مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

جلسه شبکه جبهه فرهنگی انقلاب

سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ
روز اول برنامه خیلی مفید بود (فقط بدیش این بود صبونه ندادن!!!)

تقریبا تا ظهر مسئولان جبهه صحبتهاشون رو کردن و بعد از نماز و نهار(جوجه کباب!!!) رفتیم بازدید از شهر کتاب با حضور خانم امجد مدیر این فروشگاه. خلاصه خیلی چیزا یاد گرفتیم اونجا.

بعد از این برنامه با دکتر حسن عباسی جلسه داشتیم که تقریبا بخاطر شلوغی برنامه های ایشون تو روزای پنج شنبه حدود یه ساعت منتظر شدیم تا کنفرانس ایشون تموم بشه و نوبت ما بشه.

در این بین بنده مثه یه دانشجوی خوب و درس خون جزومو برداشتم و رفتم نمازخونه به منظور خوندن درس(امتحان داشتم یکشنبه!) بماند که خانوما اومدن و نماز خونه اندیشکده یقین رو قرق کردن و نذاشتن!

خلاصه نوبت ما شد و رفتیم خدمت آقای دکتر و از همه جالب تر برخورد آقای دکتر با آقا مهدی دوست بنده بود.

وقتی دکتر سلام و احوال پرسی میکرد یهو آقا مهدی رو دید و یهو شروع کرد به اسم صدا زدن و خلاصه خیلی تحویل گرفت. تا حدی که همه مونده بودن آقا مهدی کیه که دکتر اینقدر از نزدیک میشناستشون (بنده های خدا از جریانات بین ما و دکتر خبر نداشتن خب!)

بگذریم...

تقریبا از ساعت 6 تا 9 و نیم شب دکتر صحبت کردن و بحث و سوال جواب و...

من یکی که خیلی حال کرده بودم. مدتها بود اینجوری پای یه بحث سنگین نشسته بودم. (البته اینم بگم که پیگیری بحث کودکان استراتژیست تو اصفهان به لطف خدا بر عهده ی ماست و دکتر حساب ویژه ای دارن با دوستان ما). بنده ی خدا نزدیک به 14 ساعت اون روز پشت سر هم برنامه سخنرانی داشت و چون عادت نداره موقع سخنرانی ها تو اندیشکده بشینه و ایستاده سخنرانی میکنه این آخریا دیگه دلمون میسوخت براشون واقعن.

تقریبا ساعت 10 و نیم رسیدیم محل اسکان و شامو خوردیم(عدس پلو) و حدود 1 ساعت بنده مثه همون دانشجوهای خوب! درس خوندم و بعدش نشستیم به تبادل اطلاعات با بچه های مشهد و بعدش بچه های شیراز و ..... خلاصه ساعت 2و نیم همونطوری که داشتیم با آقا مهدی درباره طرح و برنامه هامون حرف میزدیم خوابمون برد.

نامردا صبح ساعت 6 همه رو بیدار کردن بردن یه جا که دعا ندبه بود و بعدش صبونه میدادن!!!!

میبینید ترو خدا! اسم ما اصفانیا بد در رفته...

بعد از صبحانه هم برنامه هم اندیشی کوچولو و بعدش هم انتخابات هیئات مدیره تاظهر!

بعد از نهار(قرمه سبزی) چند تا جلسه مختلف ولی به نوبه خودشون جالب داشتیم.

یکی با بچه های قرارگاه شهید باقری(بچه های فکری تر بسیج دانشجویی که فارق شدن-معنی این کلمه فکری تر رو که اون بنده خدا گفت رو هنوز نفهمیدم!) بعدش هم با یکی از مسئولای جشنواره فیلم عمار و بعدشم بچه های گروه ثمر و چند تا گروه تولید کننده نرم افزار های مختلف و..........

آخرین برناممون هم جلسه با آقای وزیری(قوی ترین گروهی که این دفترای ایرانی اسلامی رو تولید میکنن-ثنا ثمین) بود که واقعن جلسه دلچسبی بود و یه دو سه ساعتی تولید کشید.

بعد از جلسه و خوندن نماز و اختتامیه با ماشین آقای وزیری اومدیم دم مترو و حرکت به سمت آرژانتین.

میون راه سوار یه تاکسی شدیم ازینا که وقتی ترک دیوارو میبینن هم به مقدسات و انقلاب و کلا به همه فحش میدن!

خلاصه یه جوری طرفو پیچوندمش و بحثو نداختم تو مسخره بازی و خندیدیم که آقا مهدی کف کرده بود! (ازین جور ادما بدم میاد. از طرفی غالبا مریضن و مشکل روحی روانی دارن دلم نمیاد حالشون رو بگیرم. لذا از این استراتژی استفاده میکنم.)


بگذریم. آخرش رسیدیم ترمینال و ساعت 7 اتوبوس راه افتاد.

چشمتون روز بد نبینه!

از همون ساعت 7 تا ساعت 1 و نیم نصفه شب که رسیدیم اصفهان درمورد مطالب جلسات این دو روز و تصمیم گیری درباره آینده مجموعمون و ایده هایی که به ذهنمون رسیده و فرآیندها و هزار تا چیز دیگه صحبت کردیم.

منه بیچاره هم مسئول ثبت ایده ها بودم! آقا مهدی بنده خدا با موبایل نور مینداخت من مینوشتم تو تاریکی و تکون خوردنای اتوبوس! نتیجه اینکه دو تا برگه آچار پشت و رو با خط ریز پر شد تا بیایم برسیم اصفهان!

دیگه این آخریا کلمات رو اشتباه به کار میبردم. میخواستم بگم درو اتوبوس بستس میگفتم چرا کلاه سرش نیس!!!


حالا همه این خستگیا و بی خوابیا و اینا یه طرف! روز یکشنبه امتحان میان ترم ترمو دینامیک داشتیم!!!!!!!

روز شنبه هم جناب همسر حالشون خوب نبود و مسئولیت کارهای خونه با این حقیر!

خلاصه جمع و جور و جارو و شستن ظرف ها و پختن غذارو در پیش گرفتیم و تا بخودمون اومدیم دیدیم ساعت شده 8 شب!

8 شب تا 12 فصل چهارو خوندم! 12 تا 2 تمریناش رو حل کردم. بعدشم خوابیدیم تا صبح!

صبح هم یه نیگاه فقط رو تمرینای فصل 3 و 2 و1 کردیم و یاعلی....

خدارو شکر نسبت به مقدار خوندنم خیلی خوب شد امتحانم.

خدایی آدم هرچی کمتر میخونه نمره هاش بهتر میشه.

قبول دارین؟!

خب... دیگه بسه!

این بود انشای من....


یاعلی

۹۲/۰۹/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۸)

سلام

مسخره می کنید؟
حالا ببینید اگه یه چیزی نشدم!!!!!!!!
ان شاالله
و من الله التوفیق
التماس 2عا

پاسخ:
پاسخ:
سلام

من؟!

مدرسان شریف

مسخره؟!

مدرسان شریف

چی؟!

مدرسان شریف....


التماس 4آ
۱۹ آذر ۹۲ ، ۱۵:۳۶ ردِّ مداد
سلام
جالب بود خصوصا اینکه کاملا نوشته بودین چیا خوردین :دی و قسمت دعای ندبه و اصفانیا :دی
بهرحال این که شما نمره ی خوبی آووردین بی دلیل نبوده! وقتتونو ک هدر ندادین، نرسید بخونید!

پاسخ:
پاسخ:
سلام

آخ آخ... کاش این استادای دانشگاه ما یه جو از این درک و مرام و حس انسان دوستی شمارو داشتن...

واقعن دانشگاه بهشت میشدا!
سلام

بله،بنده شدیدا معتقدم که بین درس خواندن ونمره،یک رابطه ی معکوس برقرار است
هرچه درس خواندن بیشتر،نمره کمتر و بالعکس!
و امان از اینکه جزء دسته ی اول باشید ...

در پناه مهربان خدایمان،موفقیت هایتان مستدام.

التماس دعا
یاحق.

پاسخ:
پاسخ:
سلام

بله درست میفرمایید

در دوره ی لیسانس بنده اینقدر این قضیه رو تجربه کردم که دیگه به مرحله عین الیقین رسیدم!

ممنون از دعای زیباتون
برای خودتون هم مستجاب

یاعلی
سلام بر اخوی محترم...
خدایی ناراحت نشینااا من شروع کردم به خوندن تا تهش رفتم
از خنده مردم اخوی
والا خیلی جالب تفسیر میکنید..
باور کنید یکی از وب هایی هست که وقتی مطالبشو میخونم واقعا لذت میبرم..
اگر نظرسنجی بذارن من وب شما رو بهترین انتخاب میکنم..

درمورد این نتیجه گیریتون پس چرا من کمم میخونم نمره کم میگیرم؟!!!!

ان شاءالله همیشه سلامت و موفق باشید.. به ما هم سر بزنید..
به وب تربت هم سر بزنید خوشحال میشیم..

التماس دعای فرج و شهادت...
یا علی..

پاسخ:
پاسخ:
سلام بر شما خواهر بزرگوار
نظر لطفتونه.

درمورد قضیه کم درس خوندن هم احتمالن نیتتون خالص نیس!!!!
روی اونایی که نیتشون خالص نیس خوب جواب نمیده!

آرزوهای خوب برای همه ان شاالله بویژه شما

بروی چشم

یاعلی
۱۹ آذر ۹۲ ، ۱۸:۴۸ چه فرقی می کنه؟
من قبول دارم....چون همیشه نسبت به دوستام کمتر میخونم..خداروشکر نمره هامم بالاتره......
قورمه سبزی نوش جونتون....خدا قوتتون بده....تو اتوبوس از اونایی نیستین که بلند بلند حرف میزنن اسایش واسه ادم نمیزارن که؟:))))))
کلاه:)))))))))))))))))))))

پاسخ:
پاسخ:
سلام

خدارو شکر کم کم داره این قضیه درس نخوندن به یه جنبش یا بقول دکتر عباسی جریان تبدیل میشه!
همینجوری پیش بره فک کنم سال آینده میانگین نمرات بچه های دانشگاه بشه حول و هوش 19 و اینا!


والا تا اونجا که بنده تجربه دارم(تو مسیر اصفهان-اراک) خانومای دانشجو بودن که ازین حالات داشتن! ما آروم درگوشی صحبت میکردیم.

فکرشو بکنین! چهار ساعت تموم پشت سرتون دو تا دختر دانشجو نشسته باشن. از تو خود ترمینال تا آخر مسیر بیوگرافی تموم پسرای دانشگاهشون(دانشگاه آزاد بودالبته) رو با هم مرور کردن و بعد رفتن سراغ ماتریس ارتباطات که کی با کی دوست اجتماعیه!!! و کی با کی فلان و بهمان و بوووووووووووووووووووووق

مام اینجوری:
:|
:0
:(
سلام.
خدا قوت! چه هفته ای!

بین نمره و انجام وظیفه یه رابطه ی مستقیم وجود داره از نظر بنده. به کم و زیاد درس خوندن نیست. اون موقع اون وظیفه ی شما بوده، خدا هم بقیشو راست و ریست کرده دیگه! اینم تجربه شده اس
انصافا عجب پشتکاری دارین ولی! من بودم همون یکی دوساعتم تو سفر نمیخوندم! کاملا حرکت اصفهانی بود!
از کل متن هم هیچی نفهمیدم جز یکم حسن عباسیشو.
فقط فهمیدم شما به شدت فعالین و این اسما و کارا رو هم بچه های فعال احتمالا سر در میارن، اما مطمئنا من ازوناش نیستم!
دلم خواست ولی!
خب حالا بقیه چطور میتونن به چنین حرکتهایی دست بزنن؟
اصفهان این خبرها هم بود و نمی دونستیم! کجا برگزار میشه دقیقا، این جلسه ای که نوشتین؟

پاسخ:
پاسخ:
سلام
ممنون خیلی

آخ که چی میشد اگه همه مثه جنابعالی نگاه میکردن به پدیده ی عجیب و غریب درس خوندن! (بحث وظیفه ای که فرمودید رو 120 درصد قبول دارم)

قضیه اون بنده خدا (که ازش میپرسن اگه تو دریا کوسه دنبالت کنه چیکار میکنی؟ گفت میرم بالا درخت...) رو شنیدید؟
قضیه مام همینجوریاس!
اتفاقن بحث پشتکار نیس... بحث ناچاریه! (میدونید که! استادای صنعتی با کسی شوخی ندارن اصن...)

خو هر کسی یه وظیفه ای داره دیگه(بقول خودتون!)
وظیفه ی ماها هم با هم فرق داره. مهم اینه که هممون دغدغه انجام وظیفمون رو داشته باشیم و همه سعیمون رو بکنیم که به نحو احسنت انجامش بدیم به لطف خدا.

دقیقا کدوم جلسه که نوشتم؟!
سلام
قلم جالبی دارید, رگه های طنز باحالی داره...
کلی روحیه گرفتیم
موفق باشید انشالا
یاعلی مدد

پاسخ:
پاسخ:
سلام
به خدا طنر نبودا!
خاطره بود....

هرچند حق با شماس.
این روزا اینقد دنیا خنده دار شده که خاطراتمم یه جورایی واسه خودش شده گل آقا!

ممنون از تشریف فرمائیتون

یاعلی
۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۲:۰۳ پلک شیشه ای
قبلا صادق بود
الان دیگه کار از این حرفا گذشته
مال وقتی هست که سرکلاس رفته باشه طرف
وگرنه علم لدنی که نیست

پاسخ:
پاسخ:
صد در صد!

کلاسو باید حتمن رفت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">