مقوله ی آموزش عالی و عدم نگاه به توسعه بدون در نظر گرفتن ظرفیت ها که منجر به تحصیل یک خانم در یک رشته ی دانشگاهی بدون آینده ی شغلی مناسب با خودش میشه!

++
صحیح
ولی باید راه تحصیل رو هم درست جلوی پای فرد بذارن. اگه یه خانوم بره مثلا جوشکاری آرگون یاد بگیره بعد بگن حیفه! کلی زحمت کشیده! آیا میشه گذاشتش مثلا تو عسلویه تو اون آب و هوا و شرایط وایسه جوشکاری؟

هرچند بعضی خانوما این جور کارارو افتخار میدونن چون بقول شما میخوان نشون بدن چیزی کم ندارن و بعضا عقده های فروخورده ی حاصل از تبعیض جنسیتی گذشته رو برطرف کنن!

باید از اول برای خانومها مسیرهای درست و متناسب رو طراحی کرد که مثلا تو هر رشته ای تو کدوم قسمتهاش خانومها میتونن و توانایی دارن که فعالیت کنن. بر اساس اون دانشجو بگیرن و از عمری که فرد صرف کرده و مهارتی که بدست آورده کشور بتونه استفاده کنه!

تقریبا نصف کلاس ما خانوم بودن. الان ازون بیست نفر دوتاشون بزور سر کارن! بقیه هم تو شغلای چیپ مشغول شدن بقول شما برای تامین مخارج و تو خونه نموندن و این چیزا...

متاسفانه بنده هم سراغ دارم که بخاطر نداشتن برنامه  هم در سطح کلان کشور هم در سطح خورد و البته بعضا اشتباه خودشون در انتخاب رشته تحصیلی و شغل و شرایط بد جامعه در برخورد با خانومها برای کار با چالش مواجه هستن و خودشون و خونوادشون دارن اذیت میشن.
ماشا الله هم همه رو با جزئیات گفتین هم خیلی خیلی به دلم نشست .. 

ولی من به عنوان خانوم تجربه ام میگه در مسائل اینجوری ( البته همیشه اینطور نیست ) این خانومها هستند که به دیگران اجازه جسارت میدند .. اون خانوم اگه یه ذره باهوش بود تا متوجه تغییر رویه ی اون آقا شده بود باید محل رو ترک میکرد .. 

خوش شانس بود که شما اونجا بودین .. 
پاسخ:
ممنونم ^_^

بنده هم به عنوان یه آقا تجربه ی شمارو تایید میکنم.

بعضی خانوما تو اون چیزایی که نباید باهوش باشن میشن انیشتن! تو اون چیزایی که باید باهوش باشن میشن قلمراد! (به کلمه ی بعضی توجه فرمایید)


خدا هواشو داشت...
۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۳۳ روح اله دهقانی
نگفته بودی اینقدر بزن بهادر شدی ....

هنوزم فکر  کنم دادا اینطوری هستی 
فقط فهمیدی همه ارزش اینطور رفتار رو ندارد
پاسخ:
من نگفته بودم داداش، شما که دیده بودی خودت :)))

خوابگاهو یادت نیس؟!


هم فهمیدم خیلیا ارزش اینطور رفتارو ندارن هم دیگه اونجوری نیستم!

داره طبیعی میشه این چیزا تو جامعه!

ما اونایی بودیم که اومده بودیم واقعیت هارو تغییر بدیم! ولی الان خودمون اسیر واقعیت ها شدیم روح الله جان!
سلام فردین
:))))
دختره عاشقت نشد؟!
:دی

یادته یه زمانی فیلم دختر دانشجوها اومد بیرون؟
بیچارها یه جشن فارغ التحصیلی گرفتن که موضوع خاصی هم اتفاق نیوفتاد ولی تو دنیای دخترانه خیلی بهشون خوش گذشت
بعد ماجرای تکثیر هم خودکشی و فرار از خونه و ابرو ریزیای راه افتاد بدجور....
ولی حالا
مردم خودشون عکس ناموس ارایش کرده و بدلباسشون رو تکثیر میکنن
این که داریم به کجا میریمو نمیدونم
ولی هرجا هست جای خوبی نیست

خدا بداد دنیای بچهامون برسه

شادزی فردین
:)))
پاسخ:
سلام
:))))

اگه قرار بود با هر دعوایی که با دخترا میکنیم عاشق بشن که الان باید پونصد نفر عاشق داشته باشیم!!!

هر چند متاسفانه موارد اینجوری کم نبود که تو دعوا طرف فانتزی میشد و میرف تو فاز فیلم هندی!


تکثیر میکنن عکس ناموسشون رو که هیچ! 
بهش افتخار هم میکنن!!!!!

طرف پیش خودش میگه آی مردم بیاید زن منو همه جاشو ببینید 
ببینید عجب چیزیه!
حالا برید پیش خودتون حساب کنید من عجب چیزی ام که همچین جنیفر لوپزی شده زن من!!!!!!

باور کنید من خیلی وقتا همین رو تو چهره ی بعضی مردا میبینم!


شادی با نشاط فرق داره
ما اهل نشاطیم نه شادی!

:)))
سلام و رحمت، کارتون درست بوده؟
+ ببخشید ی سوال دیگ چرا انقدر از ازدواج گلایه می کنید؟ 
پاسخ:
سلام

پِرهَپس بقول انگلیسیا


+
گلایه؟!
ما؟!

کی؟
کوجا؟!
آی قربونش
وای قربونش
کی قربونش
رونی کلمن قربونش
همه کلن قربونش
پاسخ:
حاجی.....
برای اون قسمت لت و پار و تیکه تیکه تحویل دادن رو ما هم حساب کن

+
واقعا یه بیماریه، بیماری مسری، مهلک و خطرناک که دامن همه رو میگیره
(این عزیزان که گفتی حس وصیت نامه خوندن بهم دست داد)

+
چند سوال:
چرا میگی بی تجربگی؟ چرا میگی عصبانیت بود نه غیرت؟

+
اصلا با ویزیتوری نمیتونم کنار بیایم مگه برای یه محصول داخلی که امتحانش رو خوب پس داده باشه نخوای عیب و ایراد کار رو به اسم زرنگی بپوشونی، الان هر چیز به درد نخوری رو با کلی زبون بازی به طرف قالب میکنن، این مدل کلاهبرداری رو دوست ندارم

+
مسائل حاشیه ای این کار هم که بماند واقعا دلم برای بعضی از این خانوما میسوزه 
حالا چرا زدی بیرون... میموندی میدیدی چقدر خواستگار برای این فردین بازیت پیدا میشد :)))))

+
غیرمستقیم گفتی اینطور جواب گرفتی الان مستقیم هم بگیم جواب نمیده، یه بنده خدایی ارتقا مقام گرفت شد رئیس بخش، میگفت یه مدت مدارا کردم با همکارای خانوم، و اونام میدیدن که چقدر معذب هستم ولی هیچ عکس العملی نشون نمیدادند که رعایت حال ما رو بکنند. یه روز هم رو جمع کردم تو اتاق موضوع رو باز کردم... صریح گفتم تماشای اندام یه خانوم برای مردا لذت داره هر کی لذت نبره مریضه ولی هر چیز یه جایی داره حد حدودی داره اینجا محیط اداری و محل کار هست نه لذت، خواهش میکنم رعایت کنید و لباس تنگ و چسبون و .. نپوشید و ... به همین سوی چراغ اگر فهمیده باشند عملشون این رو ثابت کرد
میگم خب تو هم خلی که اینطور حرف زدی

ما شاالله مگه پستت تموم میشه
پاسخ:
شوما همیشه حسابی داداشم...

فقط توانمندیهات رو نمیدونم در چه حده!بقول یکی از بچه ها میگفت من خیلی توانایی رزمی دارم. گفتم چطور؟
گفت با چش میزنم تو مشت طرف!!!!

+
واقعا هم وصیت بود.
مُردیم انگار...
اخلاق تو جامعه مرده...

+
دقیقا! هر چند کارای خوب هم تو همین ویزیتوری هست مثل همون کاری که با برای محصولات نوشت افزار ایرانی اسلامی میکردیم چند سال پیش. ولی خب کلیتش همینه که میفرمایید.

+
حاجی ما همینجوری از دست خواستگارا فراری بودیم! دیگه فقط کم مونده بود اونجا وایسیم!!!

+
خب این حرف رفیقت مثه حرفای روحانی قبل مذاکرات بود که گفت تحریما کمرمون رو شکسته و خزانه خالیه!

مرد حسابی تازه بهشون گرا دادی که چیکار کنن!!!

راهش فقط بی خیالیه!
بی خیالی...

هر چند هر چقدر هم بی خیال شی اونا بی خیال نمیشن!

ذاتا کار کردن با خانوما این حواشی رو داره دیگه! بهترین حالتش اینه که اصن آدم باهاشون کار نکنه :)))
الان دمپایی میاد... من رفتم!
خدا رو شکر بابت فن بیانت
اون اصفهانی بودنِ که مزید بر استعداد و توانایی پرزنت کردنت شده بود رو خوب اومدی :) فقط یه اصفهانی از پس یه اصفهانی بر میاد :)))))
(بعله مام خوشمون میاد که شمام خوب میزنی به هدف)

+
یه چند تا از تکنیکهات رو اینجا به اشتراک بذار برامون

+
آقا ما رو دچار اختلال هیجانات میکنی با این پستات، هم خون خونم میخورد و مشتام گره شده بود که بره تو چونه مرتیکه ...، و هم کلی خندیدم یعنی ماجرا رو جوری تعریف میکنی که آدم روده بر بشه ... آخ امان از اون چوبِ :)))
تصور قیافه ات رو که دیگه نگو، فکر کن مهندس خوش تیپ مملکت با لباس پاره و یه وری سر و صورت آشفته و خونی... (از این ور ماجرا هم مینوشتی خخخ )

+
گذشته از این حرفا
واااااای مهندسسسس چه انگشتر قشنگی!

اونوقت میگن چرا اون شهید از دست این ...ها خودش رو ژولی پولی میکرده،
پاسخ:
بعضی وقتا خود ما اصفهانیا هم از پس خودمون بر نمیایم!!! :)))


+
غوداااااااااااااااااااااااااااااااااا

فعلا همینو تمرین کن داداش تا جلسه بعد

+
همون داغ لباس اینقدر سنگین بود که بقیه اش رو خودم نفهمیدم! رسیدم خونه مامانم گفت چرا سر و صورتت اینجوریه!
بابامم گفتن چرا پیرهنت پاره شده!!!


+
خخخخخخخخخخخخخ
قابل نداره :)
در بیارم؟!!!

والا...

فقط من و شهیداییم که اوضاع هم رو درک میکنیم اصن...
خدایی جیگرم با پستت حال اومد
از این دلاوری و جنگاوریهات بیشتر بنویس
باور کن بیانش خیلی اثر داره اون غیرتهای خفته رو بیدار میکنه از طرفی روی حیای خانوما هم اثر میذاره
والا
پسره فقط پست عاشقانه میذاره یعنی اگر اسمش رو زیرش ننویسه فکر میکنی باید بری خواستگاریش، آدم دلش میخواد جفت پا بره تو حلق و کیبورد و لپ تابش
پاسخ:
حاجی دوستانی که اینجا میان آقایونشون ته غیرتن و خانوماشون نه حیا!

ما زیره به کرمون داریم میبریم فداتشم.

+
عه!
شمام دیدی؟!

من هم همش حس میکنم ولش کردم رفتم!
نمیدونمم کجاس برم دنبالش پسره ی بیچاره رو...
ما رفتنی شدیم نمیدونم تا کی
حلال کن خیلی اذیتت کردم این مدت
خداحافظ شقایق
دعا کن
پاسخ:
عه

حاجی جون بسلامتی 

ان شاالله سفرت بی خطر اولا
سوغاتی یادت نره دوما

دعا هم که اصولا یادت نمیره لذا مجدد روی سوغاتی تاکید میکنم سوما

زین پس کربلایی سلام خواهی شد :)
الحمدلله

شما باید مارو دعا کنی داداشم
ان شاالله با معرفت و همیشه به زیارت.
۱۳ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۶ یک برانداز نرم
خدا قوت واقعا !!!
حاجی مهندسی هسته ای عملیاتی ندیده بودیم که الحمدالله دیدیم
:)
دعا کنید
پاسخ:
سلام

حاجی خوب نیگا کنا...

ماها در حال انقراضیم...
خیلی وقت نداری :)
کارتون درست بوده، ولی یکم خشونتش زیاد بوده به نظرم!
پاسخ:
اصن بخاطر شما خشونتشو کم کردیم دیگه!

الان دیگه به هیشکی کار نداریم کلن... :)
۱۴ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۶ منور الفکر
سلام علیکم

لحظاتی گویا داشتم رمان میخوندم!
یا نه
داشتم صحنه های تاریخی تقریبا متعلق به سالهای 59 تا 68 وقتی جوون غیور محله از جبهه برگشته بود برای مرخصی و تو کوچه شون یکهو میدید... اینارو میدیدم!

ولی اینا به کنار
خدا حفظتون کنه که انگار نخبگی تو ذاتتونه..دست روی هرچی بذارید!
هسته ای!
مسئول بسیجی!
جز دادن دخترای همکلاسی!
شغل های مختلفه!
و حتی
گود زورخونه!

هد ویزیتور و برنامه ریز و مربی!
اینا استعداد نیست چیه پس استاد؟! باز میگید نخبه نیستید؟!

ان شاءالله نخبگی در لقاءالله داشته باشید...
پاسخ:
سلام

خدایی ما مال همون دوره ایم! دیر به دنیا اومدیم...


اینا که چیزای معمولیه!

ولی خب بابت تک تکشاون دنیا باید جواب بدیم به صدها هزار نفر و اول از همه هم به خود مالک!!!!


سلام
تجربه ی مومنانه ای بود...تلخ نبود...

خداخیرتون بده...
خودمونیم که باید این ارزش ها رو دوباره احیا کنیم،ایمان عفت غیرت حیا و....
پاسخ:
سلام


باید برای انقلاب انقلاب کنیم!
سلام
غیرت مرد از ایمانشه 
و...
گاهی بعضی بی تفاوت نیستن صرفا میترسن البته این یه نوع دلداری هستش و امیدوارم که همین باشه
پاسخ:
سلام

تو این دنیا هیچ چیزی ارزش ترسیدن نداره
سلام
چقدددددددددددددددددر به این نوع مردها -آدمها- تو این زمونه محتاجیم
گاهی فکر میکنم چه به سر این ملت آمده که در هیچ شرایطی اعتراضی نمیکنن-البته غیر از منافع بسیار شخصیشون
یعنی اپسیلونی نفع غیرشخصی باعث بی تفاوتی محض میشه:(((((((((
و البته من به شخصه این رفتار رو از مردهای جامعه قبیح تر میدونم!!!

پاسخ:
سلام

مردی و مردونگی و جوونمردی و این چیزا گویا داره کلا تبدیل به افسانه میشه تو جامعه ما...
بابا ایول...
دست مریزاد باید گفت به شما و غیرت تون که واقعاً کاری کردی کارستان...

کاش ما هم اونجا بودیم و تشویق می کردیم شما رو تا بیشتر حالشونو جا می آوردی..!

خب حالا این حس و حال اون موقع ها بود، الآن چی؟ هنوز هم درجه حساسیت بالاست یا نه؟
پاسخ:
سلام

مشکل اینجاس که الان دیگه نیس!
جریان دیگ آب و قوباغه ها و ایناس...
۱۷ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۵ از تبار باران
سلام

ممنون از خاطره تون . فکر کنم این روزا بهش احتیاج داشتم .

میدونم مسخره است ولی میخواستم واسه انتخاب رشته ازتون راهنمایی بگیرم . خیلی سردرگمم .

چند وقته هوایی مشهد شدم و تا امروز حداقل احساسم کاملا طرف مشهد بود .
امروز با یه نفر صحبت کردم ؛ بنده خدا کاملا بی طرفانه صحبت میکرد ولی من تهش به این نتیجه رسیدم که باید برم تهران ولی میترسم . من به خودم اعتماد ندارم که تحت تاثیر جو قرار نگیرم ، میگم لااقل اگه مشهد باشه یه منبع معنوی کنارمه یجورایی بیشتر حواسم جمعه . حالا هی اطرافیان میگن حیفه و این چرت و پرتها ...
اصلا دیشب پشیمون شدم اومدم ریاضی . 
یه سوال مهم ازتون داشتم ؛ اگه من عمران شریف یا امیرکبیر بخونم ( شما فرض کنید اینا رو بیارم ) واقعا خیلی تفاوت داره تا عمران فردوسی مشهد به لحاظ آینده ی کاری ؟ و سطح علمی ؟ خیلی حرفای خوبی میزنن درباره ی آینده ی کاری واسه دانشجوهای دانشگاه های تهران ولی خیلیا رو هم میبینم که با این وجود هم بیکارن .
درباره ی رشته هم اگه نظرتون رو بفرمایید ممنون میشم . رشته ای که اگه در آینده خواستم کار کنم به لحاظ اجتماعی برای یه خانوم مناسب باشه البته به جز دبیری . 
بازم معذرت میخوام که این سوالای بی ربط رو پرسیدم .

پاسخ:
سلام

کاش رتبه و منطقتون رو میفرمودید که بهتر بتونم کمکتون کنم ولی فی الحال چند تا نکته خدمتتون عرض میکنم.

در بحث شغل اگر دنبال کارای حداقلی دولتی باشید و البته پارتی در حد تیم ملی هم داشته باشید خیلی تفاوتی نداره که از کجا فارق التحصیل میشید ولی در غیر اینصورت بشدت در همه چیز تاثیر داره!
بنده نمیخوام تایید کنم این روحیه اجتماعی رو که چه بسا بچه های دانشگاه های شهرستان به مراتب قوی از بچه های دانشگاه های تهران باشن اما چیزی که فعلا در جامعه رواج داره اینه که دانشگاه های تهران از نظر اعتباری برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر چه در داخل ایران چه خارج ایران و شغل و سطح امکانات و اینها به شدت با دانشگاه های شهرستان تفاوت داره...

اینکه یه عده بیکار میمونن چندین تا علت داره که اکثرا هم به خودشون بر میگرده ولی خب ریشه ی قضیه نداشتن نگاه سیستماتیک تو کشوره و اینکه برنام هریزی درست و درمونی برای جوونا وجود نداره که بحثش به شدت مفصله! ولی اصولا من هر کی رو دیدم از بچه های تهران که قوی کار کرده بود و چیزی بلد بود رفته سر کار بعلاوه که شرایط شغلی تو تهران بسیار بهتر از شهرستان هاست و تهران هم برای دانشجوهای دانشگاه های تهران اعتبار ویژه ای قائله!

ببینید بنده نمیدونم کدوم شهر زندگی میکنید و چه رتبه ای آوردید اما اگر خانم هستید سعی کنید تا اونجا که میشه تو شهر خودتون یا نزدیک بهش درس بخونید که در کنار خونواده باشید. این در کنار خونواده بودن مزایای بسیار زیادی براتون ایجاد خواهد کرد که خودتون شاید حس نکنید!
اما اگر رتبتون جوریه که لازمه شهر دیگه ای برید(خیلی خوبه و لازمه برید یه شهر بهتر و یا خیلی خوب نیست و نمیتونید شهر خودتون بیارید) باز هم بعد مسافت رو در نظر بگیرید بعلاوه اعتبار دانشگاه رو! اگر قرار باشه شما خوابگاهی بشید خب بصرفه تر اینه که تهران خوابگاهی بشید نه مشهد!
این نکته رو هم بگم که از نظر جوی و این چیزا خیلی تفاوت آنچنانی بین مشهد و اصفهان و تهران و ... نیس! فساد تو همش به اندازه ی کافی هست که هر کسی کمی تمایل داشته باشه براحتی میتونه بره دنبالش! اینجوری هم نیست که تو مشهد کلاسا تو حرم برگزار بشه که یه منبع معنوی کنارتون باشه!!! بسیاری از بچه های مشهدی یا دانشجو به من میگفتن اصن نمیرسیم ماهی یه بار بریم حرم! بعلاوه اینکه تو هر شهری مکان های معنوی ویژه ای وجود داره که موقع نیاز میشه رفت اونجا.

پس پیشنهاد بنده اینه اگر خوتون و خونوادتون واقعا به این نتیجه رسیدیدن که از شهر خودتون خارج بشین به هر دلیلی، و به تهران و اصفهان هم نزدیک هستین اول این دو تا شهر رو بذارید تو اولویت. چون هم اعتبارشون خوبه هم مرکز کشور هستن و دسترسیشون به بقیه نقاط و شهرها خوبه هم امکاناتشون نسبت به بقیه شهرها خیلی بهتره.


درباره رشته هم نظر و علاقه ی خودتون خیلی خیلی خیلی مهمه! این سوالتون مثل این میمونه که از من درباره علایق تغذیه ای خودتون بپرسید!!!!
خب وقتی من اطلاعاتی ندارم از علایق و سبک نگرش و زندگی شما به هیچ وجه نمیتونم اینو جواب بدم دیگه!
اما اینکه کدوم رشته ها برای کار خانوما مساعد تره یه بحث دیگست.

شما اول اولویت هاتون رو با شناخت درست از رشته ها مشخص کنید. بعد من تک تک درباره آینده شغلیشون و مناسبتشون برای خانوما توضیح میدم خدمتتون.

پیشنهاد میکنم صرفا به اسم رشته ها هم اکتفا نکنید.
هم با دانشجوهای اون رشته ها درباره درسایی که میخونن صحبت کنید و ببینید علاقه به اون درسا دارید یا نه!
هم با کسایی که ازون رشته ها فارق التحصیل شدن و دارن کار میکنن صحبت کنید که ببینید چه کارهایی رو یه فارق التحصیل اون رشته میتونه انجام بده.

برای مثال رشته ی مهندسی شیمی رو میگم خدمتتون.

تقریبا 80 درصد بچه هایی که این رشته رو انتخاب کرده بودن تو کلاس خود ما فکر میکردن این رشته شیمیه!!!!
دو سال اول که گذشت دیدن انگار اصن از شیمی خبری نیس و در حد 9 واحد بیشتر شیمی نخوندن و بقیه اش همش ریاضی و فیزیک و مکانیکه حسابی گرخیدن!
بعدشم کارش یه کار صنعتی و سنگینه و واقعا خانومای کلاس ما اکثرا عزا ماتم گرفته بودن که حالا چیکار کنیم تو این محیط صنعتی که پوست مردا هم داره کنده میشه!

خلاصه نیاز هست اطلاعات بیشتری بدید که بتونم راهنماییتون کنم.

امیدوارم اینایی که گفتم به کارتون بیاد

یاعلی
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۳ فاطمه غلامی
سلام علیکم
الان لازمه بگم چقدر کیف کردم وقتی حساب طرف رو گذاشتید کف دستش یا نه؟!
پاسخ:
علیکم السلام

اینو لازم نیست بفرمایید

ولی لازم هست اذعان بفرمایید در این ماجرا بنده یه پیراهن ده هزار تومانی که برام سوغاتی آورده بودن رو از دست دادم!!!
(آیا میدانید ده هزار تومان اون روز ینی چقدر حالا؟!)

^_^
بی تفاوتی ریشه در عادی شدن داره و هزار مسئله دیگه ... مثلا وقتی بارها افرادی رو ببینی که دارن ادعای گدای رو در میارن، خب به مرور زمان دیگه توجه ی نمی کنی و ...

یک بار شنیدم یا خوندم که اسرائیلی ها فیلمی از کشته شدن نیروهاشون نشون نمیدن تا این مسئله عادی نشه ...

به هر حال کار سخت و پیچیده هستش ...
پاسخ:
سلام

شایدم عادی شدن ریشه در بی تفاوتی داشته باشه!


کاراکترت توی این دو تا سکانس سیبیل داشت و کتش رو انداخته بود روی دوش!
پاسخ:
 با پیراهن سفید یقه شکاری(دکمه اولش هم یقینا باز) و کلاه شاپو مشکی و دستمال یزدی پیچیده شده دور دست!
:)
مولای من !

رضا مشو که بیفتم

چو مرغک زاری

کز آشیانه بیفتد ...

 + میلاد آقا امام رضا (ع) مبارک باشه . مقام رضا قسمتتون !

پاسخ:
سلام

بنده هم تبریک میگم داداشم

+
نمیدونم چرا اومده بود تو هرزنامه ها!
۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۶ از تبار باران
سلام
خیلی خیلی متشکرم از توضیحاتتون
درباره ی شهر ، خودم به یه نتیجه هایی رسیدم که تهران بهتره 
من منطقه سه اَم و رتبم زیر 200 . استان کرمان هم هستیم . سطح مهندسی های دانشگاه شهید باهنر کرمان خیلی خوب نیست واسه همین نمیخوام اینجا برم . درباره ی آینده ی مهندسی کامپیونر و برق ( اولویتم این دوتاست ) اگه راهنمایی دارید ، بفرمایید ؛ممنون میشم .
پاسخ:
علیک سلام

خواهر بزرگوار اول از همه تبریک میگم خدمتتون بابت این موفقیت اولیه و ان شاالله با انتخاب درست مسیر موفقیت هاتون روز افزون باشه.

خداروشکر رتبتون خوب هست و اینجور که بنده یادمه فکر میکنم دانشگاه های علم و صنعت و امیرکبیر احتمال زیادتری داشته باشه نسبت به شریف و تهران. با این وجود شما همش رو بزنید.

اما دررابطه با رشته
یکی دو سال اول درسای مشترک زیادی بین این دو تا رشته هست و خیلی به هم شبیهن اما از سال دوم کم کم راهشون جدا میشه.
بر خلاف اون چیزی که خیلیا فکر میکنن مهندسی برق بیس ریاضی بسیار قوی ای داره و حتی یه سری درساشون با بچه های ریاضی مشترکه و ریاضتشون هم با ریاضیات سایر رشته های مهندسی تفاوت داره و هم سخت تره هم گسترده تر. بیس ریاضی خیلی از رشته ها همون درس معادلات و ریاضییات مهندسی هست ولی برق علاوه بر اینها بازم ریاضی کار میکنن.
درمورد آینده کاریشون برای خانومها خیلی روی برق مطمئن نیستم چون چیزی که من دیدم تو صنعت خیلی خانوم توش نبود و کار سخت و تخصصی و پر پیچ و خمی بود.
البته کامپیوتر هم چیز راحتی نیست برای کسایی که بخوان واقعا کار کنن و نامبروان بشن تو رشته شون. ظاهر قضیه اینه کامپیوتر و آی تی و معماری رشته هایی هست که خانومها بیشتر توش موفق هستن تا سایر رشته های مهندسی. البته همه ی اینا هم به استعداد و توانایی های فرد بستگی داره و کلی نیس. چه بسا یه خانومی تو برق بسیار قوی تر از آقایون هم ظاهر بشه و برعکس.

توی اینکه اولویتتون اینهاست باید یکم ریزتر بشید چون اینها زیرشاخه هاشون خیلی مهمه در انتخاب شغل آینده. هم کامپیوتر هم برق زیرشاخه های مختلفی داره که هرچند در ظاهر تفاوتشون زیاد نیست ولی در بحث شغلی تفاوتشون زیاد میشه. برق مخابرات با برق قدرت از نظر کاری خیلی حوزه هاشون متفاوته.
از تجربی هم سردرمیارین؟؟؟؟؟
پاسخ:
سلام

نه متاسفانه

البته مستندای راز بقارو همه رو دیدم ^_^
جوجه و گنجشک و کفتر و خرگوش و مار و جوجه تیغی و گاو و گوسفند و خرچنگ و کرم ابریشم و حلزون و انواع ماهی آب شیرین گیاهخوار و گوشتخوار رو هم داشتم تو خونه.
خدا خیرتون بده

چقدر به مردایی مث شما نیاز داریم...

از بس مث شما نیست من دیگه برا خودم یه پا مرد شدم!!!
پاسخ:
سلام

اتفاقا به تنها چیزی که نیاز نیس امثال ماست.


ماها تبدیل شدیم به ناهنجاری های اجتماعی!

+
وقتی عسلویه بودم مستخدممون که چای می آورد مرد مسن و محترم و خوش اخلاقی بود بنام آقای رضایی. بسیار تمیز و کار درست.

خب امکانات پذیرایی شرکت نفت خاص بود و انواع پذیرایی هارو داشتیم!

اما من روم نمیشد هر دقیقه زنگ بزنم آقای رضایی برای منی که هم سن بچت هستم یه چای سبز یا قهوه بیار. خودم میرفتم میاوردم.

سر همین ناهنجاری (احترام به بزرگتر و خوش بش کردن گرم با کسی که همسن پدر منه و داره به من خدمت میکنه!) چند بار توبیخ شدم!!!

این نمونه ای از ناهنجاری امثال ماست تو جامعه امروز!


اخلاق مداری متاسفانه تبدیل به ناهنجاری شده و بعضا بعضیا هم فک میکنن امثال ما نمیتونیم کارای بقیه رو بکنیم که اون کارارو نمیکنیم!

+
ان شاالله هممون مرد بشیم و بمونیم.

++
میشه بپرسم معنی اسمتون چیه؟!
صرفا کنجکاوی!
معنی اسمم تو وبم هست :)
پاسخ:
اوکی

الان دیدم.
جالب بود. 
فک کنی ترکی باشه. درسته؟

"آی جان قز" یعنی دختری که دلش مثل ماه پاک و صافه

برگرفته شده از man69.blog.ir
والاه اسم "آی جان" رو نمیدونم که ترکیِ یا آذری

باید بدونین که ترکی با آذری فرق داره و من ترک نیستم آذریم!
پاسخ:
بله

اشتباه مصطلحیه بین ما که آذری و ترکی رو یکی میدونیم.

بنده عذرخواهی میکنم.

+
همیشه دلم میخواست آذری یاد بگیرم ولی استعدادم تو این قضیه در حد جلبک بنفش خلیج اوهاماس!
یه هم اتاقی داشتیم آذری بود! تو سه سال سعی کرد به ما آذری یاد بده!

آخرش اون لهجه اش اصفهانی شد ولی ما آذری یاد نگرفتیم (البته چارتا فوش یادگرفتیم برای مواقع اضطرار!!! )

روضه هاشون عجیب سوزناکه!
هر وقت میشنوم دلم زیر و رو میشه هر چند هیچی نمیفهمم!!!
شما مقصر نیستین کلا "ترکی"رو همه استفاده میکنن :)
خواهش میکنم :)

خب فک کنم یاد گرفتن یه زبان دیگه اونم آذری سخته ولی یاد گرفتن لهجه اسونتره
خخخ فوش به درد میخوره آخه :))

روضه هاش که حرف ندارن میتونین معنی خیلی از روضه ها فک کنم تو نت باشه
پاسخ:
بله. بنده هم برای همین استفاده کردم.


آخه واقعا هم سخته! هم تلفظ هم قواعد!
انگلیسی راحت تره یه جاهاییش.


آخرش اینکه آدم خودش معنیشو بفهمه خیلی فرق داره
مثه فیلم با زیر نویس میمونه. لذتش اینه که آدم درک کنه تک تک کلمات رو 
اون هم با سوزی که مداحای آذری میخونن...
سلام
این بی تفاوتی زمانی نمود پیدا میکنه که آدم سنش زیادتر میشه و یه وقت به خودش میاد میبینه چقدر بی تفاوت شده و اونوقته که میگه کاش بزرگ نمیشدم...


با اون قسمت صحبتتون که گفتین البته هنوز برای چادری ها کارمزاحمارو به بیمارستان میکشیم 
و از اونجایی که قبلش گفته بودین بعضی ها خودشون میخوان
من به این نتیجه رسیدم که از نظر شما کسایی که چادری نیستن خودشون میخان :)

بنظرم چادر رو معیار قرار ندیم نه فقط تو این مورد بلکه تو هر موردی ...
البته چادر خیلی هم خوبه شاید یه ویژگی خوب باشه اما معیاری برای سنجش نیس !
پاسخ:
سلام

بله دقیقا


نه!
منظورماز چادری ها صرفا داشتن یه تیکه پارچه رو سر نیست! منظورم مرام چادریهاس که بر اساس حیا و نجابته

چه بسیار خانومهایی که چادر ندارن ولی نوع پوشش و نگاه و رفتارش خیلی با حیاتر از بعضیای دیگس که ظاهرا یه تیکه پارچه بهشون آویزونه ولی هیچ حیایی توش نیس!

البته در این هم که خود ذات چادر ایجاد مانع میکنه در برخوردهای اول و نوع نگاه انسان های مریض الحال هم شکی نیست.



مطمئنا معیار هست ولی فقط همین یه معیار به تنهایی نیست و معیارهای دیگه هم نیاز داره برای تکمیل کردنش.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">